درود بر شما کسرای ارجمند.
بله بیشک میتوانم آدم بکشم اما نه از روی انتقامجویی و ... تنها برای نجات جان خودم.
مخالفم. حزب چیزی بجز دستگاهی برای پخش قدرت میان اعضای خود نیست، و در واقع خیلی زود به دولتی درون دولت تبدیل میشود و امکان کنترل آن از دست همه خارج میشود. خاصه آنکه لنین شخصا هیچ اعتقادی به «مکانیزمهای پشگیرنده» نداشت و آنها را بخشی از فریب بورژوازی تحت مناسبات سرمایه داری میدانست و حزبی که از پرولتاریاست نیازی به کنترل شدن ندارد. ما خیلی زود دیدیم که «شبان خلق» در برابر خیزش استالین به قدرت و ترور تمام عناصر انقلابی و تبدیل حزب به بازیچهای برای نمایش عمومی هیچ مقاومت معناداری نشان نداد.
اینرا هم باید بدانیم که لنین گناهی نداشت و هنگامی که قدرت را بدست آورد هیچ تز معناداری برای ادارهی کشور به نحوی سوسیالیستی نداشت، و همچنانکه پوپر به درستی اشاره میکند مارکس دربارهی پس از انقلاب بسیار کم نوشت و آنچه هم که نوشت بیشتر کلیگوییهای بیمعنایی بود از قبیل «از هرکس به اندازهی توانش، به هرکس به اندازهی نیازش» که عملا کاربردی ندارد. «سیاست جدید اقتصادی» لنین هیچ ربطی به نوشتههای مارکس نداشت و نظریهی رهبری حزب در مقام عنصر پیشتاز برای پاسخ به این ایراد ِ به جای منشویکها طراحی شده بود که میگفتند روسیهی عقبماندهی دهقانی-فئودالی که هنوز سرمایهداری ندارد چگونه میخواهد به مرحلهی نهایی آن یعنی سوسیالیسم برسد. لنین در پاسخ این ایده را طرح کرد که حزبی دلسوز خلق را به سمت گذار از مراحل مختلف توسعهی اقتصادی و اجتماعی رهنمون خواهد شد.
هم مفهوم «حزب پیشتاز»، و هم «سیاست اقتصادی جدید» را تاریخ نشان داد که کاریکاتوری مضحک از تجربهی سوسیالیستی بودند و سر از ناکجا آبادهای ناجوری در آوردند، نه خلق توان مهار قدرت سرکوبگر و ماشین کشتار حزب و شخصی که در راس آن قرار گرفته بود را داشت و نه «سرمایهداری دولتی» لنین هرگز به «مرحلهی بعدی» رسید.
این درست است که اندیشهی آزموده شده و شکست خورده در قرن بیستم چیزی بجز همین «سرمایه داری دولتی» لنین به اشکال مختلف نبود، اما سوالی مهمتر اینجا مطرح میشود: چرا برخلاف پیشبینی مارکس که گمان میکرد انگلستان و فرانسه در شرف انقلاب هستند، هیچ خیزش سوسیالیستی موفقی در هیچ کشور سرمایهداری پیشرفتهای رخ نداد؟ تقریبا تمام کشورهای «سوسیالیستی» قرن بیستم(به استثنای آلمان؟)کشورهای عقبماندهی دهقانی-فئودالی بودند.
دوست گرامی اینهم کمی سیاهنمایی و بزرگنماییست. مردم ایران با در نظر گرفتن بلاهایی که طی صد سال اخیر بر سرشان آمده و همچنان میآید خیلی جلوتر از آن چیزی هستند که میباید باشند. جامعهی ایرانی هم انباشته از آدمهای بینظیر و حسابیست که مثل آنها را جای دیگری نمیتوان پیدا کرد. البته همین آدمها کنار هم که قرار میگیرند و در قالب «جمع» موجودات ناجوری میشوند ولی آن برای من چندان آزار دهنده نیست که به نظر میرسد برای دوستان است. ولی خب درگیری و مکافات هم گاهی پیش میآید و سعی میکنم در آن مواقع چیزهای خوب را دائم به خودم یادآوری بکنم!
پیشتر به این پرسش پاسخ دادهام. پدر و مادر من هر دو کمونیست، عضو رسمی حزب توده در آن مدت کوتاهی که امکان رسمی بودن داشت و تا به امروز «انقلابیون» مومنی هستند که بچههایشان را با آنچه خود تربیت درست سکولار میدانستند بار آوردند و همیشه حواسشان بود دینی دبستان و قرآن و ... روی ما اثری نگذارد. پدر من کتاب دینی را باز میکرد، از آن میخواند و سپس با صدای بلند برای ما دلیل اشتباه بودن آنرا توضیح میداد.. بساطی بود برای خودش.. هنوز هم هست.. فرض بکنید زندگی با مزدک، ضرب در دو .. من اگر میخواستم با دوستانم بروم تماشای دسته و هیئت باید از خانه فرار میکردم و بعد که میفهمیدند داستان داشتیم..!
ایرادی هم نمیشد به آنها گرفت، رفقایشان را در زندان کشته بودند.. صدای اذان برای ما اگر مزاحمت صوتیست برای آنها یادآور شکنجههای دوستانشان بود.. پدر من ماجرای اعتصابغذای گنجی را با شادمانی دنبال میکرد و از اسارت و عذاب او به نوعی شادمان بود که «این مزدور چپیها را با قمه می زد» و ... ضمنا این بحثها که به تازگی اینجا می شود ما با آنها بزرگ شدیم. گاهی برای «کفرگویی» و جلب توجه من بلند میگفتم «پرنس اولیانف»، به نشانهی یادآوری عقبهی اشرافی لنین و پدرم از کوره در میرفت و ماجرا درست میکرد..
Beck's
هروئین
کوکائین
مورفین
الاسدی
حشیش
....
هیچکدام بجز الاسدی به من نمیسازد. کلا من فقط از مصرف توهمزاها لذت میبرم و هیچ نمیدانم که «محرکها» را مردم چرا مصرف میکنند؟ آدم را مضطرب و دلنگران و لرزان و ... میکنند.. به خصوص کوک.
به نظر من باید زبان را از مکالمه آغاز کرد و تنها زمانی که توانایی گفتاری و شنیداری به سطح ایدهآل رسید، به سراغ خواندن و نوشتن رفت و هنگامی که خواندن و نوشتن کامل شد، تازه گرامر را آموخت. پس به جای کتاب، من دو متد پیمزلر و میشل توماس را به شما پیشنهاد میکنم و پس از آن سینمای فرانسه.