Warning: preg_replace(): The /e modifier is deprecated, use preg_replace_callback instead in ..../includes/class_bbcode.php on line 2958

Warning: preg_replace(): The /e modifier is deprecated, use preg_replace_callback instead in ..../includes/class_bbcode.php on line 2958

Warning: preg_replace(): The /e modifier is deprecated, use preg_replace_callback instead in ..../includes/class_bbcode.php on line 2958

Warning: preg_replace(): The /e modifier is deprecated, use preg_replace_callback instead in ..../includes/class_bbcode.php on line 2958

Warning: preg_replace(): The /e modifier is deprecated, use preg_replace_callback instead in ..../includes/class_bbcode.php on line 2958
صفحه فیس بوک در مورد آزادی های یواشکی زنان در ایران
  • Empty
  • قاطی کردم
  • مهربون
  • موفق
  • متعجب
  • مریض
  • مشغول
  • معترض
  • ناراحت
  • هیچ
  • کنجکاو
  • کسل
  • گیج شدم
  • گریه
  • پکر
  • اخمو
  • از خود راضی
  • بی تفاوفت
  • بد جنس
  • بد حال
  • خونسرد
  • خواب آلود
  • خوشحال
  • خجالتی
  • خسته
  • دلواپس
  • رنجور
  • ریلکس
  • سپاسگزار
  • سر به زیر
  • شوکه
  • شاد و سر حال
  • عاشق
  • عصبانی
  • غمگین
  • غافلگیر
  • User Tag List

    نمایش پیکها: از 1 به 10 از 213

    جُستار: صفحه فیس بوک در مورد آزادی های یواشکی زنان در ایران

    Threaded View

    1. #11
      دفترچه نویس
      Points: 83,861, Level: 100
      Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
      Overall activity: 99.8%
      دستاوردها:
      First 1000 Experience PointsGot three Friends
      HE
       
      Empty
       
      Dariush آواتار ها
      تاریخ هموندی
      Oct 2012
      ماندگاه
      No man's land
      نوشته ها
      3,040
      جُستارها
      30
      امتیازها
      83,861
      رنک
      100
      Post Thanks / Like
      سپاس
      3,020
      از ایشان 8,977 بار در 2,888 پست سپاسگزاری شده است .
      یافتن همه‌یِ سپاسهای گرفته شده
      یافتن همه‌یِ سپاسهای داده شده
      Mentioned
      60 Post(s)
      Tagged
      0 Thread(s)
      گفت‌آورد نوشته اصلی از سوی undead_knight نمایش پست ها
      +طبیعی هست که رسانه ها چیزی رو بازتاب بدند که طرفدار زیادی داشته باشه یا توجه زیادی بهش جلب بشه،نه منحصر به ایران هست و نه مرتبط با فمنیسم.
      الزاما اینطور نیست و خیلی اوقات خودِ همین رسانه‌ها هستند که یک پدیده را پرطرفدار و همه‌گیر می‌کنند. در اینجا هم دقیقا همین اتفاق افتاده.
      یک مقایسه‌ برای آنکه ابعادِ جوگیر بودنِ ما بیشتر روشن شود:
      کمپین «نه به سربازی اجباری» فکر میکنم حداقل شش ماهی هست که براه افتاده. چند نفر محدود از افرادِ سرشناس هم از آن حمایت کرده‌اند. پس از شش ماه تعدادِ اعضای آن 14 هزار نفر است و رو به موت است.

      کمپین «آزادی‌های یواشکی زنان در ایران» هنوز به یک ماه هم نرسیده است و به مرزِ 300 هزار عضو رسیده و هر روز از سراسر جهان حمایت و پشتیبانی معنوی به او میرسد و احتمالا تا یکی دو ماه دیگر بی‌شک به بیش از 1 میلیون عضو خواهد رسید.

