Warning: preg_replace(): The /e modifier is deprecated, use preg_replace_callback instead in ..../includes/class_bbcode.php on line 2958
نگرستیزی پیرامون فندآوری و هومنی, در پرتویِ آن
  • Empty
  • قاطی کردم
  • مهربون
  • موفق
  • متعجب
  • مریض
  • مشغول
  • معترض
  • ناراحت
  • هیچ
  • کنجکاو
  • کسل
  • گیج شدم
  • گریه
  • پکر
  • اخمو
  • از خود راضی
  • بی تفاوفت
  • بد جنس
  • بد حال
  • خونسرد
  • خواب آلود
  • خوشحال
  • خجالتی
  • خسته
  • دلواپس
  • رنجور
  • ریلکس
  • سپاسگزار
  • سر به زیر
  • شوکه
  • شاد و سر حال
  • عاشق
  • عصبانی
  • غمگین
  • غافلگیر
  • User Tag List

    برگ 1 از 2 12 واپسینواپسین
    نمایش پیکها: از 1 به 10 از 16

    جُستار: نگرستیزی پیرامون فندآوری و هومنی, در پرتویِ آن

    1. #1
      دفترچه نویس
      Points: 471,639, Level: 100
      Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
      Overall activity: 2.0%
      دستاوردها:
      First 1000 Experience PointsGot three Friends
      نِشان‌ها:
      Most Popular
      سرور خویـشتـن
       
      Empty
       
      Mehrbod آواتار ها
      تاریخ هموندی
      Oct 2010
      ماندگاه
      لاجیکستان
      نوشته ها
      8,712
      جُستارها
      188
      امتیازها
      471,639
      رنک
      100
      Post Thanks / Like
      سپاس
      12,116
      از ایشان 21,650 بار در 7,581 پست سپاسگزاری شده است .
      یافتن همه‌یِ سپاسهای گرفته شده
      یافتن همه‌یِ سپاسهای داده شده
      Mentioned
      62 Post(s)
      Tagged
      1 Thread(s)

      نگرستیزی پیرامون فندآوری و هومنی, در پرتویِ آن

      من دیرزمانی‌ست که پیرامون نوشته‌هایِ جُستار پیشرفت روزافزون فندآوری: به کجا می‌رویم؟ ژرف اندیشیده‌ام و کوشیده‌ام اندیشه‌هایم را از دیدگاه‌های گوناگون و بیسویانه واکافته و بسنجم.

      در این جُستار من از سرور مزدک بامدادان (@مزدك بامداد) فرامیخوانم که در دنباله‌یِ گفتگو‌هایِ
      کوچک و گسسته‌ای که پیرامون نوشته‌های آن جُستار داشته‌ایم, با من در این نگرستیزی/مناظره همباز شوند.

      از آنجاییکه ایشان دیرزمانی‌ست زمان چندان برای آمدن به سخنگاه‌ها ندارند, این نگرستیزی را
      من جدا از قانون‌هایِ نگرستیزی‌هایِ دیگر میآوردم و امیدوارم به این شیوه, برای ایشان همبازش شدنی باشد.

      Sticky بجای وادادن در برابر واقعیت تلخ، بهتر است آدمی بكوشد كه واقعیت را بسود خود دگرگون كند و اگر بتواند حتی یك واژه ی تازی را هم از زبان شیرین مادری خود بیرون بیندازد بهتر از این است كه بگوید چه كنم ! ناراحتم! ولی همچنان در گنداب بماند و دیگران را هم به ماندن در گنداب گول بزند!!

      —مزدک بامداد


    2. 7 کاربر برای این پست سودمند از Mehrbod گرامی سپاسگزاری کرده اند:

      arya m (10-21-2015),Ouroboros (11-07-2014),Soheil (11-07-2014),sonixax (11-06-2014),Theodor Herzl (11-07-2014),undead_knight (11-06-2014),مزدك بامداد (11-06-2014)

    3. #2
      سرنویسنده سوم
      Points: 51,229, Level: 100
      Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
      Overall activity: 99.0%
      دستاوردها:
      First 1000 Experience PointsGot three Friends
      بدون وضعیت
       
      ریلکس
       
      مزدك بامداد آواتار ها
      تاریخ هموندی
      Nov 2010
      ماندگاه
      هندوستان
      نوشته ها
      2,394
      جُستارها
      4
      امتیازها
      51,229
      رنک
      100
      Post Thanks / Like
      سپاس
      1,264
      از ایشان 5,538 بار در 2,053 پست سپاسگزاری شده است .
      یافتن همه‌یِ سپاسهای گرفته شده
      یافتن همه‌یِ سپاسهای داده شده
      Mentioned
      40 Post(s)
      Tagged
      0 Thread(s)
      ویرایش از سوی مزدك بامداد : 11-06-2014 در ساعت 11:35 PM
      خرد، زنـده ی جــاودانی شنـــاس
      خرد، مايــه ی زنــدگانی شنـــاس
      چنان دان، هر آنكـس كه دارد خرد
      بــه دانــش روان را هــمی پــرورد

    4. 6 کاربر برای این پست سودمند از مزدك بامداد گرامی سپاسگزاری کرده اند:

      Anarchy (11-07-2014),arya m (10-21-2015),Dariush (11-07-2014),Mehrbod (11-07-2014),Soheil (11-07-2014),sonixax (11-07-2014)

    5. #3
      دفترچه نویس
      Points: 471,639, Level: 100
      Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
      Overall activity: 2.0%
      دستاوردها:
      First 1000 Experience PointsGot three Friends
      نِشان‌ها:
      Most Popular
      آغازگر جُستار
      سرور خویـشتـن
       
      Empty
       
      Mehrbod آواتار ها
      تاریخ هموندی
      Oct 2010
      ماندگاه
      لاجیکستان
      نوشته ها
      8,712
      جُستارها
      188
      امتیازها
      471,639
      رنک
      100
      Post Thanks / Like
      سپاس
      12,116
      از ایشان 21,650 بار در 7,581 پست سپاسگزاری شده است .
      یافتن همه‌یِ سپاسهای گرفته شده
      یافتن همه‌یِ سپاسهای داده شده
      Mentioned
      62 Post(s)
      Tagged
      1 Thread(s)
      ویرایش از سوی Mehrbod : 11-07-2014 در ساعت 01:41 AM

      Sticky بجای وادادن در برابر واقعیت تلخ، بهتر است آدمی بكوشد كه واقعیت را بسود خود دگرگون كند و اگر بتواند حتی یك واژه ی تازی را هم از زبان شیرین مادری خود بیرون بیندازد بهتر از این است كه بگوید چه كنم ! ناراحتم! ولی همچنان در گنداب بماند و دیگران را هم به ماندن در گنداب گول بزند!!

