ما در عالمي زندگي ميكنيم كه جلوهگاه خداوند متعال است و جاذبه او اعماق وجود هر موجودي را فرا گرفته است و در پرتو همين جاذبه، از بزرگترين پديدههاي عالم تا كوچكترين ذره آن، ميل دروني به سوي مبدأ اعلا دارند. بزرگان عرفان و حكيمان هستيشناس نام اين ميل را ابتهاج و شوق معشوقي يا عشق نهادهاند. يعني خداوند متعال با شوق باطني صبغه عاشقي را همراه صبغه معشوقي دارد. خداست كه اول عاشق ما شده است و عشق او هم خالص است، اما عشقبازيهاي ما عموماً با غرض و منافع ما همراه است. دكتر اسماعيل منصوري لاريجاني
پس باز نقطه سر خط!
ثابت بفرمایید بدون خدا هستی پوچ هست! (ادعای شما)
واقعن خود را به آن راه زده اید یا در بلاهت دست و پا میزنید و خبر ندارید ؟!
وقتی شما میگویید برای من بدون خدا زندگی و هستی پوچ هست حس و نظر شخصی خودتون هست و ربطی به بحث نداره.
وقتی میگویید بدون خدا هستی پوچ هست یک ادعایی کردید که باید از پس اثابتش هم بر بیایید!
پس لطفن قبل از اینکه چیزی بخورید از تواناییتان برای هضمش مطمئن شوید! و در صورتی که نمیتوانید نخورید که اینچنین رودل نکنید جانم.
همیشه قبل خواب دو تا شات بزن راحت بخواب!
دکتر ساسی
Anarchy (12-15-2014),kourosh_iran(12-15-2014)
ما در عالمي زندگي ميكنيم كه جلوهگاه خداوند متعال است و جاذبه او اعماق وجود هر موجودي را فرا گرفته است و در پرتو همين جاذبه، از بزرگترين پديدههاي عالم تا كوچكترين ذره آن، ميل دروني به سوي مبدأ اعلا دارند. بزرگان عرفان و حكيمان هستيشناس نام اين ميل را ابتهاج و شوق معشوقي يا عشق نهادهاند. يعني خداوند متعال با شوق باطني صبغه عاشقي را همراه صبغه معشوقي دارد. خداست كه اول عاشق ما شده است و عشق او هم خالص است، اما عشقبازيهاي ما عموماً با غرض و منافع ما همراه است. دكتر اسماعيل منصوري لاريجاني
اخوی اینی که نوشتید ثابت کردن نیست! نظر شخصی خودتون هست.
پس شما باید :
0 - ؟؟؟
1 - ثابت کنید که اصلن خدایی هست!
2 - ثابت کنید که این دنیا ساخته و پرداخته دست خداست!
3 - ثابت کنید این اطلاعاتی که از طریق پیامبران و ... به دست شما رسیده و شما آنها را بازگو میکنید از طرف همان خداییست که همه این کارها را کرده!
4 - ثابت کنید جهان و زندگی پس از مرگ وجود دارد! و انسان پس از مرگ به آن جهان و زندگی ترنسفر میشود و اصلن آن جهان و زندگی برای دوران پس از مرگ انسان در نظر گرفته شده.
5 - ....
X - بعد از اثبات 1 و 2 و 3 و 4 و .... ثابت کنید بدون خدا هستی پوچ است! اون هم نه با شعار و پاسخهای سه خطی! بلکه اثبات منطقی و علمی!
حالا ما برای اینکه کار شما راحت تر بشه فرض رو بر این میگیریم که شما 1 و 2 که پایه های اصلی استدلال شما رو تشکیل میدند رو ثابت کردید!!!! حالا باید ثابت کنید X و قبل از X رو با استدلال و پاسخ در خور و توضیح دهید چرا با فرض وجود خدا جهان پوچ نیست ولی بدون خدا پوچه ؟!
یعنی اینه که شما باید از پس ثابت کردن زندگی پس از مرگ و عالم ارواح و بهشت و جهنم و حوری و جن و پری هم بر بیایید چرا که این واژه هاست که کمک میکنند عدم پوچی دنیای با خدا را توجیه و اثبات کنید! و اگر پس از مرگ حتا با وجود خدا چیزی نباشد و مرگ = نابودی باشد باز هم بود و نبود خدا فرقی دری پوچ بودن یا نبودن هستی نمیکند.
پس همون طوری که میبینید کار برای شما خیلی سخت تر از یک پاسخ سه خطی بی سر و ته هست و برای ثابت کردن هر ادعا باید یک ادعای دیگر بکنید تا جایی که دیگر مجبور به مطرح کردن ادعاهای جدید نباشید! به عبارت ساده تر پایور شدن ادعای X منوط به پایور شدن ادعای X-1 هستش در سیستمی که شما ازش حرف میزنید، و مدام باید ادعاهای پشت سر هم را پایور کنید مادامی که X-1=0 بشود! یعنی آخرین ادعای مطرح شده برای پایور شدن وابسته به ادعای قبل از خودش نباشد. این را پیشتر برای شما بارها توضیح دادیم و به قول جناب مزدک هوش نکردید!!! باشد که این بار به قول خودمان فهم کنید.
نه خیر ما روی عدم توانایی شما در پاسخ گویی خیلی حساب کرده ایم و داریم نتیجه حساب کتابمان را هم با پاسخهای سه خطی و به دور از استدلال شما میبینیم!!!
همیشه قبل خواب دو تا شات بزن راحت بخواب!
