خب من توی سیستم اخلاقی مورد نظرم یه دوگانگی دارم،بخشی که شبیه Normative ethics هست(شبیه،چون من نمیپذیرم اخلاقی هستند) و من میپذیرم بعضی جاها ما ناگذیر به یک سری کارها هستیم که از دید من اخلاقی نیست و به همین دلیل همیشه باید دنبال راهی باشیم که از این ها اجتناب کنیم.
بنابراین من خشونت رو یک داروی با عوارض جانبی زیاد میدونم که همیشه اولویت اینه ازش استفاده نشه.
مشکل بعدیم هم اینه سرکوب "نامتمرکز موثر" رو تقریبا ناشدنی میدونم،یعنی اگر گروهی اینقدر قوی هست که نیاز به سرکوبش هست باید به صورت متمرکز باهاش مبارزه کرد. برای چنین کاری نمیشه نیروی "انقلابی" رو مفید دونست چون قدرت انقلاب در انفجاری و ناگهانی بودنش هست که حکومت رو سرنگون میکنه و باقی سرکوب ها به گردن "بوروکرات" ها هست.
نافرمانی مورد نظر من محدود چند تظاهرات یا حضور توی خیابان ها نیست،چیزیی هست که مثل خود آنارشیسم(هرچند در درجاتی پایین تر) ایده آله،نافرمانی مدنی مثلا به صورت اعتصاب سراسری،در این مدل حکومت به معنای واقعی کلمه شات داون میشه و هزینه انجامش هم خیلی کمه،هرچند رسیدن جامعه به این وضعیت که جمعیت قابل توجهی حاضر باشند چنین کاری رو بکنند، خود به خود به معنای مرگ حکومته.