      —مزدک بامداد


    6. 2 کاربر برای این پست سودمند از Mehrbod گرامی سپاسگزاری کرده اند:

      sonixax (11-07-2014),ارتابان (11-09-2014)

    7. #4
      سرنویسنده سوم
      Points: 51,229, Level: 100
      Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
      Overall activity: 99.0%
      دستاوردها:
      First 1000 Experience PointsGot three Friends
      بدون وضعیت
       
      ریلکس
       
      مزدك بامداد آواتار ها
      تاریخ هموندی
      Nov 2010
      ماندگاه
      هندوستان
      نوشته ها
      2,394
      جُستارها
      4
      امتیازها
      51,229
      رنک
      100
      Post Thanks / Like
      سپاس
      1,264
      از ایشان 5,538 بار در 2,053 پست سپاسگزاری شده است .
      یافتن همه‌یِ سپاسهای گرفته شده
      یافتن همه‌یِ سپاسهای داده شده
      Mentioned
      40 Post(s)
      Tagged
      0 Thread(s)
      ویرایش از سوی مزدك بامداد : 11-07-2014 در ساعت 03:26 PM
      خرد، زنـده ی جــاودانی شنـــاس
      خرد، مايــه ی زنــدگانی شنـــاس
      چنان دان، هر آنكـس كه دارد خرد
      بــه دانــش روان را هــمی پــرورد

    8. 5 کاربر برای این پست سودمند از مزدك بامداد گرامی سپاسگزاری کرده اند:

      arya m (10-21-2015),kourosh_bikhoda (11-09-2014),kourosh_iran (11-10-2014),sonixax (11-07-2014),ارتابان (11-08-2014)

    9. #5
      دفترچه نویس
      Points: 471,639, Level: 100
      Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
      Overall activity: 2.0%
      دستاوردها:
      First 1000 Experience PointsGot three Friends
      نِشان‌ها:
      Most Popular
      آغازگر جُستار
      سرور خویـشتـن
       
      Empty
       
      Mehrbod آواتار ها
      تاریخ هموندی
      Oct 2010
      ماندگاه
      لاجیکستان
      نوشته ها
      8,712
      جُستارها
      188
      امتیازها
      471,639
      رنک
      100
      Post Thanks / Like
      سپاس
      12,116
      از ایشان 21,650 بار در 7,581 پست سپاسگزاری شده است .
      یافتن همه‌یِ سپاسهای گرفته شده
      یافتن همه‌یِ سپاسهای داده شده
      Mentioned
      62 Post(s)
      Tagged
      1 Thread(s)
      ویرایش از سوی Mehrbod : 11-10-2014 در ساعت 12:02 AM

      Sticky بجای وادادن در برابر واقعیت تلخ، بهتر است آدمی بكوشد كه واقعیت را بسود خود دگرگون كند و اگر بتواند حتی یك واژه ی تازی را هم از زبان شیرین مادری خود بیرون بیندازد بهتر از این است كه بگوید چه كنم ! ناراحتم! ولی همچنان در گنداب بماند و دیگران را هم به ماندن در گنداب گول بزند!!

      —مزدک بامداد


    10. 2 کاربر برای این پست سودمند از Mehrbod گرامی سپاسگزاری کرده اند:

      مزدك بامداد (11-10-2014),ارتابان (11-13-2014)

    11. #6
      سرنویسنده سوم
      Points: 51,229, Level: 100
      Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
      Overall activity: 99.0%
      دستاوردها:
      First 1000 Experience PointsGot three Friends
      بدون وضعیت
       
      ریلکس
       
      مزدك بامداد آواتار ها
      تاریخ هموندی
      Nov 2010
      ماندگاه
      هندوستان
      نوشته ها
      2,394
      جُستارها
      4
      امتیازها
      51,229
      رنک
      100
      Post Thanks / Like
      سپاس
      1,264
      از ایشان 5,538 بار در 2,053 پست سپاسگزاری شده است .
      یافتن همه‌یِ سپاسهای گرفته شده
      یافتن همه‌یِ سپاسهای داده شده
      Mentioned
      40 Post(s)
      Tagged
      0 Thread(s)
      kourosh_iran این را پسندید.
      خرد، زنـده ی جــاودانی شنـــاس
      خرد، مايــه ی زنــدگانی شنـــاس
      چنان دان، هر آنكـس كه دارد خرد
      بــه دانــش روان را هــمی پــرورد

    12. 3 کاربر برای این پست سودمند از مزدك بامداد گرامی سپاسگزاری کرده اند:

      kourosh_iran (11-13-2014),Mehrbod (11-11-2014),ارتابان (11-15-2014)

    13. #7
      دفترچه نویس
      Points: 471,639, Level: 100
      Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
      Overall activity: 2.0%
      دستاوردها:
      First 1000 Experience PointsGot three Friends
      نِشان‌ها:
      Most Popular
      آغازگر جُستار
      سرور خویـشتـن
       
      Empty
       
      Mehrbod آواتار ها
      تاریخ هموندی
      Oct 2010
      ماندگاه
      لاجیکستان
      نوشته ها
      8,712
      جُستارها
      188
      امتیازها
      471,639
      رنک
      100
      Post Thanks / Like
      سپاس
      12,116
      از ایشان 21,650 بار در 7,581 پست سپاسگزاری شده است .
      یافتن همه‌یِ سپاسهای گرفته شده
      یافتن همه‌یِ سپاسهای داده شده
      Mentioned
      62 Post(s)
      Tagged
      1 Thread(s)
      من به نگرش شما درباره‌یِ آزادی پیشتر آگاه بودم و میدانسم که آنرا چیزی خودآماج نمیدانید, ولی این
      شاید همانجایی‌‌ست که شکاف میان دیدگاه‌هایِ ما می‌آغازد, زیرا در باور من (و اندیشمندانی که این گفتمان را آغازیده‌اند)
      آزادی و کنترل بر سرنوشت خویشتن یک نیاز است, درست بهمانند نیاز به خورد و خوراک, ولی نیازی کمتر بایسته.

      ستیز ابرسازواره و سازواره نیز درست از همینجا میآغازد, در ابرسازواره یاخته‌ها (که همان سازوارگان/آدمیان باشند) نمیتوانند
      آزاد باشند, زیرا درست بمانند پیکر یک آدم زنده که یاخته‌های آن نمیتوانند آزاد و خودسر باشند اگرنه سامانه‌یِ تن
      در کمترین زمان از هم فروخواهدپاشید, پیکر همبودین که همان پیکر ابرسازواره باشد نیز نمیتواند یاخته‌هایی خودایستا و
      خودآماج داشته باشد و بایستی این یاختگان, که اینبار همان هومنان زنده میباشند را تا جای شدنی مهارساخته
      و آنان را در الگوهایی هنج (norm) و هنجاریده (normalized) فروببرد و رفتار آنان را پیشبینی‌پذیر, اندازه‌پذیر و هنجارپذیر بسازد.


      در دست دیگر, در نگاه شما خوشبینی بسیار فراوانی دیده میشود که به دید من در چندین جا به لغزش رفته است.
      ولی پیش از پرداختن به آنها بگذارید به این بپردازیم که سخنان شما در بخشهایی یکسره متناقض و پادستیز میباشند.

      برای نمونه, شما در جایی میگویید که در مردمسالاری هر کس یک رای دارد, ولی همگان نیز یک دارند, پس یک
      رای بسنده کارساز است, ولی درست در پایینتر می‌افزایید کسی اگر باهوش, توانا و کاردان باشد میتواند این یک رآی را
      بس بزرگتر بسازد, یا اگر در جایگاه درخور بود و کوشایی بسنده داشت, میتواند از جایگاه تک‌رآییِ خود فرارفته و در پهنه‌یِ
      رویداد‌ها سرنوشت‌ساز باشد. ایندو در کنار هم بروشنی پادستیز میباشند و جز این هم نمیتوانست باشد, زیرا آدم‌ها با
      همدیگر یکسان نمیباشند و آرمان مردمسالاری نمیتواند این را پذیرفته و بجایش, سرنوشت بشریت را به میانگین‌ترین تراز
      میخواهد فروبکاهد که همان رآی بیشینگان باشد; در اینجا نمی‌نیازد بگوییم در رخُکرد مردمسالاری هرگز کار نکرده و نخواهد
      کرد, زیرا این نایکسانی میان مردم از میان رفتنی نیست (دستکم هنوز) و همواره خودش را در فرایند درون خواهد نمود.


