
بجای وادادن در برابر واقعیت تلخ، بهتر است آدمی بكوشد كه واقعیت را بسود خود دگرگون كند و اگر بتواند حتی یك واژه ی تازی را هم از زبان شیرین مادری خود بیرون بیندازد بهتر از این است كه بگوید چه كنم ! ناراحتم! ولی همچنان در گنداب بماند و دیگران را هم به ماندن در گنداب گول بزند!!
—مزدک بامداد

اینکه سلمان خائن بود درست. ولی شکست و تجزیه ی یک امپراطوری دلایل زیادی داره. سیستم حکومتی ساسانی یک حکومت فوق العاده دینی و طبقاتی بوده. مثل حکومت کلیسا در اروپا! انتخاب موبد زرتشتی در انتخاب شاه بیشترین تاثیر رو داشته. موبد های زرتشتی با ایجاد دسیسه ها و القای آموزه های چرند دینی و همینطور ایجاد فتنه در حرمسراهای شاهان و بزرگان حکومتی نقشی کلیدی رو در اکثر مرگ شاهان و جنگ سالاران دلیر ساسانی و همینطور شکست های ارتش ساسانی و عدم پیشروی و گسترش مرزهای ایران در آن زمان ایفا میکردند. همینطور گرفتن مالیات سنگین و عدم خدمات متقابل به مردم شرایط رو برای نارضایتی مردمی مساعد میکرد. این دخالت بیش از حد دین در حکومت مردم رو از حکومت زده کرده بود. مورد بسیار مهم دیگر اینکه قبل از یزدگرد پادشاه ایران یک زن زیبا و البته باهوش و صلح طلب بوده که ظاهرا چشمان خیلی گیرایی هم داشته. پدر رستم فرخزاد که حاکم پارت بوده قصد ازدواج با اون زن رو میگیره که اون زن هم قبول نمیکنه و پس از کش و قوس های فراوان دست آخر پدر رستم فرخزاد توسط شهبانوی ایرانی کشته میشه. رستم فرخزاد به خونخواهی پدر لشکری رو گرد آوری میکنه و به کاخ شاهی حمله میکنه و شهبانوی ایرانی رو اسیر میگیره و چشمانش رو در میاره و سپس میکشدش و یزدگرد رو که از اقوامش بوده و از همون ابتدا آدم بی عرضه و ترسو و فرمانبرداری بوده رو به تخت شاهی مینشونه. یزدگرد کارهای احمقانه ی زیادی در طول پادشاهیش کرده که از احمقانه ترین کارهاش که دلیل موجهی برای حمله ی اعراب به ایران شد میتوان به کشتن حاکم شهری مرزی بین ایران و عربستان اشاره کرد. حاکم این شهر یک عرب بود که جد اندر جد بسیار به شاه ایران وفادار بود. یزدگرد در یکی از شبها که بر اثر شراب خواری بیش از حد سیاه مست کرده بوده این حاکم رو برای تفریح زیر دست و پای فیل ها میندازه که این حاکم به طرز فجیعی میمیره. همین باعث میشه ایران با عربستان هم مرز بشه. لازم به ذکره که قبل از حمله ی اعراب به ایران هم شورش های زیادی در این منطقه رخ میداده که اکثرا توسط حاکمان بومی وفادار به شاه ایران دفع میشده. در کل سقوط یک امپراطوری رو نمیشه در خیانت یک فرد خودی خلاصه کرد. حتی در موفقیت یا بدبختی یک فرد معمولی هم چندین فاکتور دخیلند چه برسه که ما بخواهیم این رو در ابعاد بسیار بزرگ بررسی کنیم. تجزیه ی یک امپراطوری هم صد در صد دلایل بسیار محکم تری داشته مثل بی عرضگی پادشاه و بزرگان حکومتی تا خیانت یک موبد زاده مثل سلمان! همین الان 99% آدم های گردن کلفت جمهوری اسلامی خیانت کار و دشمن و خائن شناخته شدند و اکثرشون در خارج از کشور 24ساعته مشغول ضربه زدن به نظامند اما ج.ا هنوز سر جاش هست!اینکه سلمان خیانت کرد درست! اما شاید خیانت سلمان 1% به پیروزی اعراب به ایران کمک کرد. بقیه رو باید در فاکتورهای دیگر جستجو کرد
انسان پیشرو با جامعه همخوانی ندارد هم آهنگی دارد

