در اینکه عواطف و احساسات حاصل کارکرد مغز و هورمونها هستند شکی نیست. ولی در این نگاه تفاوت ما با جانوران ردهپایینتر تنها در تراز هوشی و ادراکی مغزمان کوتاه میشود.
به نگر من اینکه عواطف و احساسات را یک چیز تنها انسانی بدانیم نادرست است، تقریبا همه احساساتی که ما درباره آنها
سخن میگوییم در میان جانوران یافت میشود و این شامل احساسات بسیار پیچیدهای مانند عذاب وژدان، حسادت و انتقام هم هست.
نکته مورد نگر در این است که ما تنها این اخلاقیات ظاهرا برآمده از احساس را تنها جایی انجام میدهیم که بودن جانور به نبود آن را سودمند ببینیم. اگر شمار شیرها بیشتر از یک اندازهاینوشته اصلی از سوی Agnostic
بود شک نکنید که این اخلاقیات ناگهان از میان رفته و همه در راستای سود شخصی و همگانی خود دست به کشتار آنها میزنند. هر از چندی هم در اخبار میشنویم که فلان شیر کوهی در
ایران کشته شد. این کشتار از نااخلاقی روستاییهایی که آن شیر را کشتهاند نیست، تنها میگوید که برای یک آدم شهری که در زندگی خود کوچکترین تداخلی با شیر و جانور ندارد زنده
نگهداشتن شیر و در قفس کردن آن سودمندتر از کشتن آن است، از همینرو به پندار خود اخلاقی رفتار میکند و میگوید بد کردند. برای کسی که اما در روستا زندگی میکند بودن شیر یک تداخل در زندگیاش
به شمار میرود و زندهنگاهداشتن آنهم سود چندانی برایش ندارد (کسی دیگری آن را میبرد، کسان دیگری باغ وحش میروند و دست آخر چیزی برای خود او نمیماند) پس بسادگی شیر را میکشد.