      هر آینه, در دنبالهْ سخن شما سراسر درست است که یک سامانه/ابرسازواره هر چه پیشرفته‌تر میشود شکنندگی بیشتری نیز میابد,
      ولی شوربختانه فرجامی که از آن میگیرید, اینکه این شکنندگی دستیافتی‌ست برای ابرهوشمندان که
      با شکیبایی, هوشمندی و سرانجام کاردانی, سر بزنگاه از آن بهره گرفته و چرخشگاهی در روند رویدادها بیافرینند, نادرست است.
      این نگاه, اگرچه در تاریخ شهرمندی تا به امروز درست بوده و مایه‌یِ آفرینش استوره‌هایی همچون مزدک بامدادان,
      بابک خرمدین یا هتّا زرتشت اسپنتمان شده است, ولی دیگر در جهان امروز درست نیست, زیرا در جهان کهن یک ویژگی و فاکتور
      همواره ایستا بوده است و آنهم "خود آدمی" بوده است.

      در جهان امروز ما بسویی میرویم که سرشت, روان, مغز و ژن آدمی در دستان فندآوری دارند جای میگیرند و میتوانند بدلخواه,
      دستکاری و سازواری داده شوند. در فرهود, فندآوری دیرزمانی‌ست که آغاز به دگرگون ساختن خود آدمها نموده است و این
      دگرگونی‌ها تاکنون به راه‌هایِ نرم, که همان پروپاگاندا, ابزارهای شستشوی مغزی و ... باشند کوتاه شده بوده‌ است,
      ولی این ابزارها با پیشرفت دانش و فندآوری بزودی به ترازهای فیزیکی و ژنتیکی نیز خواهند رسید و اینبار, دیگر
      هیچگونه مرزی برای فندآوری در چشمانداز نیست که بخواهد بازدارنده‌یِ او باشد, و هیچ اندازه‌ای از قهرمانی,
      استورگی و دلاوری یارای ایستادگی دربرابر فندی که میتواند مغز و ژن را از اندرون دگرگون بسازد, نیست.

      پس این یک همسنجی‌ نابرابر است که آنچه تاکنون شدنی بوده و نمود‌هایِ بیرونی داشته است, مانند نمونه‌یِ زیبای
      آورده که یاختگان تن در جاییکه ستم فراوان بخورند میتوانند جاندار را به کام مرگ بفرستند و بگذارند فرگشت آن
      بیرون جانداری/ابرسازواره‌ای کمتر ستمگر بفرگرداند, اینبار ولی کار نخواهند کرد. زیرا فندآوری بسادی, بیرون از فرگشت میایستد.

      درست است, یکی از آینده‌هایِ فندآوری میتواند نابودی بشریت و بهمراه آن, ابرسازواره‌یِ فندین باشد, ولی در
      هر دو چهره بودن همچو "فرگشتی" سودی برای ما دربر ندارد, زیرا در یک دست, فرگشت یا همه‌یِ ما را نابود میکند و ابرسازواره‌یِ
      فندین را به کام مرگ میفرستد (چه سود؟), یا در دست دیگر فندآوری از فرگشت فرارفته و با دستکاری ژن و مغز
      یا آدم‌هایی فرامیآورد که دیگر کوچکترین پیوندی به آنچه ما "آدم" میدانیم و میشناسیم ندارند, یا هومنی را از پایه
      با هوش‌واره‌هایی (روبات‌هایی) بهتر و درخورتر جایگزین میسازد که این هم باز بروشنی, برای ما سودی ندارد.

      پس اینجا دلگرمی به فرگشت که از آغاز نیز نیرویی کور و یکسان‌انگار بوده است, برای ما سودی ندارد.


      --
      با گذشت از سخن بالا, بیایید درباره‌یِ آزادی خواست و هومنی بگوییم. در نگاه شما چند چیز یافت میشود که از همان
      آغاز مایه‌یِ بیم میباشند. نخست آنکه جایی میگویید اگر نیازهای توده (بجز نیاز به آزادی) برآورده شوند آنان هرگز نبود آن
      را نخواهند سُهید (اگر که بپذیرید که آزادی از بیخ یک نیاز است). سپس آنکه در دنباله, آزادی یک تن را همان نبود
      آزادی دیگری میدانید.

      بگذارید نخست از دوّمی بیاغازیم, ما اگر فرایافت آزادی را به گسارش اکسیژن واگسترانیم, آنگاه روشن است
      اکسیژنی که یک تن میگسارد هم دارد آزادی دیگران را میگیرد, زیرا اکسیژن کمتری برای آنها بجامیماند!
      پس در ریشه این سخن شما پیوندی به آزادی ندارد و تنها به گسارش و مرزمندی بنمایه‌ها بازمیگردد. به دیگر سخن, میتواند هوده/حق
      با شما باشد, ولی ما این گزینه که فرآورده‌یِ فرگشت میباشد را میپذیریم و آنرا تا زمانیکه از آستانه‌ای فرا نرفته باشد
      هتّا نااخلاقی نیز نمی‌انگاریم, درست مانند آزادی آدمی در کشتار مرغ و ماکیان و خوردن آنها (که برابر است با از دست رفتن آزادی مرغان و
      ماکیان), سپس آنکه می‌افزاییم در ابرسازواره‌یِ همبودین این آزادی از هر کس گرفته میشود و به ابرسازواره‌یِ همبودین
      واسپارده میشود که از گزینه‌یِ پیشگزین (default) دیگر بارها بار بدتر است.

      برای نمونه, در جهان امروز از کسیکه زاده میشود هرگز پرسیده نمیشود که آیا میخواهد همچون گذشتگان خود در جایی
      دوردست زندگش اش را در آرامش و به دور از تنش به شکار و گردآوری میوه بسپراند, بساکه به او از همان آغاز زایش
      یک مُهر شهروندی بر پیشانی میخورد, سپس بر پایه‌یِ آنچه فند و دانش روز دیکته میکنند از همان نوسالی و
      کودکی تا بُرنایی و بزرگسالی به آموزشکده‌ها و آموزشگاه‌ها (نهاد‌هایِ شستشوی مغزی) فرستاده میشود و
      در همه‌یِ این فرایند‌ها, بی آنکه هرگز دگرگزینی به او نشان داده شود, او را برای خدمت
      و بردگی به ابرسازواره‌یِ همبودین آموزش و پرورش داده و آماده‌ میسازند.

      بماند که این گزینه, برای کسانیکه آنرا آگاهانه میجویند نیز دشوار و در کنش دست‌نیافتنی میباشد. بیانگارید که
      کس امروزه برای انجام کوچکترین نیاز به نامه‌نگاری و پروانه گرفتن دارد. او برای واهموندی و برون‌رفت از سامانه‌یِ فندین
      نیاز به پیمودن و پشت سر گذاشتن فرایندی بسیار دشوار دارد, او بایستی پاژ‌ها و مالیات‌هایِ سنگین بپردازد,
      بایستی بدهکارهای احتمالی که سامانه در پرورش او پرداخته است را بازبپردازد (ب.ن. هر دانشجویی امروزه
      وامدار و بدهکار به دولت است), بایستی از خود دارایی‌هایِ کلان داشته باشد که بتواند هزینه‌هایِ گوناگون, از سفر تا
      زنده ماندن خود را برای چند سالی بپردازد (در جهان امروز هیچ میوه‌ای رایگان و هیچ زمینی بی‌مالک نیست, کس
      ناچار است از راه خود سامانه این نیازها را برآورده سازد), بایستی نقطه‌ای بکر و دست‌نخورده در طبیعت بیابد که
      فندآوری هنوز پایش به آنجا نرسیده باشد و .. و .. و همه‌یِ اینها, درکُنش این را گزینه‌ای دست‌نیافتنی میسازند.

