Warning: preg_replace(): The /e modifier is deprecated, use preg_replace_callback instead in ..../includes/class_bbcode.php on line 2958
تضاد اسلام با حقوق بشر
  • Empty
  • قاطی کردم
  • مهربون
  • موفق
  • متعجب
  • مریض
  • مشغول
  • معترض
  • ناراحت
  • هیچ
  • کنجکاو
  • کسل
  • گیج شدم
  • گریه
  • پکر
  • اخمو
  • از خود راضی
  • بی تفاوفت
  • بد جنس
  • بد حال
  • خونسرد
  • خواب آلود
  • خوشحال
  • خجالتی
  • خسته
  • دلواپس
  • رنجور
  • ریلکس
  • سپاسگزار
  • سر به زیر
  • شوکه
  • شاد و سر حال
  • عاشق
  • عصبانی
  • غمگین
  • غافلگیر
  • User Tag List

    نمایش پیکها: از 1 به 10 از 109

    جُستار: تضاد اسلام با حقوق بشر

    Threaded View

    1. #25
      شناس
      Points: 2,058, Level: 27
      Level completed: 39%, Points required for next Level: 92
      Overall activity: 14.0%
      دستاوردها:
      First 1000 Experience Points
      بدون وضعیت
       
      خالی
       
      azadah آواتار ها
      تاریخ هموندی
      Jan 2013
      نوشته ها
      68
      جُستارها
      3
      امتیازها
      2,058
      رنک
      27
      Post Thanks / Like
      سپاس
      39
      از ایشان 148 بار در 61 پست سپاسگزاری شده است .
      یافتن همه‌یِ سپاسهای گرفته شده
      یافتن همه‌یِ سپاسهای داده شده
      Mentioned
      0 Post(s)
      Tagged
      0 Thread(s)
      آنها كه می گویند سیاست اسلام در جهت آزادی بردگان بوده و سلمان فارسی و بلال حبشی را مثال می آورند . اشتباه می كنند . اسلام در جنگهای تهاجمی و تجاوز به سرزمین دیگران اسرای جنگ را به عنوان برده می گرفت و می فروخت . معیار بارز برده داری اسلام را در سرگذشت ابولولوء به روشنی می توان دید .



      فیروزنهاوندی ازجمله ایرانیانی بود كه به عنوان غنیمت جنگی میان مسلمانان تقسیم شده و درخدمت مغیره بن شعبه بردگی می كرد . تازیان او را ابولولو می گفتند . از آن جهت كه دختری داشت مروارید نام . و عربان مروارید را لولو گویند . از این جهت پدر مروارید را با كنیه ابولولو می شناختند .



      عمر اجازه نمی داد هیچ برده عجم به سن بلوغ رسیده در مدینه اسكان یابد . اما مغیره ابن شعبه به عمر نامه نوشت غلامی دارد كاردان . با چندین مهارت در پیشه آهنگری . درودگری و نقاشی و از عمر اجازه خواست به خاطر آنكه به كار مردم مدینه می خورد در مدینه اسكان یابد . و عمر این اجازه را داد .



      در گزارشها فیروز را از سرداران جنگ نهاوند ذكر كرده اند . ولی یك روایت طبری نشان می دهد كه او پیش از سقوط نهاوند به اسارت افتاده و برخی منابع روایت می كنند . پیش از فتح تیسفون و در جنگ قادسیه به اسارت درآمده بود .



      روزی كه برده شدگان زن و كودكان كم سن و سال نهاوند را برای تقسیم بین اصحاب پیامبر به مدینه فرستاده بودند و ازكوچه ها می گذراندند . ابولولو دركنار ایستاده بود . و با اندوه فراوان به اسرا می نگریست . او از شكست و اسارت هموطنانش چون پلنگی زخمی بخود می پیچید و زیر لب می غرید . گاه دست برسر این كودكان برده شده می كشید و می گریست . آه از نهاد برمی كشید و می گفت . عمر جگرم را بسوخت . (طبری جلد 5 صفحه 1958) .