      موضوع چیست؟ سربازی اجباری دوساله‌ی جوانان اهمیت کمتری در مبارزات با دیکتاتوری دارد؟ یعنی قاعدتا اگر کسانی که خواستار درستی و عدالت و آزادی هستند در کمترین حالت باید به هر دو موضوع به اندازه‌ی یکسانی توجه داشته باشند. پس چه شد؟ کجاست آن حداقل عقلانیت جمعی ما؟

      این یکی از پست‌های صفحه‌ی نه به سربازی اجباری‌ست:

      برای دیدن سایز بزرگ روی عکس کلیک کنید

نام: 10006980_245667395621874_2784971795603497487_n.jpg
دیدن: 192
حجم: 21.5 کیلو بایت

      سرباز غایب 33ساله و کارگری که فریادرسی ندارد

      در روز کارگر در خبرگزاری ایسنا خبری منتشر نمود با تیتر "وقتی یک کارگر فریادرسی ندارد..." که در مورد زندگی یک کارگر ساده ساختمانی که یک مشمول غایب ۳۳ ساله است.

      در متن این مصاحبه آمده است: ابراهیم ۳۳ساله ساکن مشهد، سال ها به عنوان کارگر ساختمانی فعالیت داشته‌ است. وی در سال ۱۳۸۰ هنگام کار از طبقه چهارم ساختمان سقوط کرد، به طوری که زیر آوار ساختمانی دفن شد. ابراهیم در اثر ضربه‌ای که به سرش وارد شد دچار اختلالات اعصاب و روان شد و از ناحیه زانوی هر دو پا آسیب جدی دید. حالا پای چپ او دچار از کار افتادگی شده و پای راستش ۴۵ درصد معلولیت دارد. ابراهیم در هنگام کار توسط کارفرما بیمه نبوده و به دلیل معلولیت زیر ۶۰ درصد از خدمت سربازی نیز معاف نشده و حتی بیمه نیز شامل حال او نمی‌شود. او دارای دو فرزند است. پسر پنج ساله او دچار ناراحتی کلیه است و ابراهیم به دلیل فقر مالی مدت ۲سال است که او را نزد پزشک نبرده‌ است. همسر ابراهیم به کار منجوق دوزی مشغول است تا بخشی از هزینه‌های خانواده را پوشش دهد...
      تعدادِ لایک‌ها :123، شیرها 11 و کامنت‌ها :10

      این هم یکی از پست‌ها صفحه‌ی «آزادی‌ها یواشکی زنان در ایران»:
      برای دیدن سایز بزرگ روی عکس کلیک کنید

نام: 10313510_868327309848031_5265912913168345053_n.jpg
دیدن: 444
حجم: 29.1 کیلو بایت
      من هم اوایل می ترسدیم، خیلی می ترسیدم
      تعداد لایک‌ها: یازده‌هزار و هشتصد و بیست و هشت. تعدادِ شیرها : 588 و تعدادِ کامنت‌ها: 590 .

      یا این یکی پست را ببینید :

      برای دیدن سایز بزرگ روی عکس کلیک کنید

نام: 10313854_868289609851801_8609974967256329630_n.jpg
دیدن: 170
حجم: 31.0 کیلو بایت
      بر فراز سمبل شهرم که نمادی از مردانگی را یدک می کشد، در قفس میلاد، کاش آزادی معنایی فراتر از بازی باد با موی آفتاب ندیده ی من می داشت...
      من فقط دلم می‌خواهد از آن یازده‌هزار نفری که این را لایک کرده‌اند بپرسم چه چیز را لایک کرده‌اند دقیقا؟ برج میلاد چه نمادی از مردانگی در خود دارد جز اینکه شبیه آلت جنسی مردان است؟

      این هم یکی از کامنتهای خواندنی:
      این یک نامه معمولی‌ نیست، یک شرم نامه است.