      در این کنار, فندآوری با شتابی دیوانه‌وار همه‌یِ بنمایه‌های طبیعت را دارد می‌گسارد و همه‌یِ زیستبوم‌هایِ طبیعی
      را یک به یک نابود و دگرگون میسازد و این درست برابر است با گرفتن آزادی از دیگران برای آنکه شیوه‌یِ دیگری از زندگی را بخواهند
      برای خود بگزینند. دیر یا زود, فندآوری نه تنها تنها گزینه‌یِ داده شده, بساکه تنها گزینه‌یِ مانده شده خواهد بود و کسیکه
      نخواهد زندگی خود را در بردگی و سرسپردگی به سامانه بگذارند, گزینه‌یِ دیگری نداشته و خواه ناخواه ناچار از پذیرش خواهد بود.

      اکنون میپردازیم به نکته‌یِ یکم سخن شما و آنهم اینکه توده اگر نیازهای دیگرشان برآورده شود, نبود این "نیاز به کنترل زندگی" را
      نخواهند سُهید. ما میتوانیم بروشنی وارونگی این را ببینیم و بازشناسی این فرایند را نیز تئودور کازینسکی پیشتر انجام داده است.
      او از چند دیدگاه به بررسی این میپردازد و سرانجام خاستگاه بسیاری از این گرایش‌های "یاغی‌گری" و "انقلابجویی"
      را که در همین توده بفراوان یافت میوند, در از دست‌رفتگی آزادی و کنترل بر زندگی خویشتن میابد.

      اینکه جهان امروز فشار بسیار بالا و تنشزایی به آدمها درون میکند چیزی‌ست که همه با آن آشنا میباشند. این فشار هرآینه
      از دیدگاه شما برآمد کار "بهره‌کشان" میباشد, ولی این فرنودی سست است, زیرا ما میتوانیم این فشار و آشفتگی را در بسیاری
      از همان بهره‌کشان نیز ببینیم. برای نمونه, بیشتریان با پسر یا دختر نوجوان خانواده‌ای پولدار آشنایی دارند که در زندگی هرگز
      سختی نکشیده است و از بیخ دگرسانی واژه‌های بهره‌کش و بهره‌ده را هم نمیداند, ولی در پایان روز از زندگی آنچنان نومید و درمانده است که برای معنا بخشیدن به زندگی خود یا به دارو‌ها و ماده‌هایِ روانگردان روی‌میاورد, یا درون یک cult و فرقه
      میشود, یا تن به لذت‌گرایی و پوچ‌گرایی و گریزگرایی (escapism) میدهد, یا سرانجام از روی بیهودگی زندگی خودش را در نومیدی پایان میدهد.

      ما اینجا داده‌هایِ آماریک بسنده نداریم, ولی میپنداریم این اندازه این
      نمونه‌ها آشکار و در دیده باشند که هرکس بتواند با آنها همزادپنداری نماید.

      درونمایه‌یِ سخن این است:

      ١- جهان امروز میتواند همه‌یِ نیازهای فیزیکی یک تن را برآورده سازد, ولی نمیتواند همه‌یِ نیازهای روانی یک تن را برآورد.

      ٢- برخی نیازهایی روانی‌ای که سامانه‌یِ فندین / technological system از برآوردن آنها ناتوان است اینها میباشند:

      a. نیاز به کنترل بر زندگی و سرنوشت خود

      b. نیاز به پرداختن به کاری آماج‌مند و معنابخش: یک شکارچی/گردآورنده همه‌یِ زندگی اش را روزاروز تنها در این آماج
      میسپرانده که شکار و خوراک روزش را بفراهمد. این کنش برای برآوردن نیاز او به انجام کاری آماج‌مند بسنده بوده است.
      یک آدم امروزین در دست دیگر, پُرگاه با انجام کاری بسیار رویه‌این و سطحی میتواند همه‌یِ نیازهای فیزیکی خود را برآورده سازد. او میتواند
      با یادگرفتن یک فند بسیار ساده مانند کار کردن با ماشین اسمبلی, یا کار با رایانه و نرم‌افزار word, نیازهای فیزیکی خود را برآورده سازد,
      ولی هیچکدام اینها برای او کاری معنابخش و آماجمند به شمار نمیروند. با پیشرفت فندآوری, ما میبینیم
      که کارها یکسره رو به آسانی میروند و در فـَرهود, از چهره‌یِ کار درآمده و به سرگرمی دگرگون میشوند.

      c. ...


      ٣- سامانه در برابر نیازهایی که از برآوردن آنها ناتوان است چهار رویکرد میگیرد:

      a. نیازها از بیخ انکار میشوند, ب.ن. نیاز به آزادی چیزی ساختگی یا افزوده نمایانده میشود.

      b. در نیازی دیگر لاپوشانده میشوند (sublimate), ب.ن. نیاز به آزادی و کنترل بر زندگی در گزینه‌مندی و هنجارشکنی‌هایِ تابوشکسته در سکس لاپوشانده میشود: کس اگرچه در کنترل زندگی خود آزاد نیست و اگرچه سرنوشت او در دستان خودش نیست, ولی بجایش میتواند با هرکس که خواست, خواه با شکنجه, خواه در شکنجه, خواه همجنس, خواه دگرجنس, خواه از کون, خواه از کس و ... تنآمیخته و همبستر شود.
      این تابوشکنی‌ها و گزینه‌مندی‌ها در همه جا و همه چیز یافت میشوند. کس اگرچه آزاد نیست بگزیند که هموندی از ابرسازواره‌یِ فندین باشد یا نباشد, ولی بیشمار گزینه دارد که زمان خود را با آنها بسپارند. به دیگر زبان, سامانه گزینه‌مندی
      را جایگزین آزادی می‌سازد, ولی با این دگرسانی باریک که این تنها سیستم است که روشن میکند چه گزینه‌هایی میتوانند در این بازار گزینه‌ها به فروش برسند.
      کس در پوشش, در همبستری, در دینداری یا دینگریزی و در فراوان چیزهای دیگر آزاد است. ولی این
      آزادی‌ها (permissiveness) برای او کوچکترین ترازی از کنترل در زندگی خود به بار نمیاورند و همگی گزینه‌هایی رویه‌این
      (سطحی) و درکُـنش, پوشالین میباشند; زیرا برای
      نمونه برای سیستم نمیتوانست کمتر مِهند باشد که پوشش یک تن یا دین او چیست, زمانیکه هیچکدام از ایندو در روند و سازوکار درونی او (سامانه‌یِ فندین) یا نقشی بازی نمیکنند یا هُنود و اثری ریز و چشم‌پوشیدنی دارند.

