خب من هم دقیقا همین را میگویم، شرایط جنگی باید بدون طرف گیری قابل تعریف باشه. اتفاقا بنظر من نمونهیِ حزب الله و حماس نمونهیِ خوبی هست. در مورد حزب الله با اینکه اینها شبه نظامی هستن با اینکه در یک کشور دیگه هستند وضعیت جنگ و صلح مشخص هست. اسرات یک سرباز اسرائیلی میتواند بهانه شود برای حملهیِ همه جانبهیِ اسرائیل و از بین رفتن آتشبس، در مورد سازمانهای چریکی که داخل مرز هستند یا داخلی هستند ولی از مرز بعنوان مانع استفاده میکنند حالا یکمقدار تفکیک سختتر هست ولی باز هم شرایط قابل تعریف هست. من در مورد پ.ک.ک و ترکیه هم طرفگیری ندارم ولی مشخص است وقتی باز آن آنها میروند پاسگاه سربازان ترک را منفجر میکنند برای من خیلی چیزها را دربارهیِ آنها نشان میدهد. حالا تروریست واژهایست جنده شده که هرکس با یکی حال نکرده از آن استفاده کرده، ولی مشخص است در این موارد ما با یک پدیدهیِ متفاوت از جنگ سروکار داریم. خود دولت اسرائیل هم میبینیم که همواره همین حزب الله و بقیه گروهکها را تروریست مینامد.
یک نکته دیگر که بنظر من خیلی مهم است تفاوت دفاع و حمله هست اینجا، برای دفاع از خودتان سربازی را بکشید یک چیز است اینکه بروید مرزبان را گروگان بگیرید یک چیز دیگر و تفاوت از زمین است تا آسمان. مخصوصا هم که بحث جنگ بین دو کشور نیست و بحث بر سر ادارهیِ یک کشور است، در این شریط مشخص است که اولا طرف مانند جندالله بحث اخلاقی دارد و دوما ادعای مردمی بودن دارد، اینست که اتفاقا اینکه این سرباز چقدر آزادی عمل دارد و چگونه سر از لب مرز درآمده بسیار مهم هست اتفاقا. حالا سرباز مربان بدبخت دارد مرزبانی میکند و هر حکومتی حاکم باشد نیاز به حفاظت از مرزها هست یکی باید آنجا بیاستد و مرزبانی یک امر لازم برای هر کشور است بماند.
این است که از دست پلیس و ارتش و نیروی انتظامی فراری باشید یا با آنها درگیری داشته باشید یک چیز است، اینکه بروی سر سرباز سر چهار راه را ببری یک چیز دیگر!