      لعنت به تربیتی‌ که به من آموخت که مرد برترست، چرا وقتی‌ بچه بودم و میخواندم" پسرا شیرن مثل شمشیرن، دخترا موشن مثل خرگوشن" هیشکی بهم نگفت نه اینطور نیست،
      چرا وقتی‌ به خواهرم گفتم که " لباست رو عوض کن یا آرایشت رو کم کن!! " مادرم نگفت تو کار خواهرت دخالت نکن، به تو ربطی‌ نداره!!! چرا وقتی‌ به خواهرم گیر دادیم که با کی‌ داری حرف می‌‌زنی؟ پدرم نگفت پاشو برو گمشو و به کار خودت برس و در عوض حمایتم کرد!!
      چرا مادرم به خواهرم گفت تا این وقت شب کجا بودی در حالیکه ساعت ۸ شب بود ولی‌ وقتی‌ من ساعت ۲ صبح میومدم هیچی‌ نمی‌گفت؟
      چرا وقتی‌ با خواهرم بحثم میشد مادرم به خواهرم میگفت با داداشت بحث نکن !!
      چرا وقتی‌ یک زنی‌ که از شوهرش کتک خورده بود به مادرم یا ... پناه آورده بود، مادرم، خاله‌ام یا عمه‌ام می‌گفتند: حالا شوهرت یه سیلی‌ هم زد، مرد دیگه!! و من آموختم که میتوانم بزنم چون مردم دیگر !!
      چرا همیشه خواهرم باید حتی در خانه مواظب لباس پوشیدنش می‌‌بود تا مبادا من تحریک نشوم!! لباس تنگ نپوشد تا مبادا که بر آمادگی رانهایش مرا تحریک نکند!! و چرا مادرم همیشه کیف خواهرم را می‌گشت آنهم در مقابل چشمان من، به راستی‌ دنبال چه بود؟ حرفهای عاشقانه، حرفهایی که حتی خودش(مادرم) هم نتوانسته بود بزند و نمی‌‌خواست که دخترش نیز از آن‌ حرفها بزند؟!
      چرا به من می‌‌گفت که دنبالش بروم و من آموختم که باید مواظبش باشم، باید شکاک باشم!! چرا مادرم شده بود عامل اجرای دیکتاتوریهای پدرم و چرا آنگونه مسخ شده بود؟! مگر فراموش کرده بود که روزی خودش هم دختر بود، شاید حسودی می‌‌کرد که مبادا دخترش آزادی هرگز نداشته خودش(مادرم) را به دست آورد !! و من هر آنچه از بر خورد با یک زن آموختم از پدر و مادرم آموختم، یاد گرفتم که می‌توانم زور بگویم، کتک بزنم، می‌تونم بگویم چگونه باش یا چگونه نباش، میتوانم برایش تصمیم بگیرم.

      شنیدم که مادرم در اعتراض خواهرم به اینکه چرا "او" یعنی‌ (من -مرد) می‌‌تواند انجام دهد، گفت : "اون مرده و هر کاری هم که بکنه کسی‌ براش حرف در نمیاره ولی‌ این توئی که حرف پشت سرت زده می‌شه" و من یاد گرفتم که میتوانم در مورد دختران حرف بزنم.
      من یاد گرفتم که کلا یک زن چیزی شبیه شیطان است و حتی نقشی‌ دیدم از صورت زنی‌،نصف زن و نصف گربه !!
      و من در کتاب خدا خواندم(قران) که ۲ زن میتوانند در مقابل قاضی شهادت بدهند در حالیکه برای مرد "یکی‌" کافی‌ است !! و من آموختم که زن عقلش نصف مرد است!! حتی فهمیدم که دیه ‌اش برابر بیضه چپ مرد است!!
      من یاد گرفتم که دختر باید باکره باشد ولی‌ من می‌توانم هر کاری که دلم خواست بکنم و کردم!! من یاد گرفتم که میتوانم تجاوز کنم و "او" از ترس آبروی پدر و برادر و خانواده حتی نمی‌تواند شکایت کند و شنیدم که قاضی به دختری میگفت : چرا به گونه‌ای لباس پوشیدی که مردان را تحریک کنی‌؟
      در مدرسه آموختم که موی زن اشعه‌ای دارد برای تحریک من !! در مدرسه آموختم که آغاز تمام گناهان از زن است، در مذهب آموختم که "حوّا، آدم را گول زد در خوردن میوه ممنوعه" و من از بهشت رانده شدم بخاطر "او".

