راستش واقعیت اینست که ما هرجا قادر بودهایم روشی جدید برای شناخت و سنجش «میزان آگاهی» در جانوران کشف بکنیم آنها ما را سورپرایز کردهاند، پس فعلا نبود سند بیشتر طبق معمول ِ بیولوژی برآمده از کمبود روشهای تحقیقاتیست و فقط نشانگر اینکه ما نیاز به پژوهش بسیار بیشتری برای صدور حکم داریم. ولی با دادهی موجود بله، قطعا، آگاهی نمادین در سطح انسان دیده نشده.
خب پس نظر شما راجع به بحث اصلی چیست؟ ما میگوییم «هدف والای بشری» معنا ندارد و هدفی برای نوع بشر متصور نیست، از جمله تعالی خرد و تربیت ذهن و تجربهی خودآگاهی متسجد و ... تنها اهداف معتبر اهدافی هستند که ما برای زندگی شخصی خودمان انتخاب میکنیم، که آنها هم در مقیاس بزرگ چیزها بیاهمیت هستند. رفیق بدخلقمان ولی میگوید خردگرایی و رهایی از «بند» هرچه بخردانه نیست هدف غایی انسان والاست و تنها آن شمار اندکی که به روش او قادر به آن خواهند شد رستگار میشوند. حداقل این چیزیست که من از حرفهای او فهمیدم.
کلا اگر او واقعا چنان عقاید ایدهآلیسی دارد که در صفحهی پیش بیان کرده، به نظر میرسد که بعید نیست ما را هم پروژکتهایی از (نا)خودآگاهی خویش ببیند که میکوشیم او را از هدف غایی و نهایی وی باز بداریم، من مثلا هدانیست مبتذل درون او هستم، شما آن کلبیمسلک خبیث، داریوش آن شکاک رذل.. موانعی که باید به آنها چیره شد تا به «بزرگی راستین» رسید..