بازاریابی عصبی - Neuromarketing
اینجا جاش نیست ولی به طور خلاصه باید گفت افراد چیزیو میخرند که از نظر «احساسی» راضی نگهشون داره. گفته میشه آدمها حتا بعد از خرید هم گاهی علت خریدشون رو نمیدونند. این به خاطر اینه که اون خرید اونها رو راضی نگه داشته.
اون «اثر نظاره گر» هم بخشی از تئوری های بازاریابی عصبی رو تشکیل میده. به این معنی که شخص ترجیح میده کالایی خرید کنه که در جمع بهش احساس خوبی بده و اونو یه سر و گردن بالاتر نشون بده. علت اینکه افراد خودروی کره ای رو کمتر میپسندند و خودروی اروپایی رو بیشتر همینه. در این بین برای مثال کمپانی هیوندای حساسیت خاصی در نامگذاری محصولاتش به خرج میده تا کلاس بالایی به خودروهاش ببخشه. مثلن نامگذاری خودروهای سانتافته و آزرا و اینها هرکدوم چند ماه و چند جلسه وقت شرکت رو گرفته تا اسمی انتخاب بشه که در همه زبان ها خوب در دهان بنشینه و ضمنن حس خوبی به خریدار بده که مثلن بگه من «سانتافه سوارم».
نکته اینکه افراد نخست خریدی «احساسی» میکنند و سپس برای اون خریدشون به دست و پا کردن «علت» میفتند. یعنی کسانی که به دنبال «خرید منطقی» هستند بسیار ناچیزند. در واقع اگر بهتر بگیم، «تعداد» خریدهای منطقی ناچیزه.