دکتر ساسی
Anarchy (12-20-2014)
درس شانزدهم صناعات خمس
بحث رو پشت و رو فهمیدید !در درسهای گذشته، مکرر درباره مواد قیاسها بحث کردیم مثلا در قیاس:
سقراط انسان است.
هر انسانی فانی است.
پس سقراط فانی است.
دو قضیه صغری و کبری ماده قیاس را تشکیل میدهند، ولی این دو قضیه در اینجا شکل خاص دارند، و آن اینکه اولا حد وسط تکرار شده، و ثانیا حد وسط محمول در صغری و موضوع در کبری است و ثالثا صغری موجبه است و رابعا کبری کلیه است این چگونگیها به این دو قضیه شکل خاص داده است و اینها صورت قیاس را تشکیل میدهند.
قیاسات از نظر اثر و فائده پنج گونه مختلفند و این پنج گونگی قیاسات مربوط است به ماده، نه به صور آنها. انسانها که قیاس میکنند و استدلال قیاسی میآورند هدفهای مختلفی دارند، هدف انسانها از قیاسها یکی از آثار پنجگانهای است که بر قیاسها مترتب است.
اثری که بر قیاس مترتب میشود و هدفی که از آن منظور است گاهی یقین است، یعنی منظور قیاس کننده این است که واقعا مجهولی را برای خود و یا برای مخاطب خود تبدیل به معلوم کند و حقیقتی را کشف کند. در فلسفه و علوم معمولا چنین هدفی منظور است و چنین نوع قیاساتی تشکیل میشود.
البته در این وقت حتما باید از موادی استفاده شود که یقین آور و غیر قابل تردید باشد.
ولی گاهی هدف قیاس کننده مغلوب کردن و به تسلیم وادار کردن طرف است. در این صورت ضرورتی ندارد که امور یقینی استفاده شود، و میتوان از اموری استفاده کرد که خود طرف قبول دارد ولو یک امر یقینی نباشد.
و گاهی هدف اقناع ذهن مخاطب است برای اینکه به کاری وادار شود و یا از کاری باز داشته شود، در این صورت کافی است که از امور مظنون و غیر قطعی دلیل آورده شود، مثل اینکه میخواهیم شخصی را از کار زشتی باز داریم، مضرات احتمالی و مظنون آن را بیان میکنیم.
گاهی هدف استدلال کننده صرفا این است که چهره مطلوب را در آئینه خیال مخاطب زیبا یا زشت کند، در این صورت با پوشاندن مطلوب به جامههای زیبا یا زشتخیالی استدلال خویش را زینتی میدهد.
و گاهی هدف صرفا اشتباه کاری و گمراه کردن مخاطب است. در این صورت یک امر غیر یقینی را بجای یقینی و یا یک امر غیر مقبول را بجای مقبول و یا یک امر غیر ظنی را بجای یک امر ظنی به کار میبرد و اشتباهکاری مینماید.
پس هدف انسان از استدلالهای خود یا کشف حقیقت است، یا به زانو در آوردن طرف و بستن راه است بر فکر او، و یا اقناع ذهن اوست برای انجام یا ترک کاری، و یا صرفا بازی کردن با خیال و احساسات طرف است، که نازیبائی را در خیال او زیبا و یا زیبا را نازیبا و یا زیبائی را زیباتر و یا نازیبائی را نازیباتر سازد، و یا هدف اشتباهکاری است.
به حکم استقراء قیاسات از نظر اهداف منحصر به همین پنج نوع است. و مواد قیاسات از نظر تامین این هدفها مختلفند.
1- قیاسی را که بتواند حقیقتی را کشف کند « برهان» نامیده میشود.
ماده چنین قیاسی یا باید از محسوسات باشد مثل اینکه میگوئیم « خورشید یک جسم نور دهنده است» و
یا باید از مجربات باشد مثل اینکه « پنی سلین کانون چرکی را در بدن از بین میبرد» و
یا از بدیهیات اولیه است مثل اینکه « دو شیء مساوی با شیء سوم، خودشان مساوی یکدیگرند» و غیر از این سه نوع نیز قضایای یقینی داریم و حاجت به ذکر نیست.
تمام هدف این است که ثابت شود دست بیخدا به هیچ کجا بند نیست اما اینکه
خدا وجود دارد یا ندارد، بر فرض وجود، خالق هست یا نیست، بر فرض خالق بودن بهشت و جهنمی خلق کرده است یا نه مربوط به قدم بعد است که خداباور بتواند از پس اثبات آن برآید یا نه
پس حتی اگر خدا ثابت نشود:
مرگ مساوی با عدم و نیستی است، (هم محسوس است هم مجرب)
انتهای زندگی دنیا مرگ است
پس زندگی دنیا مساوی با عدم و نیستی است.
ما در عالمي زندگي ميكنيم كه جلوهگاه خداوند متعال است و جاذبه او اعماق وجود هر موجودي را فرا گرفته است و در پرتو همين جاذبه، از بزرگترين پديدههاي عالم تا كوچكترين ذره آن، ميل دروني به سوي مبدأ اعلا دارند. بزرگان عرفان و حكيمان هستيشناس نام اين ميل را ابتهاج و شوق معشوقي يا عشق نهادهاند. يعني خداوند متعال با شوق باطني صبغه عاشقي را همراه صبغه معشوقي دارد. خداست كه اول عاشق ما شده است و عشق او هم خالص است، اما عشقبازيهاي ما عموماً با غرض و منافع ما همراه است. دكتر اسماعيل منصوري لاريجاني
هماکنون 1 کاربر سرگرم دیدن این جُستار است. (0 کاربر و 1 مهمان)