من تشخیص تجربه و وجدان و عقل خودم رو دارم میگم. ربطی به پیامبر بودن و نبودن هم نداره. اتفاقا این پیامبران هستن که با این معیارها اگر شناسایی نشن راهی برای نفوذ و ایجاد باور در درون انسانها ندارن. همون فطرت که در دین میگن مثلا برای چیه بخاطر همین که تا در درون خود انسان زمینه و سازگاری و وجدان و شناسایی پایه ای وجود نداشته باشه، مقدمهء باور کردن و بقیهء مراحل میلنگه.
دریافت و درک درونی و ذاتی و وجدانی من از نیکی که با عقل و تجربه هم سازگاری داره جز این چیزهایی که گفتم نیست و طبیعتا چیزی رو که خلاف این باشه نمیتونم باور کنم. مگه شما خودت تونستی یک تعریف منطقی و اثبات روشن و محکمی برای نیکی بیاری؟ خیر! حالا خودت فکر کن که چرا!
عجب اینم برهان جدیدی که شما اختراع کردی! فکر نمیکنم در منطق و فلسفه چنین چیزی تعریف شده باشه! طولانی بودن به خودی خودش چیزی رو ثابت نمیکنه و نشانهء مطمئن چیزی هم نیست (مگر بصورت احتمالاتی که اونم طبیعتا احتماله و خطاپذیر). این یک مغلطه است. تازه این چند خط که چیزی نیست انگار چقدره مثلا! توی همین ادیان و مذاهب اینقدر کتابها و مطالب حجیم و پیچیده دارن که آسمون رو به ریسمون بافتن تا چیزهایی رو که بهش باور دارن ثابت کنن آخرش هم میبینی جز یکسری محتوای سطحی و مغلطه چیزی نیست.ببین عزیز جان همین که مجبوری برای بیان یک مطلب بسیار ساده یه طومار بنویسی یقین کن که یه جای کارت می لنگه و مشکل داره
اتفاقا شما که فقط دوتا حرف میزنی و کلی گویی و مبهم گویی میکنی کارت راحته و نیازی نیست چیز زیادی هم بنویسی چون اساسا محتوی و اثبات خاصی درش نیست بلکه فقط مبهم گویی و کلی گوییه و سردرگم کردن و انداختن بخشی از کار و اثبات که وظیفهء شماست بدوش مخاطب. این اثبات واقعیه که اکثرا کار دشوار و پیچیده و حجیمی است.
ربطش رو به عقیدهء من دربارهء نیک بودن متوجه نشدم!تجربه خارجی خلاف این موضوع را ثابت می کنه چه بسیار انسانهای بدبخت و بیچاره ای که قربانی جاه طلبی های انسانهای ثروتمند و حاکمان قدرتمند شدند و می شوند
اینکه یه عده پولدار بودن به دیگران چیزی ندادن یا حتی بهشون ظلم کردن به حرفای من چه ربطی داره؟
من میگم نیکی واقعی اینه.
ضمنا بنظرم آدمهای پولدار خوب هم وجود داشتن که تاجاییکه تونستن به دیگران کمک کردن.
