در نتیجه مختصر و مفید آقای روزبه بدرستی بیان کرده اند:
به باور "آفرینشی "های دینهای سامی، خدا (یهوه، الله ) با خودش گفت بیاییم آفرینشی بکنیم. تا آنزمان چیزی نبود. ( داستان غیر از خدا هیچی نبود..).
از سویی این خدا همیشه بود و دانسته نیست چه نقشی داشت و بود و نبودش چه فرقی میکرد ؟ در این میان ناگاه اندیشید و گفت: این هایی را که آفریدیم ما را نمیتوانند بشناسند... بیائیم چیزی بیافرینیم که ما را بشناسند و بپرستند... این شد که آدمی را آفرید، جّن را آفرید.
قرآن در این باره بروشنی هدف این کار را گفته است. " ما جّن و آانس را نیافریدیم مگر برای بندگی کردن". خوب دقت کنید که تنها هدف از این کار "بندگی کردن" گفته شده است:
"الا لتعبدون"... .. "الا =مگر =نه برای خواست دیگر. یعنی شناخته بشود و پرستش بشود.
کّل داستان افرینش نشان میدهد که چنین خدای فرضی نیازمند بوده است. از دید منطقی انجام هعر کاری نیازی را برورده میکند .. و آفرینش هم انگار نیاز خدا را بر آورده تا خودی نشان بدهد، شناخته شود...و این با این ادعا که خدا بی نیاز است در تناقض است.