نکته جالب در این است که توانایی آدم در پیشبینی آینده بسیار ناکارآمدتر و ضعیفتر از آن است که پیش خودمان احساس میکنیم. پیشبینی آینده با احتمال
حتی نسبتا بالا هم شُدنی نیست و در هر حالتی، پیشبینی ما از آینده یک انگارشی از حال و گذشته است که آن را دنباله دادهایم و در واقعیت همواره چیز دیگری رُخ میدهد.
مغز گویا مکانیسم "خودفریبنده"ای هم برای جلوگیری از آسیب به خودباوری و اعتماد به نفس در این پیشبینیها دارد،
بدینگونه که با فریب خود میانگارد که پیشبینیهای گذشتهاش درست بوده یا دستکم، "نزدیک" به واقعیت بودهاند.
ایمان و باور کورکورانه خود یکی از مکانیسمهای دیگر مغز برای رویارویی با جهانی است که
توانایی فهم آن را ندارد، از همینرو با باور به یک پدیده یا هستی بزرگتر از خود به آینده قطعیت میدهد.
به نگر من یک انگیزه نامنطقی پشت خودکشی چنین کسی نیز نهفته است. در یک حالت منطقی زمانی که کس چیزی برای از دست دادن
نداشته باشد، در حقیقت به بالاترین آزادی دست یافته و میتواند با سود بردن از آن به همه چیز دست یابد (و البته آزادی خود را دوباره از دست بدهد)
نداشتن هیچگونه وابستگی و انگیزه به زندگی و پوچگراییای که هنگام خودکشی دیده میشود، در حقیقت خود پتانسیل بزرگترین و بهترین انگیزه برای زندگی کردن را دارد.
من یک گام پیشتر رفته و این ندانستن را به همه رویدادهای آینده بسط میدهم. ما نمیتوانیم تقریبا از رُخ دادن هیچ چیزی سراسر
مطمئن و دلاستوار باشیم، تنها رویکرد منطقی پذیرفتن وضعیت کنونی، و آمادگی برای دگرگونی و تغییر با رویدادهای پیشبینی ناپذیر آینده است.