ناتوانی ما در اثبات نبود/نادرستی هر چیزی، از روی تگنا و محدودیتهای فیزیکی میآید و نه منطقی، از اینروکه برای اثبات نبودن/نادرستی یک
چیز، ما بایستی بتوانیم همه زمانها و همه مکانهای جهان را همزمان کاوییده تا مطمئن باشیم که آن چیز براستی نیست یا نادرست است.
برای نمونه، اگر بخواهیم اثبات کنیم خدا نیست بایستی بتوانیم همه جهان را از کرانهها تا درون آن را همزمان به دنبال خدا (که از دستمان فرار نکند)
کاویده و سپس، ثابت کنیم که روشی که با آن جستجو را انجام دادهایم هم احتمال خطا نداشته و هیچ راهی نیست که ما اشتباه کرده باشیم و خدا نیست.
از آن بهتر، حتی اگر به فرض محال هم توانستیم همه کارهای بالا را بخوبی انجام دهیم، باز هم اثبات نبود/نادرستی
چیز مذکور نخواهد شد چرا که شاید آن چیز «پیشتر» بوده و ما ندیدهایم یا در «آینده» خواهد بود و ما هنوز نمیتوانیم ببینیم!
از روی این تگناهای فیزیکی، ما منطقا پذیرفتهایم که هر داو و ادعایی را بایستی مدعی آن اثبات کند, که این میشود «بار اثبات ادعا بر دوش مدعی»
در راستای بالا، چنانکه گفتیم بار اثبات ادعا بر دوش مدعی است. هودهگیری منطقی که در پَسِ آن میآید از روی نیاز ما در کاربستن و عمل کردن است، بدینگونه که در عمل،
یک چیز یا میتواند باشد و یا نیست و نه هر دو (از مهادهای پایهای منطق)، پس از آنجاییکه ما نمیتوانیم زندگی را با فرض بودن چیزهای بیشمار
بگذرانیم، رفتار منطقی آن خواهد بود که تا زمانیکه یک چیز اثبات نشده است در عمل، آن را پوچ و در نیستی و عدم بیانگاریم ← نیستی منطقی
نمونه روزمره آن:
نمیتوانیم اثبات کنیم 2013 جهان به پایان خود نمیرسد؛ رویکرد ما:
- بیانگاریم که براستی بپایان میرسد، خانه و زندگیمان را فروخته و پول کرده و تا 2013 تا میتوانیم خوش بگذرانیم
- بیانگاریم که بپایان نمیرسد و زندگی خودمان را بکنیم: نیستی/نادرستی منطقی