ابن قزمیت روایت میکند که حضرت امام نقی (!) به شهر مدینه هجرت کرده و مورد استقبال مردم قرار گرفتند. بزرگان شهر از ایشان خواستند تا افتخار داده و در منزل ایشان اقامت کند. اما حضرت با صدایی نورانی فرمودند: همانا به یاد جدم رسولولا انتخاب محل اقامتم را به عهده شترم میگذارم. بزرگان شهر بسیار ناراحت شده و گفتند: مرتیکه مگه ما مسخره تو هستیم؟ اینهمه آدم حسابی رو اینجا اسکل کردی بخاطر شترت؟ مرده شور خودتو ببرن با دعوت الهیت! سیکتیر کن برو همونجا که ازش فرار کردی. روایت است امام در حالی که زیر باران لنگه کفش و گوجه گندیده از شهر خارج میشد فرمود: قائدتا نباید اینطور میشد...!
مغفول الابنه - ص 69






































آغازگر جُستار

پاسخ با گفتآورد