      در باره تصمیم فیروز به ترور عمر نوشته اند . روزی عمر از بازار مدینه می گذشت . ابولولو وی را دید و گفت . ای امیرمومنین . از دست مغیره ابن شعبه به دادم برس كه بار گرانی از خراج بر من نهاده . عمر پرسید خراجت چند است ؟ گفت . روزی دو درهم . گفت پیشه ات چیست ؟ گفت . نجارم . نقاشم و هم آهنگرم . گفت . در قبال این همه كار كه تو میدانی خراجت گران نیست .


      آنگاه عمر گفت شنیده ام اگر بخواهی می توانی آسیابی بسازی كه با باد بگردد . و گندم و جو آرد كند . گفت آری چنین است . گفت برایم آسیابی چنین بساز . گفت چنان آسیابی بسازم كه صدایش شرق تا غرب عالم برود . فیروز این بگفت و برفت و عمر پس از رفتن وی به همراهان گفت . این غلام ایرانی مرا تهدید كرد . (طبری . اعثم كوفی . مقدسی و همه منابع رد و بدل شدن این جملات را ذكر كرده اند ) .



      چند روز بعد از این واقعه . در سپیده دمان بامداد روز چهارشنبه 15 آبان 23 ( 27 ذوالحجه 23 هجری ) اوائل نوامبرسال 644 میلادی در حالی كه عمر مشغول نماز بود . فیروز از میان نمازگزاران به درآمد و شش ضربه دشنه بر خلیفه وارد آورد واو را از پای بیانداخت .همچنین 12 تن از همراهان خلیفه را نیز زخم زد كه شش تن از آنها جان سپردند . از جمله لیب بن ابی بكیر لیثی نایب و جانشین عمر كشته شد . و چون وی را گرفتند ضربتی به خود زد و جان به جان آفرین تسلیم كرد . (مسعودی مروج الذهب جلد1 ص736) .عمردر اثر زخمهائی كه برداشت سه روز بعد درگذشت . و قربانی قضاوت ظالمانه خود گردید .


      عبدالرحمان پسر ابوبكر روایت می كند . شب قبل از حادثه سه نفر ایرانی (هرمزان . فیروز و جفینه ) را دیدم در حال نجوا . چون مرا دیدند از جای برخاستند . یك خنجر دوسره و دودمه كه قبضه آن در میان بود از كمر فیروز بیافتاد و او دوباره آنرا از زمین برداشت . آن همان خنجری بود كه عمر بدان كشته شد( طبری جلد 5 صفحه 2026) .


      معلوم شد دراین ماجرا فیروز نهاوندی تنها نبوده . بلكه با هرمزان فرمانده سپاه یزدگرد در اهواز . و عبدالله جفینه كه هرسه از اسیران ایرانی در مدینه بودند و برای عربها بردگی می كردند . پس از مشورت و رایزنی با یكدیگر طرح ترور خلیفه عمر را ریخته اند .


      عبدالله پسر عمر چون خبردار شد سوگند یاد كرد . كه هرچه ایرانی در مدینه هست به انتقام پدرم خواهم كشت . ابتدا هرمزان را طبق توطئه ای كه چیده بود به بهانه مشورت برای خریدن یك اسب از مدینه بیرون برد و به قتل رسانید . بعد از آن در فرصتی دیگر دختر هرمزان و همچنین جفینه را نیز به قتل رساند و چون گفته بود كه می خواهد چند تن دیگر را هم بكشد . كسانی كه نمی خواستند بردگانشان به دست او كشته شوند . شمشیر از او بگرفتند و در خانه سعد ابی وقاص محبوسش ساختند .


    2. 4 کاربر برای این پست سودمند از azadah گرامی سپاسگزاری کرده اند:

      Anarchy (05-25-2014),kourosh_bikhoda (05-26-2014),sonixax (05-26-2014),undead_knight (05-26-2014)

    داده‌های جُستار

    کاربری که سرگرم دیدن این جُستار هستند

    هم‌اکنون 1 کاربر سرگرم دیدن این جُستار است. (0 کاربر و 1 مهمان)

    مجوز های پیک و ویرایش

    • شما نمیتوانید جُستار نوی بفرستید
    • شما نمیتوانید پیکی بفرستید
    • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
    • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
    •