ریاکتور جان شما انگار مطالب صفحه قبلی رو نخوندی!!!
#20
این بحث دخالت موبدها به نظر من دیگه الان قابل استناد نیست.دلیلش رو هم تو همین لینکی که گذاشتم میتونی ببینی...
من هم قبول ندارم سلمان فاکتور اصلی بوده...جنگ ایران و اعراب که حرف یه روز و دو روز نبوده که یه نفر بتونه در همه مسیر تاثیر گزار باشه..تازه حالا سلمان مثلا چه اسرار نظامی رو داشته که بخواد به عرب ها بگه؟
ولی این نکات دیگه ای هم که گفتین مثل شهبانوی ایرانی با چشمان گیرا و داستان مست کردن یزدگرد و زیر فیل انداختن حاکم حیره به اندازه داستان سلمان غیر منطقی هستن.نمیدونم چقدر مستند تاریخی دارن!!!بیشتر شبیه افسانه هایی در حد استر و مردخای به نظر میرسن و به فرض حقیقت داشتن هم باز تاثیر گزار نیستن آنچنان.

شما بفرمایید علت چه بوده؟
حتی اقوام مغول مهاجم هم با تمام آن قدرت نظامی و خشونت آیین خود را نیاوردند بلکه در پی زمان اسلام گرفتند. تمام شمال آفریقا نیز در پی حمله مسلمان شدند. به همین ترتیب داستان بربرهای مهاجم امپراطوری رم بود. آنها هم مسیحی شدند. (بنگرید به پاسخ من به راسل گرامی در این باب)
Qui Tacet Consentire

من نمیگم اعراب در ایران کشتار نکردند. مطمئنا کشتار زیادی کردند. نه من و نه آقای شاهین نژاد در اون زمان زندگی نمیکردیم که دیده هامون رو بگیم. اما اگر بخواهیم منطقی نتیجه بگیریم فکر کنم بهترین راهه. دین مردم ایران در اون زمان زرتشتی بوده. هیچ ملتی هم بدون اینکه زور و خشونت زیادی در حد مرگ بالای سرش باشه حاضر به عوض کردن دینش نیست چون یک باورمند به دین فقط دین خودش رو حق میدونه و برگشتن از دینش رو کفر و نارضایتی خدا از بنده اش میدونه و به سبب روانی فشارهای بسیار زیادی رو متوجه فرد میکنه.
پس مطمئنا اعراب در ایران کشتار و ایجاد رعب و وحشت زیادی کردند تا تونستن حتی درصدی کم از مردم متعصب اون زمان رو به یکباره مسلمان کنند!
من نمیگم اعراب کشتار نکردند و بقول آخوندها ایرانی ها با دسته گل و شیرینی از عرب های مهاجم به اموال و ناموسشون استقبال کردند×!
کشتار و تجاوز و رعب و وحشت و جزیه و ... برای عرب ها یک جور سنت پدر به فرزندی بوده که حتی در جنگ های خودی بین اعراب هم وجود داشته و مثل یک قانون بهش عمل میکردند و در مورد ایرانیان اینقدر زیاد بوده که در 1400 سال بعد و تا نسل ما هم به اسم اسلام ادامه داشته. من نظرم اینه که بزرگترین مقصر دستگاه حکومتی ساسانیان بوده و شرایطی رو مهیا کرده که حمله ای که میشد با تدبیر درست یک سیستم حکومتی سالم مانند شورش یک عده ای ناراضی سرکوب بشه تبدیل شد به جنگ ایران با اعراب!!
هر حکومتی هرگاه که با ضعف مواجه بشه به سمت سقوط میل میکنه. همه ی حکومت ها دشمنانی دارند که همیشه و همه حال مشغول توطئه و دسیسه چینی هستند. وقتی سیستم ضعیف بشه این شورشیان مانند ویروس به سیستم حمله ور میشوند و ضربه های مهلکی به سیستم وارد میکنند.
برای اینکه منظورم رو بهتر برسونم بدن دو انسان یکی انسان سالم و یکی بیمار آلوده به اچ آی وی رو تصور کنید. در اطراف هردو ویروس های زیادی مشغول پرسه زدن هستند. یک انسان سالم میتونه سرما بخوره و در کمتر از 2-3روز خوب و سرحال بشه.
اما همین ویروس سرماخوردگی کوچک میتونه بیمار مبتلا به اچ آی وی رو بکشه!
هر امپراطوری یک نقطه ی شکوفایی و سقوطی داره. این سقوط دیر یا زود اتفاق میوفته. نقطه ی شکوفایی اش مربوط به بحث ما نیست. اما در مورد سقوط ساسانیان باید بگم تاریخ ثابت کرده که سقوط هر امپراطوری پیوسته فاکتورهایی نظیر بی لیاقتی شاهان و بی عرضه گی بزرگان و دسیسه چینی افراد و دخالت افراد غیر واجد شرایط در حکومت(در مورد ساسانیان موبد ها و چند خانواده ی قدرتمند و زنان حرمسراها) رو همواره همراهش داشته و نمیشه یک حکومتی که متشکل از چندین حکومت و کشوره به یکباره در طی یک شبانه روز از صفحه ی روزگار محو بشه.
انسان پیشرو با جامعه همخوانی ندارد هم آهنگی دارد