      c. یا جایگزین داده میشوند, ب.ن. در جاییکه نیاز به پرداختن به کاری آماج‌مند و نه پوچ در زندگی برآوردنی نیست, سامانه ابزارهای گوناگون سرگرمی (entertainment, etc.) را پیش میآورد که کس اگرچه زندگی خودش را بدرستی پوچ و بیهوده میابد, ولی بجای آن میتواند
      با دنبال نمودن واپسین episode بهمان سریال تلویزیونی, در فراموشی چندی را به آسودگی بگذراند. این دسته از
      جایگزین‌ها همگی اعتیاد‌آور میباشند و میتوان به نکته اشاره نمود که پیشینیان شکارچی-گردآورنده‌یِ ما بی هیچ نیازی به اینگونه "سرگرمی‌ها" برای ده‌ها هزاران سال زیسته‌اند و نیاز آنان به سرگرمی از آنچه در گروه و تیره‌یِ کوچک خود برایشان فراهم بوده, فراتر نمیرفته است.
      این را ولی بهمسنجید با جهان امروز که همه‌یِ زندگی پیرامون این سرگرمی‌ها میچرخد و این‌ها تا آن اندازه نقشی گسل‌ناپذیر
      در زندگی دارند که بی هیچ گمانی, نمیتوان هتّا یک تن را در شهرمندی‌ها امروزین پنداشت که بتواند بی این‌ سرگرمی‌ها زندگی تنشزایِ روزانه‌یِ خود را برتابد و کار او به دیوانگی نکشد.

      d. یا بیماری و نابهنجاری شناخته میشوند. برای نمونه, نیم‌نگاهی به آمار همواره رو به افزایش
      افسردگی, گوشه‌گیری و فربودگریزی (escapism) اینجا بسنده میکند که بر ایشان برچسب "نابهنجاری‌هایِ فیزیکی/روانی" میخورند, هنگامیکه در نگاه
      باریک, این خود سیستم فندین میباشد که با برچیدن و برپاساختن پرایستارها و سامه‌هایِ تنشزای زندگی امروزین,
      زیستبومی را پدید آورده است که واکنش طبیعی و بیولوژیک به آن چیزی بجز افسردگی و کناره‌گیری نمیتواند باشد.


      در فرجام, سامانه فندین در این واپسین گام ٤d, آنچه که نتواند از راه دیگری از میان بردارد را به "اختلال", "نابهنجاری" برچسب زده و
      به نابودی از ریشه‌یِ آن نیاز میپردازد; و این چیزی‌ست که درست ما همین امروز میبینیم, برای نمونه در سرتاسر تاریخ هومنی ما نمیتوانیم
      بیانگاریم که این شمار آدمهای افسرده و درخودفرورفته بوده باشند, ولی این گروه که برآیند یکراست زندگی
      در جهان پُر از قوانین و ضوابط و تنشزای ِ امروزین میباشند, بآسانی برچسب بیمار بر ایشان میخورد و سیستم
      میکوشد با فراهمیدن داروها و قرص‌هایِ پادافسردگی و "روشهای پیشرفته‌یِ درمانی" که همان فندهای
      شستشوی مغزی و باز‌برنامه‌ریزی روانی باشند, این نیازهای فروپیچیده شده و واکنش‌یافته را از میان بردارد.

      چنانکه بالا نیز افزودیم, سیستم هرگز به این ترفند‌هایِ نرم (روانی) و
      نیمه‌نرم (دارویی) بسنده نخواهد نمود و ترفند‌هایِ سخت (ژنتیک, مغزی) در راه میباشند
      .




      --
      سخن کوتاه کنیم; آنچه من در این نوشتار پرداختم اینها بودند:

      ١- در برابر آینده‌یِ سیستم فندین ایستادگی بی‌معناست, زیرا اینبار
      بوارون همه‌یِ تاریخ هومنی, سامانه از درون و اندیشه آدمها را خواهد دگراند.

      ٢- سامانه‌یِ فندین یا هومنی (و خود) را نابود میسازد, یا هومنی را آن اندازه در راستای سازواری دادن به خود
      دستکاری میکند که دیگر بازشناختنی نخواهد بود, جوریکه هیچکدام از آنچه ما امروز ارزش‌هایِ هومنی میدانیم و میناشسیم را دیگر در خود نخواهد داشت (آزادی
      نخستین چیزیکه برای همیشه از دست خواهد رفت), یا اینکه او را با هوشواره‌هایِ/روبات‌هایِ بهتر و کارآمدتر جایگزین خواهد نمود.

      ٣- هر سه‌یِ گزینه‌هایِ بالا ناخواستنی میباشند.







      پ.ن.
      من نمونه‌یِ بلیت بخت‌آزمایی را به خود شما بازمیگردانم. سخن اتان درست است که کسیکه بلیت نخریده
      شانس بُردن او 0 است, ولی من می‌افزایم فراخواندن دیگران و خود به بازی در بخت‌آزمایی نیز خودفریبی
      است, زیرا با خرید یک بلیت شانس بُرد در کنش همچنان همان 0 است و تنها پول و زمان است که هرز رفته است.
      ویرایش از سوی Mehrbod : 11-13-2014 در ساعت 11:32 AM

      Sticky بجای وادادن در برابر واقعیت تلخ، بهتر است آدمی بكوشد كه واقعیت را بسود خود دگرگون كند و اگر بتواند حتی یك واژه ی تازی را هم از زبان شیرین مادری خود بیرون بیندازد بهتر از این است كه بگوید چه كنم ! ناراحتم! ولی همچنان در گنداب بماند و دیگران را هم به ماندن در گنداب گول بزند!!

      —مزدک بامداد


    14. یک کاربر برای این پست سودمند از Mehrbod گرامی سپاسگزاری کرده اند:

      kourosh_iran (11-13-2014)

    15. #8
      سرنویسنده سوم
      Points: 51,229, Level: 100
      Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
      Overall activity: 99.0%
      دستاوردها:
      First 1000 Experience PointsGot three Friends
      بدون وضعیت
       
      ریلکس
       
      مزدك بامداد آواتار ها
      تاریخ هموندی
      Nov 2010
      ماندگاه
      هندوستان
      نوشته ها
      2,394
      جُستارها
      4
      امتیازها
      51,229
      رنک
      100
      Post Thanks / Like
      سپاس
      1,264
      از ایشان 5,538 بار در 2,053 پست سپاسگزاری شده است .
      یافتن همه‌یِ سپاسهای گرفته شده
      یافتن همه‌یِ سپاسهای داده شده
      Mentioned
      40 Post(s)
      Tagged
      0 Thread(s)
      ویرایش از سوی مزدك بامداد : 11-13-2014 در ساعت 01:00 PM
      خرد، زنـده ی جــاودانی شنـــاس
      خرد، مايــه ی زنــدگانی شنـــاس
      چنان دان، هر آنكـس كه دارد خرد
      بــه دانــش روان را هــمی پــرورد

    16. یک کاربر برای این پست سودمند از مزدك بامداد گرامی سپاسگزاری کرده اند:

      ارتابان (11-15-2014)

    17. #9
      دفترچه نویس
      Points: 471,639, Level: 100
      Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
      Overall activity: 2.0%
      دستاوردها:
      First 1000 Experience PointsGot three Friends
      نِشان‌ها:
      Most Popular
      آغازگر جُستار
      سرور خویـشتـن
       
      Empty
       
      Mehrbod آواتار ها
      تاریخ هموندی
      Oct 2010
      ماندگاه
      لاجیکستان
      نوشته ها
      8,712
      جُستارها
      188
      امتیازها
      471,639
      رنک
      100
      Post Thanks / Like
      سپاس
      12,116
      از ایشان 21,650 بار در 7,581 پست سپاسگزاری شده است .
      یافتن همه‌یِ سپاسهای گرفته شده
      یافتن همه‌یِ سپاسهای داده شده
      Mentioned
      62 Post(s)
      Tagged
      1 Thread(s)
      از دست رفتن آزادی برای کسانیکه دیگر نمیدانند آزادی چیست, هیچ گرفتاری‌ای ندارد,
      ولی برای ما که امروز آنرا داریم (کاسته شده, ولی همچنان باشنده) گرفتاری دارد.

