درود.
سلامتی، از پشت و از پیش!
هیچ چیز، بجز همان بچهی کذایی، هر چه که میخواهم یا میخواستهام را دارم.
روایت یک عمر زندگی پربار را که نمیتوان حتی در چند جلد کتاب قطور به سادگی گنجاند را میخواهید همینطور مفت و مجانی در چند خط نوشته صاحب بشوید؟
حالا چون میدانیم که ننر هستید و گریه میکنید، و برای آنکه دست خالی نروید: آموختن از موفقیتها. بیشتر مواقع به شما نصیحت میکنند از اشتباهات خودتان و دیگران درس بگیرید، اما برسی و مطالعه و تعمق بر آنچه خودتان یا دیگران با موفقیت انجام دادهاید و تلاش برای تکرار آن راهکار بسیار کارآمدتریست و من در زندگی چنان کردهام.
سطح سوالاتی که ذهن ایشان را درگیر کرده را ببین تو را به جان اسپاگتی..
بستگی به بستری دارد که واژه در آن مطرح شده. «یه نفر خر است» کارکرد دشناموار دارد، ولی «یه نفر خر سوار است» دشنام نیست. خود من اگر همینطور کسی فریاد برآورد «خر» آنرا دشنام تلقی میکنم.
یادم نیست، آنقدر «سرپوزی» خوردهایم که شمارهاش از دستمان در رفته.. بامزهترینش ولی دختری بود که در تبریز شیشکی برایم کشید، یک وقتهایی توهین آنقدر سخیف است که قربانی به جای ناراحت شدن خندهاش میگیرد.. بدترینش دختری بسیار زیبا (۹ از ۱۰) بود که در برابر پیشنهاد دوستی من جواب داد «خاک تو سر من که تو بهم شماره میدی»، یک ماهی طول کشید تا ریکاوری شدم..
دانش هنوز به قطعیت نرسیده، احتمالا ترکیبی باشد از استعداد ژنتیکی و عوامل محیطی.
ناخن بلند و نقاشیشده روی دستان دختر بسیار دلپسند است. لاکهای خیلی جلف زیاد برای من جذاب نیست اما این طرحها که میکشند را خیلی دوست دارم. مرد دارای ناخن بلند یا نوازنده است یا مشنگ.
ارزش فلسفی صحبت میکنید؟ حوصلهی آنرا ندارم.
ارزش کلی اگر منظورتان است، دلیل زندگی برای من همانا تذلذ است. مغز ما طی فرایندی شناخته شده برای انجام بسیاری رفتارها به ما میزان مشخصی پاداش ملکولی میدهد که تکرار آن انگیزه برای زندگی کردن و خواستار طولانیتر شدن آن بودن میتواند باشد. اگر چیزی اشتیاق شما برای انجام این رفتارها را برنمیانگیزد احتمالا مشکلی دارد مانع از ترشح درست یا پاسخ متناسب بدن شما به این مولکولها میشود. به پزشک مراجعه بکنید به جای حرکات شبهفلسفی و صادق هدایت خواندن.
من فرض میگیرم که منظورتان از روح همان روان است. فاکتور اصلی پرهیز از درد و بعد از آن تکرار خوشیست.
منطق تطابق گزارهها با نسخهای به شدت محدود از روشهای استدلالی و شناخت است، تفکر ربط چندانی به آن ندارد و کل خیالاتی که هماکنون در ذهن شما میگذرند هم به نوعی عمل تفکر هستند، منطق محصول اندیشیدن منسجم و نظاممند است اما ارتباطشان از این فراتر نمیرود. بعضیها گمان میکنند اگر ما تفکر را با منطق شبانی بکنیم دنیا بهشت میشود(استوئیک)، من مخالفم و گمان میکنم عواطف اگر مهمتر نباشند و دستکم همانقدر مهم و اصیل و موثر هستند.
تمام «گهتست»های دختر پسرهای بیتجربه و کمتجربه را اذیت میکند. من در جستار «بازی:آموزش» به مرور گهتستها را بیشتر میشکافم و شما اگر میخواهید پسری را کمتر اذیت کنید، از آنها بپرهیزید و اگر میخواهید پسران را بیشتر اذیت بکنید و ترشیفروشی باز بکنید، دانهدانه آنها را حفظ بکنید.
کار را برایشان آسان کردن. زنها از کتاب گشوده و رمز مکشوف و مرد آسان بدست آمده بیزارند. برخلاف مردان که از چالش پرهیز میکنند، هیچ چیز بیشتر از یک چالش برای زن دعوتکننده نیست.
آری چون آنوقت میتوانستم ماهی یک هفته بر سر خود بکوبم و پاچهی هرکس را که خواستم بگیرم و گریه بکنم و نمیدانم خلبازی دربیاورم و هیچکس هم تعجب نکند.
همه چیز.
من الان در هیچ چیز به هیچکس وابسته نیستم(هبستگی که در آن بهرهجویی متقابل است وجود دارد، اما وابستگی یک سویه نه).
نمیدانم من مطالعه زیاد داشتهام و خیلی وقتها تشخیص اینکه کدام ایده از ذهن خودم تراویده و کدام نظر را از کسی وام گرفتهام دشوار است. اما قطعا افکار بکر زیاد داشتهام و دارم.
ایتالیا بودم اما میلان؟ چیز گفتنی نداشت. شهری که من در آن مشغول به کار بودم زیر ۲۰ هزار نفر جمعیت داشت، و زندگی کوتاه من در آن(که بیشتر آنهم در آزمایشگاه گذشت)معیار خوبی برای داوری نیست.
اگر منظورتان در نقش مخاطب است، قطعا هنر.
اگر منظورتان در نقش فاعل است، ورزش میکنم بسیار اما با آنکه ویلن سل مینوازم هیچ هنرمند نیستم.
معصومیت دختران را.
اما گذشته از شوخی نه، تا به حال دزدی نکردهام.
نه. خود را قربانی دیدن وضعیت روانی زن است نه موقعیت عینی او.
همانی نیستید که یکبار ترولبازی میکردید الان شما را لو میدهم و نامتان را فاش میکنم به انصار حزب الله؟