خب این نتیجهی مستقیم مردسالاریست، مردان با آنکه برای رقابت با هم آفریده شدهاند برخلاف زنان از بهای شکست در آن خوب اطلاع دارند و اینست که ترجیح میدهند در مدل اجتماعی خود جایی هم برای «بازندهها» باز نگاه بدارند چون میدانند هرکسی به نوعی و در تناسب با دیگری بازنده است. زنان وانگهی از آغاز در مقام فیلتر بسیار خشن و بیرحم تکامل عمل کردهاند و اهمیتی به هیچ چیز بجز تولید مثل با «بهترین»(و نه «بهتر»)مرد ممکن نمیدهند. اینست که هر قدر «حق» انتخاب زن بیشتر میشود، امکان همکاری میان مردان در آن جامعه کمتر و کمتر میشود.
اعتماد اشکالی ندارد اگر مبتنی بر اصول اراده به قدرت داروینی باشد، بهای اعتماد الزاما رها کردن تلاش برای تعالی نیست، پیشفرض عضویت در گلهی برابریطلب رها کردن این ویژگیست نه هر گروهی. نهادی که در آن اصول سلسلهمراتب طبیعی رعایت شده و بهتر = بالاتر اتفاقا به اعتلا و تنظیم و هدفمندی این رانههای کور طبیعی در مردان میانجامد. شما عضو ارتش یا یک گنگ خلافکار بشوید، ولو به عنوان سرباز سفر و شوفر، جایگاهی بالاتر از مثلا جراح فوق تخصصی خواهید داشت که هرم قدرت را به مقصد گله ترک کرده.
«میباید» یک الزام اخلاقی در خود دارد، نه، مرد میباید چنان بکند که دلش میخواهد، به خصوص حالا که هیچ بند و زنجیر مذهبی بر پای او نیست و میتواند بیبند و باری جنسی و خشونت خود را هر قدر که میخواهد بپروراند.
ضمنا من فکر نمیکنم بحث اصلا هدانیستی باشد، در نبود ارزشها تنها روش عاقل ماندن(و دیوانه نشدن)برای مرد همینست.
نظر خودتان در اینباره چیست؟






































آغازگر جُستار











پاسخ با گفتآورد