      پس سخن شما هیچ تفاوتی ندارد از اینکه بگوییم در این آینده و فردایی که سخن میرود ما که به
      احتمال بالا نخواهیم بود, پس چرا از بیخ درباره‌یِ آن به خودمان رنج گفتگو و گفتمان و راهکاریابی بدهیم؟

      در کنار آن, ما اینجا نمیگوییم هر چه در روند فرگشت فرگشته درست است, ولی میگوییم دستکم, فرگشتار (evolver) ِ
      که طبیعت بوده, یکسان‌انگار بوده است ولی در آینده‌ای که در آن پیش‌میرویم فرگشتار همان ابرسازواره‌یِ فندین
      خواهد بود و اینبار, روند فرگشت ما آدمها بسویی خواهد رفت که نیازهای سیستم فندین را برآورد; و یکبار
      دیگر, برآوردن نیازهای سامانه به یکسنجی و تقارن, برابر با برآوردن نیازهای هموندان همان سامانه نمیباشد.

      پس در اینجا, باری دیگر ما ناچار از گزینش میان گزینه‌یِ بد (طبیعت یکسان‌انگار) و بدتر (فندآوری خودآماج) میباشیم.


      --
      در نوشته‌های شما زیبایی میتوانم بگوییم چامه‌سُرایانه‌ای در پیوستاندن و ریساندن رویداد‌ها و درآوردن رشته‌ای از
      گذشته تا اکنون دیده میشود که گونه‌ای "چم (معنا)" به چیزها میبخشد. برای نمونه, شما رشته‌ای از تک‌یاختگان
      تـا هومنان ابرسازواره و سرانجام ابرسازواره‌یِ فندین ریسانده‌اید که بگونه‌ای ضمنی, سخن از معنادار بودن
      این فرایند‌ها میزند, گویی جهان یک آماجی داشته که اینگونه رشته‌یِ چیزها را پدید آورده است.
      این ولی تنها یک نگرش خام و آرزوپروانه است که در بهترین انگاشت میتواند درست
      باشد, ولی ما به هر روی داده‌یِ بسنده برای هایستن و پذیرفتن آن نداریم.

      در کنار آن, ما میتوانیم در این رشته‌یِ رویدادهای آورده شده یک پادنمونه‌یِ پیش پا افتاده داشته باشیم.

      یاختگان آدمی ابرسازواره‌یِ آدمی را فراساخته‌اند و شما این را یک پیوند سودمند ِدوسویه میان یاختگان
      و آدم میبینید که در سوی یاختگان به شانس فرازیست و بقای آنان را برای نمونه, اینگونه افزوده است.

      بسیار خب, ولی در جاییکه یک هومن در جهان امروز اندام و یاخته‌های قلب خود را در جاییکه می‌نیازد
      دور انداخته و آنرا با یک قلب مصنوعی جایگزین مینماید چگونه در این رشته‌یِ پندارین شما گنجانده میشود؟
      آیا در اینجا نمیتون دید که همین هومن, در جایگاه یک ابرسازواره, میتواند همه‌یِ بخش‌هایِ درونی
      دیگر خود را نیز یک به یک, با چیزی دیگر جایگزین نموده و رشته‌یِ میان خود و یاختگان اش را برای همیشه بـبُرد؟
      آیا این به زیان یاختگان نیست که از بیخ با چیزی "دیگر" جایگزین شده و نیست و نابود بشوند؟

      پس زمانیکه ما همین امروز همچون گسلی در رشته‌یِ چیزها به چشم خود میبینیم, میتوانیم بی
      کوچکترین گمانی فرجام بگیریم که هیچگونه باید و بایستگی‌ای برای ابرسازواره‌یِ فندین نیز در کار
      نیست که هتّا بخواهد سازوارگان خود که همان هومنان زنده باشند را برای همیشه نگه بدارد. به دیگر زبان:

      سود ابرسازواره همواره در راستای سود سازوارگان او پیش نمیرود و این ناهماهنگی تا آنجا میتواند
      پیش برود که سود ابرسازواره برابر با زیان بیشین (maximal) سازوارگان باشد, که همان جایگزینی و نابودی ِ یکسره آنان است.

      بیافزاییم, نگرش ما اینجا این نیست که سیستم فندین بی هیچ گمانی, یا به احتمال بالایی
      هومنان را با چیزی دیگر و سازوارتر, بگوییم هوشواره‌ها (روبات‌ها) جایگزین خواهد نمود — اگرچه این یکی از
      آینده‌های پیش رو باشد — بساکه تنها این نمونه را آوردیم تا نشان دهیم که انگاشت یک گونه رشته‌یِ پندارین
      میان چیزها که بزیبایی همه‌ چیز را به هم می‌پیونداند تنها از آرزوپروری ِ هومنی ریشه‌میگیرد و پایه‌ای در واقعیت, ندارد.


      --
      ما ابزارهای شستشوی مغزی و کنترل رفتار را به سه دسته بخشیدیم:

      ١- ابزارهای نرم: پروپاگاندا, آموزش و پرورش, رِسانه‌هایِ سرگرمی‌ساز (entertainment), ...
      ٢- ابزارهای نیمه‌نرم: داروی‌هایِ پادافسردگی, آرام‌بخش‌های گوناگون, ابزارهای روانشناسی, روان‌درمانی, ...
      ٣- ابزارهای سخت (در راه): دستکاری ژنتیکی, تکنیک‌هایِ مغزخوانی و دستکاری یکراست اندیشه, ...

      آنچه شما همواره از آن نمونه می‌آورید و آنچه تاکنون در تاریخ هومنی داشته‌ایم ابزارهای نرم و نیمه‌نرم بوده‌اند و از اینرو,
      سخن شما و گفتآورد از لینکلن در اینجا, تا زمانیکه تنها درباره‌یِ ابزارهای نرم و نیمه‌نرم سخن بگوییم تا اندازه‌یِ بسیار بالایی
      درست میباشد و چه اگر نبود, ما اکنون این نگرستیزی را نمیداشتیم و بجای آن در سیستم گوارده و فراموش شده بودیم.

      هر آینه, این یک خودفریبی‌ آشکار است که ما چشمانمان را بروی پیدایش این ابزار‌هایِ
      نیمه‌نرم, نیمه‌سخت و سرانجام سخت
      سراسر فروببندیم و بگونه‌ای دربرابر آنها برخورد نماییم که
      گویی باشنده نمیباشند, یا کارگر نمیباشند, یا هنوز نیازی به پرداختن به آنها نیست و واکنش‌هایی همانند.

      بیافزاییم, نگرش ما اینجا این نیست که در نخستین دستیافتی که سیستم فندین توانا به دستکاری ژنتیکی و مغزی
      گشت, خواهد کوشید که همگان را شستشوی مغزی داده و به "برده‌هایی" سخنشنو و سربزیر دگرگون
      بسازد, بساکه ما داریم میگوییم میتوان از هماکنون روندی که نژاد آدمی خودخواسته¹, در این راه
      گام برمیدارد را ببینیم و این بخشی, از فرآیندی که در پایین به آن میپردازیم ریشه‌میگیرد.



