از این منظورم ایدهآل گرایی سیاسی نیست، مثلا آنارشیسم اجراناشدنیست پس من بروم آنارشیست بشوم و ژستهای آنارشیستی بگیرم بیآنکه به راستی به آن مومن باشم و ... منظورم بیشتر امکانناپذیری موفقیت خود چیزهاست، مثلا اگر هم کمونیسم مهمل نمیبود(که هست)، اگر هم موثر میبود (که نیست)، اگر هم در نتیجه همان میشد که مارکس خواب دیده بود(که نشد)، باز جامعهای که پدید میآورد نه با طبع ما که با یک ایدهآل ِ موهوم «ناحقیقی» منطبق بود و باز متعارض با آنچه ما به راستی میطلبیم و آنچه به آن نیازی وجودشناختی داریم.
زندگی کردن ِ باورهایتان بهترین روش است برای سنجیدن درستی و یا نادرستی آنها.