(اگه اشتباه نکنم داستان برچیدن حکومت حیره مربوط به زمان خسرو پرویز باشه نه یزدگرد)

کاوه جان شما دقیقن چه بخش دیدگاه ما را مغرضانه میبینید؟
من فکر میکنم تفاوت چندانی دیدگاه ما و شما نداشته باشد،شما هم معتقدید در ایران چیزی ارزشمند از جنس تمدن و فرهنگ و هنر بوده که از دست رفته.ما میگوییم تا قبل از حمله اعراب فراز و فرود بوده ولی تمدن ادامه داشته ولی بعد از آن اتفاقی افتاده (که نمیدانیم دقیقن چیست و سوال ماست) که دیگر نتوانستیم کمر راست کنیم.
در آنچه ما میگوییم اینست که اسلام یک ایدئولوژی نظامیست بسیار متفاوت از مسیحیت و یهودیت (اگر چه بظاهر و بعلت قرار دادن الاهیات این دو در اسلام شبیه بنظر میرسند) که هدف آن جمع کردن مسلمانان برای بدست آوردن غنیمت یا گرفتن جزیه بوده.نتیجه اش هم این شده که بعد از گسترش اسلام و غارت تمدنهای دیگر،دیگر درامدی درکار نبوده و خون تمدنهای تحت سلطه هم مکیده شده بوده در نتیجه همگی مانند اعراب بادیه نشین بگدایی افتاده ایم تا اینکه یک حرکت جدیدی صورت گرفته در ایران و دوباره از صفر شروع کرده ایم ولی هرگز به انچه تمدن قبلی داشته نرسیده ایم بعنوان یک تمدن یکپارچه و سربلند.
خوب شما هم سخن ما را میگویید،در نبرد بربرها و همچنین حمله مغول این بربرها بودند که بعد از پیروزی نظامی دین تمدن مغلوب را پذیرفتند،در ایران و سایر تمدنهای تحت سلطه اعراب این برعکس است و سوال ما هم دقیقن همینجاست که چرا؟امپراطوری رم از میان رفت. ژرمن ها و سایر بربرها دین مسیحیت را بر خود گرفتند و مسیری در تبدیل به تمدن را در پیش گرفتند. (جزئی شدند از فرهنگ مسیحی رم غربی) دین قبلی آنان پاگانیسم بود که از بین رفت. در آن دوران مساله دین مرزبندیها را مشخص می کرد و امکان بقا در قلمرو اروپا بدون حمایت مسیحیت نبود و پاپ نبود.
در ایران اما مردم ایران بودند که دین جدید را بر خود گرفتند و دین قدیم را از دست دادند. در اسپانیا اما دین مسیحیت دلیل خوبی برای بیرون ریختن حکومتهای اسلامی آن منطقه بود چون اتصال با دنیای مسیحیت داشت و با این سیاست می شد مردم را برای مقابله با کفار مسلمان اجیر کرد و آنها را از اسپانیا بیرون ریخت.
در کل این ماجراها اهمیت دین به عنوان یک عنصر حیاتی قابل بررسی است. دنیای آن دوران به دو قلمرو اسلام و مسیحیت تقسیم شد. در این میان سیاست به هیچ سردار و سلسله پادشاهی در ایران اجازه نمی داد در میان قلمرو اسلام به عنوان خروج از اسلام و بازگشت به فرهنگ و دین ایران قدیم سر برآورد. در نهایت هم برای اتحاد ایران تشیع را وام گرفتند.
و نکته ما هم همین است که با از دست رفتن دین بومی و جایگزینی اسلام بوده که ما به این روز افتاده ایم.شما میگویی که تمدنها و قبایل به هم میخورند جنگ میکنند و ترکیب فرهنگها اتفاق میافتد و دینها بر اساس شرایط سیاسی تغییر میکنند،این درست است ولی گاهی اوقات یک حمله با چنان توحشی و خسارتی همراه میشود که یک تمدن بکل از صفحه تاریخ حذف میشود.ما هم با اینکه از صفحه تاریخ حذف نشدیم ولی چیزهای بسیار ارزشمندی را مثل اینکه گم کردیم.
"Democracy is now currently defined in Europe as a 'country run by Jews,'" —Ezra Pound

