گفت‌آورد نوشته اصلی از سوی Mehrbod نمایش پست ها
چرایی آنچنانی ندارد, در دامنه‌یِ قانون‌های مادی جهان ما هست که همچو آماسشی را داشته باشیم.
متوجه نمی شوم، یعنی به عنوان پیش فرض باید آن را قبول کنیم هر چند دلیل آن را (حداقل فعلا) ندانیم؟
اگر اینگونه باشد معنای آن می شود نوعی ایمان !

از بین میرود؟ ماده هرگز از میان نمیرود. تنمایه و کارمایه هم هر دو چهره‌ای همارز از یک گوهر مادی به نام مایه (ماده) هستند.
منظور من هم از بین رفتن به معنای معدوم شدن نبود؛ تبدیل شدن به نوع دیگری از ماده
آماسش کیهان نیز پیوند آنچنانی به رسیدن به تُندای شید یا نور ندارد, زیرا ما درباره‌یِ خود بستر اسپاشزمان داریم میگوییم, نه چیزهای درون آن.



این لغزشی فراگیر است که میاندیشند هیچ چیز فراتر از تُندای شید نمیتواند
بجنبند, هنگامیکه «نگره‌یِ نسبیت» تنها از مرزمندیِ ریزگان پیامرسان در اینباره میگوید و بس.

به دیگر زبان فرایافت‌هایِ درونِ جهان را نمیشود به خود جهان واگسترانید. کرانه‌هایِ جهان را نیز کمابیش از همان آغاز نگره‌یِ مهابنگ میدانسته‌ایم
که فراتر از تُندای شیر وامیگسترند و اگر بهمین روند کنونی پیش‌برود, در آینده‌یِ دور آن اندازه کهشان‌ها از هم با شتابی روزافزون می‌دورند که دیگر هیچ
ستاره‌ای در آسمان شبِ زمین دیده نخواهد شد و هیچ رّد پایی از اینکه هرگز کهکشان دیگر بجز راهِ شیری بوده نیز بجا نخواهد ماند, زیرا تتُندای ریزگان
پیامرسان از ستاره‌هایِ دوردست برابر با C (شید) است ولی بستری که در آن جای گرفته‌اند تُندتر از C وامیگسترد و راهی برای رساندن خود به ما نخواهند داشت.
یعنی قوانین حاکم بر درون هستی با قوانینی که بر مجموعه هستی حاکم است فرق دارد؟

آیا بر ماده قوانینی فرا مادی (حالا نه لزوما به معنای آنچه در فلسفه مجرد نامیده می شود) حکومت می کند؟