بهرحال تعریف منطقی و وجدانی نیک بودن واقعی بنظر من اینه و اینکه شما نمونه های انسانی میاری دخلی به درستی این تعریف نداره چون انسانها ضعیف و نادان و محدود هستن درحالیکه خدا این نقاط ضعف رو نداره و طبیعتا ازش انتظار نمیره که معیار رفتارش رفتار انسانهای محدود باشه. کما اینکه یک آدم پولدار هم اگر به ضعفا ظلم میکنه تا خودش پولدار بشه این بخاطر محدود بودنه که برای پولدار شدن و بهره مند شدن خودش نیاز به استثمار دیگران داره، ولی خدا که هرچی اراده کنه از هیچی براش بوجود میاد چه نیازی داره که به کسی ظلم کنه یا دیگران رو محروم کنه؟
من هم دقیقا چیزهایی که گفتم بر اساس عقل و تشخیص خودمه. پس مشکلی نداره، مگر اینکه شما واقعا بتونید خلافش رو بطور روشن و محکمی ثابت کنید و بعد من روی عقیدهء خودم بی دلیل پافشاری کنم که اونوقت معلوم بشه دارم دروغ میگم.خداوند بعد از نعمت وجود به انسان عقل عطا کرده و به همین دلیل تکالیفی را از او خواسته اگر صرف خوردن و آشامیدن و تناسلیدن و نهایت نیکی کردن در حد سایر حیوانات به یکدیگر کافی بود گاو و خر هم جزء عقلا محسوب می شدند
تمام سر پاداش و مجازات و جواب طومار شما در همین یک نکته است؛ عقل، عقل، عقل و عقل و دیگر هیچ اگر انسان با داشتن چنین گوهر گرانبهایی خود را همطراز سایر حیوانات وحشی و اهلی ببیند و به خواب و خور راضی شود از حیوان پست تر است و بهشت و رضایت خدا جایگاه انسان و در خور شأن انسان است نه حیوان
خب درک کردن همینطوری به خودی خودش بازم همون سوال رو مطرح میکنه که چی به ما میرسه؟ صرف درک کردن که هدف نیست. درک کنیم حالا که چی بشه؟ اگر از این درک خوشحال میشیم و لذت میبریم و خوشبخت خواهیم بود خب منم همینو میگم. اما اگر درک فقط درک و دونستن باشه و ازش لذتی نبریم که معنایی نداره.خداوند به ما لیاقت درک هستی خودمان و اطرافمان را داده است وسعت وجود ما بلکه وسعت کهکشانی که ما در آنیم نسبت به هستی مادی شناخته شده در حد و در مرز صفر است همین نسبت بین وسعت هستی شناخته شده با آنچه امکان وجود دارد برقرار است و این نسبت تا بی نهایت ادامه دارد یعنی اگر میلیاردها میلیارد هستی به وسعت هستی موجود کشف شود باز وسعت آن نسبت به آنچه امکان وقوع دارد در حد و مرز صفر است و خدا احاطه بر این بی نهایت بلکه عین این بی نهایت است و ما عبادت می کنیم تا شاید ذره ای از این بی نهایت را درک کنیم
ضمنا چه وقت ثابت شد که راه رسیدن به این درک فقط یک شکل خاص یک دین خاص و یکسری عبادات خاص ظاهری و کلیشه ای با شکل مشخصه یا اینکه باوجودی که بنظرمون دلایل قانع کننده روشن و محکم کافی وجود نداره به وجود خدا و یکسری مسائل دیگه ای (کل محتوای عریض و طویل ادیان) که بهش نسبت میدن باور دربست بیاریم ولو خیلی از موارد اونا برخلاف عقل و وجدان و تجربه های شخصی ما باشه؟
من بر اساس عقل و وجدان و تجربه و تشخیص خودم با صداقت عمل میکنم و بنابراین درک نمیکنم که چرا به این دلیل ممکنه هیزم باشم و آتش بگیرم و رنج بکشم!خداوند احدی را عذاب نمی کند آب آتش نمی گیرد بلکه به هر جا برسد مایه حیات و زندگی و سرسبزی است این هیزم است که جز سوزانده شدن خاصیت دیگری ندارد خدا از من و تو می خواهد که آب باشیم نه هیزم و نفت
انتخاب با ماست
تشخیص وجود من، که برایند تمام نیروهای درونی من منجمله عقل است، جز این نبوده. پس من گناهی نکردم، حتی اگر تشخیص من اشتباه بوده باشه. در توان من همین بوده، همین برام ممکن بوده.
اینا هم که شعر و ور.دلیل این همه روضه های جانسوزی که جنابعالی می خوانید این است که ما هنوز فرصت نکرده ایم به آسمان نگاه کنیم و سر به زیر در زباله دانی طبیعت دنبال تکه نانی کپک زده و استخوانی جویده شده هستیم به قول سهراب
چشم ها را باید شست، جور دیگر باید دید و به قول مولوی
سالها فکر من این است و همه شب سخنم ...
دریغ از اثبات و حرف حساب و منطق درست و حسابی.