      ُگام‌هایِ خُرد و در خود سودبخش, میتوانند بر روی همدیگر به چیزی زیانبخش بیانجامند

      آنچه در پُرسمان فندآوری همواره به میان آورده میشود این است که همه‌یِ گام‌هایی که فندآوری برمیدارد همواره "سودبخش"
      و در راستای از میان برداشتن یک بار و گرفتاری‌ای از دوش هومنی میباشند, و این سخن گاه بگونه‌ای به کار میرود که گویا
      ستیزگران سیستم آنجا میگویند که سامانه‌یِ فندین گونه‌ای "اهرمن" است که دنبال ویرانی یا سرنگونی آدمی‌ست.
      ما اینجا هرگز همچون برداشتی از سامانه‌یِ فندین نداشته‌ایم. سامانه‌یِ فندین برخاسته از انگیزه‌هایِ
      آدمی در برآوردن نیازهای خود بوده است و روشن است, راستای گسترش فند و دانش در جایگاه نخست
      بسویی بوده و تا اندازه‌‌‌یِ بالایی میتوان گفت هنوز نیز هست, که یک گره و دشواریِ پیش رویی را از میان بردارد.

      ما افزودیم تا اندازه‌یِ بالایی, زیرا برای نمونه سرمایه‌گذاری‌هایِ اَبَر-کلان در پروژه‌هایی همچون شتاب‌دهنده‌هایِ
      ریزگان اتمی بخودی خود هیچ سودبخشی‌ روشن و در چشماندازی ندارند, ولی این سرمایه‌های کلان (که میتوانند
      جای دیگر به 'درد' بخورند) گذاشته میشوند زیرا گرایش فندآوری به سوی گسترش و نه پیشرفت میباشد, بر
      این پایه که پیشرفت کنشی‌ست دارای آماج و راستا, ولی گسترش کنشی‌ست که یکسان‌انگارانه, در همه سو پیش میرود.

      ما در آغاز پیدایش کمابیش همه‌یِ فندآوری‌هایِ نوین میتوانیم بخوبی ببینیم که پیشرفت و آماجمندی
      ویژه‌ و روشنی در همه‌یِ آنها بوده است, ولی با تراگذشتن از آستانه‌ای ویژه, فندآوری به سامانه‌ای
      خودآماج فرارفته است که دیگر هر چیزی نه از اینرو که سودبخشی, یا کارآمدی ویژه‌‌ای دارد
      نوآوری میشود, بساکه تنها چون نوآوری‌پذیر گشته است, نوآوری میگردد; به دیگر زبان:

      فندآوری هرچه که بشاید را میبایاند (= تکنولوژی هرچه که تحقق‌پذیر باشد را ملزم به وجود میکند).


      ما به این همراه با نمونه‌هایِ دیگر ژرفتر خواهیم پرداخت, ولی پیشتر به بخش دیگر سخن میپردازیم که گام‌هایی که آدمی ازگذر فندآوری برمیدارد,
      هتّا زمانیکه هر یک از آنها به خود و در خود سودبخش و خواستنی باشد میتوانند در برآیند و بر روی همدیگر, به چیزی زیانبخش و ناخواستنی بیانجامند.

      تئودور کازینسکی در آرمان‌نامه‌یِ² خود بژرفی به سازوکار این فرایند پرداخته است, ما اینجا نمونه‌یِ او در خودروسازی که
      در سخن شما نیز آمده است را بازمیآوریم.

      فندآوری خودرو‌هایِ سواری برای نمونه, فندآوری‌ای بوده است که در
      آغاز, برای برداشتن یکی از همان گرفتاری‌هایِ آدمی پدید آمده است.
      پیش از اینکه نخستین خودروها ساخته میشدند این آزادی برای مردم به چهره‌یِ پیشگُزین
      فراهم بود که هر آنگونه که دوست داشتند, کند یا تند, آهسته یا شتابان به راه خود بروند. نوآوری خودرو در این زمان,
      اینجور به چشم‌ها میامد که ابزاری‌ میباشد برای افزایش آزادی که برای همین پیاده‌روندگان این توانایی و دستافت را می‌فراهمد
      که در کوتاه‌ترین زمان بیشترین دوراها را بپیمایند و در آغاز نیز همینگونه بود, نخستین خودرو‌ها
      و خودروسواران این آزادی را داشتند که هر آنجا که دوست داشتند بروند و این آزادی کسان
      پیاده‌رو را هم نمیگرفت و هیچکس نیز وادار نشده نبود که از خودرو بهره بجوید.

      ولی این فندآوری, که در آغاز یک افزاینده‌یِ آزادی و بهزیستی و چیزی در خود سودبخش به شمار میرفته,
      با افزایش شمار خودروها و خودروسواران به دگرگونی‌هایی همبودین انجامیده و مایه‌یِ
      پیدایش قانون‌هایِ رگولاریزه و دست و پا‌گیر میشود, چه برای خودروسواران, چه برای پیاده‌رو‌ندگان.
      با گستردگی این تکنولوژی, نیاز به قانون‌ها و رگولاریزه نمودن مردم پیش میاید, خط‌کشی‌ها کشیده میشوند, چراغ‌هایِ
      رفت‌وآمد (پیاده و سواره) نصب میگردند, گواهینامه‌ها سبز میشوند و در این میان آزادی پیاده‌روندگان که در آغاز و
      پیش از پیدایش خودرو میتوانستند آزادانه و بی دلنگرانی از همه‌یِ اینها راه خودشان را بروند, گرفته میشود.
      ما امروز میتوانیم این را در زندگی خودمان ببینیم که اگر نخواهیم سوار خودرو بشویم, نمیتوانیم هتّا ٥ دقیقه بی آنکه
      پیوسته نیاز به ایستادن, رفتن, بازایستادن, نگاه کردن به چپ و راست خود و ... داشته باشیم و زنده به مقصد برسیم.

      در سوی دیگر, داشتن و نداشتن خودرو کم کم از یک چیز دلبخواه درآمده و امروزه به یک چیز بایسته و بایدین دگریسته است.
      شرایط زندگی برای بسیاری امروز بگونه‌ای‌ست که نمیتوانند بی داشتن خودرو از پس انجام کارهایشان (و پس پرداخت هزینه‌هایِ زندگی اشان) بربیایند
      و اگر این دسته نخواهند خودروی سواری خودشان را داشته باشند, ناچار از کاربرد خودرو‌هایِ دولتی میباشند که در آنجا, کس هتّا آزادی باز کمتری روی
      چگونگی رفت‌وآمد خود دارد تا بگوییم زمانیکه سوار خودروشی شخصی خود شده باشد (یا پیاده باشد).

      و سرانجام, داشتن همین خودرو روز به روز به چیزی دشوار و سنگین دارد تبدیل میشود. امروز کسیکه میخواهد خودرو داشته
      باشد, بویژه در کشورهای فندین پیشرفته‌تر همچون اروپا, نیاز به پرداخت بیمه‌هایِ سنگین, مالیات‌هایِ کمرشکن و
      هزینه های جورواجور و رنگین, همچون بنزین, تعمیرات, چک‌آپ‌هایِ سالانه و همانند میبیند که همه‌یِ اینها به
      افزایش تنش‌هایِ گوناگون انجامیده‌اند: یا میتوانید از پس همه‌یِ این هزینه‌های سنگین بربیایید و خودرو
      را میخرید, یا رنج نداشتن آنرا باید بر دوش کشیده و بگذارید دیگران از شما در زندگی جلوتر باشند.



