همانطور که اشاره کردم در تعریفی که من آوردم فرض نشده که قادر مطق وجود دارد.
اصولاً برای تعریف کردن یک چیز لازم نیست فرض شود چیزی وجود عینی دارد بلکه فقط باید آن تعریف متضمن تناقض نباشد.
مثلاً من میتوانم x را بصورت زیر تعریف کنم :
X بنا به تعریف اسبی است که بال دارد.
آیا اگر x را اینطور تعریف کنم لزوماً فرض کرده ام x یا اسب بالدار وجود عینی دارد ؟
در مورد تعریف خدا هم همین موضوع صادق است.
وقتی کسی میگوید "خدا قادر مطلق است" ، لزوماً نمیگوید "خدا وجود دارد و قادر مطلق است" بلکه دارد یک ویژگی تعریف کننده را به خدا (که ممکن است فقط یک مفهوم ذهنی باشد و عینی بودنش ثابت نشده باشد) نسبت میدهد.
نکته اینجاست که کسی که خدا را بصورت "قادر مطلق" تعریف میکند برای اینکه حرف معنی داری زده باشد باید مفهوم قدرت مطلق تناقض درونی نداشته باشد.
فرد خداناباور یا شکاک سئوال مذکور را طرح میکند تا نشان دهد مفهوم قدرت مطلق دارای تناقض درونی است .
یعنی اصولاً در این سئوال در وهله اول بحثی از وجود یا عدم وجود قادر مطلق مطرح نیست بلکه این سئوال به قصد نشان دادن تناقص در مفهوم قدرت مطلق طرح ریزی شده است.
آن سئوال میتواند تناقض در مفهوم قدرت مطلق را نشان دهد اما فقط در صورتیکه تعریف قادر مطلق چنین باشد :
اگر موجودی صاحب قدرت مطلق باشد آنگاه هر کاری را میتواند انجام دهد.
اما اگر خداباور تعریف زیر را برای قادر مطلق بدست دهد :
"اگر موجودی صاحب قدرت مطلق باشد آنگاه هر کار منطقاً ممکنی را میتواند انجام دهد"
آنگاه نه تنها نشان میدهد که مفهوم قادر مطلق متناقض نیست بلکه همانطور که در استدلال مطرح شده نشان داده شد خود سئوال مذکور دارای تناقض خواهد بود.
---------- ارسال جدید اضافه شده در 08:00 PM ---------- ارسال قبلی در 07:57 PM ----------
همانطور که پیشتر گفتم : آن سئوال نشان میدهد که قدرت مطلق به آن معنی که شما در نظر دارید شدنی نیست نه با تعریفی که من عرضه کردم.
با تعریفی که میگوید "خدا (= قادر مطلق) هر کار منطقاً ممکنی را میتواند انجام دهد" نه تنها قدرت مطلق شدنی است بلکه سئوال طرح شده دارای تناقض خواهد شد.
این مثال اصلاً شباهتی به پارادوکس سنگ ندارد ... در واقع اصلاً پارادوکس نیست !نمونه ساده برای درک بهتر، یک آدم پولداری مرده است و یک نفر در جایگاه بازمانده ادعا میکند که مرده، عموی پیر وی بوده است.
انگاشت:
مرده عموی بازمانده است.
ما انگاشت را حکم در نگر میگیریم (فرض میکنیم که مرده براستی عموی این فرد بوده است) و سپس برای مطمئن شدن از ادعا میپرسیم:
آیا نام کوچک عموی شما فرزاد بوده است یا خیر؟
دقت کنید که در جمله ما گفتیم «عموی شما».
اکنون اگر با استدلال شما بخواهیم پیش برویم، بازمانده بالا لازم نیست حتی به پرسش پاسخ بدهد،
بسنده میکند که به شیوه مذکور شما بگوید: «شما که خودتان گفتید «عموی من» و پذیرفتهاید که ایشان عموی من بودهاند، پرسیدن بیشتر برای چیست؟»
هدف از طرح پارادوکس ها اینست که طرف مقابل را بر سر یک دوراهی "بله" یا "خیر" قرار دهند تا با تناقض روبرو شود.
مثال شما طرف مقابل را بر سر دوراهی قرار میدهد اما او را با تناقض مواجه نمیکند .
به دو گزاره زیر توجه کنید :
گزاره 1 - خدا قادر مطلق است.
گزاره 2 - متوفی عموی من است .
در مثال شما مفهوم "قدرت مطلق" با مفهوم "عمو بودن" مقایسه شده است.
اما این یک قیاس مع الفارق است زیرا در پارادوکس سنگ (اگر قدرت مطلق به شکل خاصی مثلاً توانایی انجام هر کاری تعریف شود) مفهوم "قدرت مطلق" میتواند متناقض باشد اما در مثال شما مفهوم "عمو بودن" نمیتواند متناقض باشد.
به عبارت دیگر :
وقتی خداباور میگوید "خدا قادر مطلق است" ، اگر از او بپرسند : " آیا خدای قادر مطلق شما میتواند سنگی بسازد که نتواند بلندش کند ؟" ، آنگاه چه پاسخ منفی بدهد و چه مثبت دچار تناقض در مفهوم قدرت مطلق خواهد شد. (البته اگر قدرت مطلق را به شکل توانایی انجام هر کاری تعریف کنیم)
اما در مثال شما وقتی میپرسید : آیا نام کوچک عموی شما فرزاد بوده است یا خیر؟
طرف مقابل چه پاسخ منفی بدهد و چه مثبت دچار تناقض نخواهد شد بلکه فقط ممکن است صحت یا عدم صحت ادعایش ثابت شود.
پس مثال شما اصلاً پارادوکس نیست و ربطی به استدلالی که من کردم ندارد.








































پاسخ با گفتآورد