      و تو ای "زنی‌" که تمام اینها را میخوانی‌، ٔبر من زیاد خورده مگیر که من خود نیز قربانی ام، قربانی جهل و نادانی‌ که گریبان سرزمین من و تو را گرفته است.
      خواهرم مرا ببخش که ندیدمت، دختری که در خیابان راه می‌رفتی و زشت‌ترین حرفها را در قالب متلک از من شنیدی مرا ببخش، زنی‌ که قضاوتت کردم مرا ببخش. نگاه هیز و دریده مرا ببخش. مرا ببخش که اجازه ندادم که باد از لای موهایت عبور کند که مبادا ایمان من ٔبر باد رود . مرا ببخش که در تابستان گرم و سوزان با آستین کوتاه و تی‌ شرت، بدون هیچ شرمی از کنارت رد شدم، آری تنها رد شدم و هرگز نیندیشیدیم به اینکه "تو" چگونه تحمل میکنی‌ این گرما را. مرا ببخش. به خاطر تمام مظالمی که از جانب من بر تو "ای زن" رفته است مرا ببخش.
      من نماینده مردان سرزمینم نیستم اما می‌دانم که بسیارند کسانی‌ که اینگونه فکر می‌‌کنند و ما دست در دستان شما، کنار شما، "شریک آزادیهای یواشکی شما" برای تبدیل آن به "آزادی همیشگی‌ شما" به امید آزادی و ریشه کن شدن جهل و نادانی و سنتهای غلط ( ارادتمند همگی‌ شما - مازیار بنی اسدی)
      ویرایش از سوی Dariush : 05-17-2014 در ساعت 12:47 PM
      Anarchy, Russell and Nevermore like this.
      Confusion will be my epitaph
      As I crawl a cracked and broken path
      If we make it we can all sit back
      And laugh
      But I fear tomorrow I'll be crying,
      Yes I fear tomorrow I'll be crying
      .Yes I fear tomorrow I'll be crying

    2. 3 کاربر برای این پست سودمند از Dariush گرامی سپاسگزاری کرده اند:

      Anarchy (05-17-2014),Russell (05-17-2014),کافر_مقدس (05-17-2014)

    داده‌های جُستار

    کاربری که سرگرم دیدن این جُستار هستند

    هم‌اکنون 1 کاربر سرگرم دیدن این جُستار است. (0 کاربر و 1 مهمان)

    جُستارهای همانند

    1. صفحه ای از فیس بوک که روابط ایران و سوریه را زیر نظر دارد
      از سوی U.S.CENTCOM در تالار سیاست و اقتصاد
      پاسخ: 0
      واپسین پیک: 04-07-2014, 06:57 PM
    2. معرفی پیج های سودمند فیس بوک
      از سوی Nevermore در تالار هماندیشی
      پاسخ: 10
      واپسین پیک: 03-02-2014, 11:35 PM
    3. 25 شهریور
      از سوی azadah در تالار تاریخ، فرهنگ، همبود
      پاسخ: 0
      واپسین پیک: 09-16-2013, 02:49 PM
    4. تندیس جاودانگی
      از سوی Mehrbod در تالار داستا‌ن‌هایِ اروتیک
      پاسخ: 40
      واپسین پیک: 02-21-2013, 07:50 PM
    5. پاسخ: 20
      واپسین پیک: 05-28-2012, 06:03 PM

    مجوز های پیک و ویرایش

    • شما نمیتوانید جُستار نوی بفرستید
    • شما نمیتوانید پیکی بفرستید
    • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
    • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
    •