      در فرجامیابی از سخن, ما در اینجا به این پرداختیم که فندآوری خودروی سواری:

      ١- در آغاز سودبخش بوده است.
      ٢- در آغاز دلبخواه بوده است.
      ٣- در آغاز افزاینده‌یِ آزادی ِ آدمی بوده است.

      ولی در گذر زمان:

      ١- از دلبخواهی درآمده است: کس برای زندگی امروز پُرگاه وادار به کاربرد خودروهای سواری میباشد.
      ٢- کاهنده‌یِ آزادی گشته است: برای خودروسواران و کسان پیاده, به یکسان.

      و سرانجام, به چیزی زیانبخش دگرگون شده است; یکی از خود
      فندسالاران که نام او را اکنون به یاد نمیاورم, پرسشی دارد که اینگونه به میان میاورد:

      «بیانگارید یک فندآوری‌ای در دست نوآوری است و شما آنجا تصمیم گیرنده‌یِ این میباشید که
      آیا این فندآوری در جامعه به کار گرفته بشود یا نه. این فندآوری بسیار سودبخش و
      کارآمد میباشد, بسیاری از گرفتاری‌ها را از میان برداشته و به پیشرفت شتاب میبخشد,
      ولی در برابر همه‌یِ اینها سالانه نزدیک ١ میلیون تن از برای آن کشته خواهند شد. چه میکنید؟»

      این پرسش که پاسخگو را همواره پس از دادن و دانستن پاسخ شگفت زده میکند این میباشد که این "فندآوری نامبرده",
      در حقیقت همان خودروی سواری میباشد که دیرزمانی‌‌ست ساخته شده و بگستردگی به کار گرفته شده است:



      ما اینجا دیگر به این نمیپردازیم که این یک نمونه تکنولوژیِ خودرو چه نقش کلانی در آلودگی زیستبوم,
      افزایش آلاینده‌‌هایِ آب و هوا, در پدید آوردنِ بیماری‌های گوناگون (فیزیکی و روانی), در گرمایش کره‌یِ زمین و
      بسیاری چیزهای دیگر دارد و تنها این پرسش را در دنباله‌یِ نگرستیزی به میان میآوریم که آیا, یک کشور امروز
      میتواند با دانش به همه‌یِ اینها, آگاهانه و خودخواسته خودروها را از زیرساخت‌هایِ خود بیرون بکشد؟


      نگاه ما به این پرسش یک نه روشن و سخت میباشد, که این سرانجام به واپسین ویژگی فرجامین فندآوری میپردازد: یکسویگی آن.

      دیرتر به این ویژگی یکسویگی فندآوری (افسارگریختگی تکنولوژی و ناتوانی آدمی در راستابخش به آن) خواهیم پرداخت.


      —>
      آماج ما از سخنان بالا این بود که یک فرایند, اگرچه در آغاز و در هر گام خُرد سودمند بوده و در راستای سود,
      یا دستکم پیشگیری از زیان پیش میرود, ولی برآیند همه‌یِ آنها رویهم چیزی سراسر دگرسان و زیانمند میتواند باشد.

      ما در نمونه‌یِ تکنولوژی خودروهای سواری بخوبی سازوکار این فرایند را میبینیم, گام نخست در ساخت خودرو‌ها
      بروشنی افزایش بهزیستی و آزادی آدمی در رفت‌وآمد‌هایِ خود بوده است. اینکه با افزایش شمار خودرو‌ها نیاز به
      رگولاسیون و برساختن قانون‌ها و ضابطه‌های جورواجور پیش‌ آمده است یک چیز نیازین و بایدین بوده است, نه خودخواسته.


      ولی همه‌یِ این گام‌های خُرد و در خود سودمند, بر روی همدیگر به پیدایش چیزی انجامیده‌اند که براستی نه
      تنها هیچ ردّی از آن سودبخشی آغازین اش دیگر بجا نمانده, بساکه به دژپیل و غّده‌ای نیز بدل گشته است که
      هیچ راه گریزی از آن نیست و ما خواه ناخواه, ناچار از پذیرش و تن دادن به کاربرد آن در زندگی امان میباشیم.








      ¹ خود شما نمونه‌وار در اینجا پیام‌آور همین راه میباشید و از هماکنون راه را برای این "افزودگیِ
      آزادی" و "آزادی از جایی میآغازد که آزادی دیگری گرفته میشود" دارید هموار میسازید.

      ² Industrial Society and Its Future, بند‌هایِ ١٢٧, ١٥٣-١٥٦

      Sticky بجای وادادن در برابر واقعیت تلخ، بهتر است آدمی بكوشد كه واقعیت را بسود خود دگرگون كند و اگر بتواند حتی یك واژه ی تازی را هم از زبان شیرین مادری خود بیرون بیندازد بهتر از این است كه بگوید چه كنم ! ناراحتم! ولی همچنان در گنداب بماند و دیگران را هم به ماندن در گنداب گول بزند!!

      —مزدک بامداد


    18. #10
      سرنویسنده سوم
      Points: 51,229, Level: 100
      Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
      Overall activity: 99.0%
      دستاوردها:
      First 1000 Experience PointsGot three Friends
      بدون وضعیت
       
      ریلکس
       
      مزدك بامداد آواتار ها
      تاریخ هموندی
      Nov 2010
      ماندگاه
      هندوستان
      نوشته ها
      2,394
      جُستارها
      4
      امتیازها
      51,229
      رنک
      100
      Post Thanks / Like
      سپاس
      1,264
      از ایشان 5,538 بار در 2,053 پست سپاسگزاری شده است .
      یافتن همه‌یِ سپاسهای گرفته شده
      یافتن همه‌یِ سپاسهای داده شده
      Mentioned
      40 Post(s)
      Tagged
      0 Thread(s)
      ویرایش از سوی مزدك بامداد : 11-17-2014 در ساعت 06:21 PM
      خرد، زنـده ی جــاودانی شنـــاس
      خرد، مايــه ی زنــدگانی شنـــاس
      چنان دان، هر آنكـس كه دارد خرد
      بــه دانــش روان را هــمی پــرورد

    داده‌های جُستار

    کاربری که سرگرم دیدن این جُستار هستند

    هم‌اکنون 1 کاربر سرگرم دیدن این جُستار است. (0 کاربر و 1 مهمان)

    جُستارهای همانند

    1. مبارزه با زن ستیزی پنهان
      از سوی viviyan در تالار زنامرد
      پاسخ: 226
      واپسین پیک: 11-18-2014, 03:40 PM
    2. دین ستیزی یا نقد دین؟
      از سوی Kaveh در تالار هماندیشی
      پاسخ: 8
      واپسین پیک: 09-18-2012, 06:29 PM
    3. ایران ستیزی
      از سوی Kaveh در تالار تاریخ، فرهنگ، همبود
      پاسخ: 8
      واپسین پیک: 08-07-2012, 02:57 PM
    4. عقل ستیزی فقیهان اسلام
      از سوی Kaveh در تالار دین
      پاسخ: 4
      واپسین پیک: 05-02-2012, 12:06 AM
    5. اخبار زن ستیزی های اسلامگرایان
      از سوی sonic در تالار گفتگوی آزاد
      پاسخ: 4
      واپسین پیک: 04-17-2011, 03:42 PM

    مجوز های پیک و ویرایش

    • شما نمیتوانید جُستار نوی بفرستید
    • شما نمیتوانید پیکی بفرستید
    • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
    • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
    •