همینجاست اختلاف دیدگاه و بقیه را نمی آورم. ما تفکر اسلام را به سیاه ترین قسمتهایش تخلیص کرده ایم. بنابر این روی همین دید نمی توانیم بپذیریم که این تفکر اصولا قابل قبول بوده برای مردمان آن زمان.
قبل از آنکه هوادار دموکراسی مرا به شستن سیاهیهای اسلام متهم کند چند واقعیت تاریخی را بررسی کنیم.
آیا تعداد اعراب اصیل برای کنترل مردم کل ایران با شمشیر و زور برای بیش از 2 قرن کافی بوده؟ خیر, پس خود مردمان ایران به اسلام گرویده و خود مجریان اجرای شریعت و گسترش و تبلیغ دین شده اند.
اما در بخش دوم صحبت شما. اگر برگردیم سر دنیای آن دوران، اسلام در شرق و مسیحیت در غرب. دوره ای به نام دوره طلایی اسلام وجود دارد که دوستان اینجا از گروهی هستند که دوست دارند آن را به کل نادیده بگیرند و نفی کنند. در این دوره اسلام بود و در کنارش دانش و فرهنگ و تجارت و پیشرفت وجود داشت. در آن دوران دنیای متمدن و پیشرفته دنیای اسلام بود. مساله غارت و فقر پس از حمله اعراب اتفاق نیافتاد و اتفاقا این قلمرو بدون مرز گسترده موجب تولید ثروت بسیار و رونق اقتصادی شد. همه اینها در تاریخ هست و آثار باستانی باقیمانده هم از اسپانیا تا هند این را نشان می دهد. در طی جنگهای صلیبی و پس از آن مسیحیت به اسلام رسید و در پی حمله مغولان و تسلط ترکان عثمانی به مرزهای اسلام و مصیحیت ارتباط شرق و غرب قطع شد. قلمرو اسلام رو به زوال و مسیحیت رو به پیشرفت. در قلمرو اسلام شروع کردند به ممنوع کردن فلسفه و علم (امام محمد غزالی) در غرب شروع کردن به فکر کردن و بازخوانی آثار دانشمندان اسلام و یونان...
باز بگویم هدفم این نیست که بگویم اسلام خوب هم داریم. هدف این است که خود اسلام در دوران اولیه فاکتوری متحد کننده بود و نه محدود کننده و به دلیل ماهیت همین اسلام و اشکالات قرآن بود که غزالی فیلسوف دید یا باید دینش را کلا کنار بگذارد یا فلسفیدن را ادامه دهد چون تناقضات روز به روز بیشتر می شدند.
دلیلی نمی بینم تاریخ ایران بعد از اسلام را نبینیم. از هر نظر که بنگرید تمدنی می بینید پویا و قوی و رو به پیشرفت. حتی بعد حمله خانه بر انداز مغولان هم باز تمدن ایران زنده ماند.
عمله دین البته همیشه بودند و چون ویروسی به جان این تمدن ولی چه فرقی دارند با عمله دین قبل اسلام؟ کارکردشان که یکی بود.
Qui Tacet Consentire
هماکنون 1 کاربر سرگرم دیدن این جُستار است. (0 کاربر و 1 مهمان)