امام و اصحاب در مجلس عرقخوری بطور مداوم پیک ها را خالی میکردند و آروغ میزدند،
هنگامی که مدتی گذشت و امام و اصحاب شروع کردند به درآوردن صدای جانوران جنگل یکی از اصحاب زمینه را برای پرسیدن سؤالی که در مواقع عادی جرأت پرسیدنش را نداشت مناسب دید و گفت: یابن رسودولله ﺍﮔﺮ ﺩﺍﺳﺘﺎﻥ ﮐﺮﺑﻼ ﺑﺮﻋﮑﺲ ﻣﯿﺸﺪ، ﯾﻌﻨﯽ ﺍﻣﺎﻡ ﺣﺴﯿﻦ ﯾﺰﯾﺪ ﺭﺍ ﻣﯿﮑﺸﺖ الآن چی داشتید که در مورد آزادگی و ایستادگی دربرابر ظلم و از این چرندیات بگید و مظلوم نمایی کنید؟ در کل چه تفاوتی در حال و روز ما داشت؟
امام درحالی که اتاق دور سرش میچرخید آروغی نازل فرمودند و گفتند: من چه میدونم، من که مثل این ملت پارس افسانه پرور نیستم، احتمالا اون موقع یزید نماد یک قهرمان انقلابی میشد که میخواست با حکومث موروثی کثیف داماد پیامبر و بچه هاش مبارزه کنه و در آخر بدست دژخیمان حسین کشته میشد، احتمالا یزید در لحظات آخرش هنگام اعدام یک جمله به یاد ماندنی میگفت که زمزمه آزادیخواهان میشد مثلا میگفت: گرچه شما امروز جسم مرا نابود میکنید، اما روح من در جسم تک تک این مردم وجود دارد و بناچار یزیدهای آزادیخواه بیشتری بوجود خواهند aآمد!






































آغازگر جُستار










پاسخ با گفتآورد