خب دشواری این است که آن ها نیز امید دارند، امید به کشته نشدن! شاید... هتا یک درصد!
امید به اینکه شاید اگر همکاری کند دل آن جلاد به رحم بیاید و از کشتن او صرف نظر کند یا مرگ او را به تعویق بیندازد
نمی دانم، شکر اسپاگتی که جای آن ها نبوده ام بدانم چه احساسی داشته اند و دوست هم ندارم در چنین موقعیتی دردناکی قرار بگیرم. ولی اگر روزی چنین شود به یقین مثل آن قربانیان خاموش نخاهم نشست و شروع به دادن فحش خاهر و مادر به آن جلاد بی همه چیز خاهم کرد!
دست کم بگذارید پیش از مرگ کمی دلم خنک شود!
البته همه ی این ها فرضیه است و فرق است بین شعار دادن و عمل کردن!