من درونمایهیِ سخن اتان را نگرفتم, ولی اگر چیزیکه میگویید, یعنی به اندازهیِ کاربران فیسبوک اینجا کاربر
داشته باشد باز هم تفاوتی در کردوکار چیزها نخواهد داد. شما باید به این بنگرید که توانایی ما در راستادهی
به سرنوشت و زندگی امان در یک گروه کوچک شکوفا میشود, گروههایی به همان کوچکی که در تاریخ
فرگشت آدمی داشتهایم.
ولی زمانیکه دربارهیِ گروههایِ اجتماعی بسیار بزرگ سخن میگوییم, سخن و صدای ما در جنجال و هیاهو گم
میشود, هتّا اگر نشود, اگر همهیِ جهان هماکنون یک نگاه به من گوش فرا بدهند, باز هم
چیزی نخواهد دگریست, چرا که بیگمان همگان سخن مرا نخواهند پذیرفت و اینکه
این توجه دیر یا زود پایان میابد و فردا کس دیگری کانون توجه خواهد بود.
پس اثری که ما میتوانیم در یک گروه بزرگ داشته باشیم در تئوری نزدیک به صفر, و در کُنش همان صفر است.
نمونهیِ ساده و ملموس میزنم, اگر یک تن نخواهد فردا بمب اتمی ساخته بشود, دست بیش میتواند در کشوری مردمسالار یک رای بدهد, در برابر ١٠٠,٠٠٠,٠٠٠ رای کسان دیگر, که من نمیخواهم بمب اتم ساخته بشود و خب, بروشنی
میتوان اینجا دید که این یک رای او را بجایی نمیرساند, هنگامیکه اگر جنگ اتمی رخ بدهد زندگی خود او هم از دست خواهد رفت.
پس در اینجا سرنوشت این کس در دستان خود او نیست و کسان ناشناسی آن بیرون میتوانند در هر زمان, زندگی او را به خطر و نابودی بیافکنند.
نمونهیِ بمب اتم را ما اینجا فراوان بکار میبریم, چون ساده و دریافتنی است.
ولی همین روند دربارهیِ تک تک چیزهای دیگر نیز پابرجا است. امروزه شرکتها, ابرشرکتها, دیوانسالاران (bureaucrats), فندسالاران و بیشمار ناشناسان دیگر آن بیرون میباشند که
تصمیم میگیرند شیوهیِ زندگی شما چگونه باشد, پیروی چه قانونهایی باشید,
برای گرفتن گواهینامهیِ کار, رانندگی, گذرنامهیِ مسافرت و هر چیز دیگری چه فرایندهایی را بپیمایید, در برابر کار خود چه دستمزدی بگیرید و .. و.. و ...
در این میان, شما هیچگونه دسترسی فیزیکی به این کسان ندارید و در پایان روز, کمابیش ناچارید همان کنید که به شما گفته میشود,
چرا که نهادهایِ "پذیراندن" این قانونها و ضوابط که همان پلیس و مالیاتچی و .. باشند نیز گوش به فرمان سامانه میباشند و
شما بیگمان شانسی دربرابر همهیِ اینها ندارید.
این روند, درست وارونهیِ چیزیست که در یک گروه کوچک پیشاشهرمندی داشتهایم. در یک گروه کوچک, زندگی
شما اگر چه نه ١٠٠% در دستان خودتان, ولی در دستان نزدیکان, دوستان, بستگان و سرانجام کسانیست که شما به
آنان دسترسی فیزیکی و از نزدیک دارید و ازینرو, میتوانید تاثیر بسزا, یکراست و ملموسی روی آنان و پس زندگی خودتان داشته باشید.
--
پس راه دست یافتن به آزادی در اینجا از تکنولوژی میتواند بگذرد, ولی به خود تکنولوژی
نمیانجامد, چون چنانکه بالا نیز گفتیم, شما نمیتوانید هرگز تاثیر بزرگ و یکزمان پایداری در یک
گروه بزرگ داشته باشید و این سخنگاه هم اگر یک شبه کانون نگاه جهانیان میشد, باز ما را بجایی نمیرساند.
پس درونمایهیِ سخن بالا جز این نیست که در سامانهیِ فندین, این گروههایِ بزرگ و ابرسازوارهها هستند که فرمان میرانند و
افراد آنجا توانی ندارند و تنها میتوانند زندگی خودشان را به دستان این ابرگروهها, که همان شرکتها, ابرشرکتها, دولتها و سازههایِ همبودین بسیار بزرگ باشند بسپرند و همهیِ اینها در پایان, به حس سرخوردگی و ناتوانی در زندگی شخص میانجامد.
ترفندی که در پیک پیشین به آنارشی نیز گفتیم در همین کوتاه میشود که سامانه, این حس سرخوردگی و ناتوانی
در زندگی و سرنوشت خود که بدرستی پدید آمده است, ولی برای کس ریشهیِ آن روشن نیست (کس تنها میداند که میخواهد
با یک چیزی بستیزد, ولی نمیداند که یا چه یا چرا) را گرفته و به راههایی هدایت میکند که برای شخص تا اندازهای این
حس ناتوانی را جبران میکنند, ولی در دیرزمان باز از آزادی خود او میکاهند.
برای نمونه, کس میکوشد با ستیز با اسلام و پیوستن به گروهی بزرگتر از خودش (گروه اسلامستیزان) این حس
ناتوانی را از میان بردارد و این تا اندازهیِ بالایی هم کار میکند, یعنی او پس از پیوستن به جنبش نسبتا بزرگ
اسلامستیزان و نوشتن و ستیختن با اسلام حس میکند که در زندگی اش کنترل پیدا کرده است, ولی در عمل, این
ستیزها همه در راستای سود سامانهیِ فندین پیش میروند, زیرا اسلام برای سیستم فاکتوریست که نبود آن
بسیار خواستنیست; در نبود اسلام, بخشی از تنشهایِ سخت سیستم که همان تروریسمهایِ اسلامی باشند
برداشته میشوند و کشورهای مسلمان واپسماندهیِ فندین نیز کم کم به فند و فندسالاری روی خواهند آورد.
بایست نیک بنگرید که نگرش ما اینجا این نیست که "اسلام" چیز خوبیست, یا "نژادپرستی" خوب است, تنها
میگوییم که اینها هیچکدام دشمن راستین نمیباشند و کسیکه بجای ستیز با سیستم فندین, با این فعالیتهایِ اجتماعی
سرگرم میشود در حقیقت فریبخوردهیِ سیستم میباشد و کوششهایِ او به پایدارسازی و بهکرد هر چه
بیشتر سیستم, و پس به بزرگتر و پیشرفتهتر شدن سیستم و سرانجام به کاهش بیشتر آزادی خود او خواهند انجامید.