همین؟ ما چشم براه نگارهی چیستان بودیم تا لذت ببریم! :)
پاسخ راستین را هم جناب @pulsar دادند که اگر راهنمائی ایشان نبود
پاسخ آن را نمیافتم.
مزدک
پس نگاره چی شد؟ هیچ داستانی نداشت این چیستان!
زمانی که مردم نادان برای اُستوانش خدایانشان همدیگر را تکه پاره می کردند من با چهار سیم و یک تکه چوب اوای خدا را روی کاغذ می نگاشتم!
انتونیو ویوالدی
Alice(01-27-2014)
Mehrbod (01-27-2014)
زمانی که مردم نادان برای اُستوانش خدایانشان همدیگر را تکه پاره می کردند من با چهار سیم و یک تکه چوب اوای خدا را روی کاغذ می نگاشتم!
انتونیو ویوالدی
Alice(01-27-2014)
مزدک بازهم چیستان بگوئید. ولی مثل اولی هیجانانگیز باشد و نگاره و داستان منطقی داشته باشد.
این مرد ورشکسته شده و دار و ندارش را گماشتگان
دادگاه فروگرفته بودند. همچنین نامه ای دریافت کرده
بود که بایستی خانه اش را تا روزی دیگر رها کند.
تنها چیزی که گماشتگان نبرده بودند، بلوک های یخ
در زیرزمینش بود. او آنها را به اتاق آورد و رویشان
رفته و با کراوات خود، خود را دار زد. یخ ها که
دیگر در سردخانه نبودند، آب شدند و بدینگونه ، این
صحنه ی دلخراش ولی پرسش بر انگیز پدید امد !
خرد، زنـده ی جــاودانی شنـــاس
خرد، مايــه ی زنــدگانی شنـــاس
چنان دان، هر آنكـس كه دارد خرد
بــه دانــش روان را هــمی پــرورد
خرد، زنـده ی جــاودانی شنـــاس
خرد، مايــه ی زنــدگانی شنـــاس
چنان دان، هر آنكـس كه دارد خرد
بــه دانــش روان را هــمی پــرورد
هماکنون 1 کاربر سرگرم دیدن این جُستار است. (0 کاربر و 1 مهمان)