درود و سپاس
به گمانم با رفتنِ بشار اسد وضعیتِ سوریه بسیار شبیه به عراق شود. تقریبا تمام کشورهای جهان در پدید آمدنِ چنین وضعی گناهکار هستند. به نظرم سوریه بزرگترین رسوایی قرن بیست و یکم برای بشریت است که در آن همهی جهان در نهایت سکوت و انفعال، نشست و فجیعترین جنایات را با خونسردی تماشا کرد!
البته این دادهی خودینه محسوب میشود ولی بله اسم حقیقیِ من داریوش است.
فهرست خیلی بلند بالاست! شوخی کردم...
راستاش گمان میکنم بهترین خصیصهی من پشتکار من است و ارادهای که برای رسیدن به چیزی معنای شکست را نمیفهمد.
راستاش همانطور که پیشترها گفتهام، من برای عدول از اصول خود، خودم را شدیدا تنبیه میکنم و این تنبیه میتواند انضباطی باشد و یا روانی!!! که خود همین متنفر بودن از خود یک نوع آزار روانی است. بیزاری از خود، بیشتر زمانی به من دست میدهد که خود را انکار میکنم و خواستهای یا اصلی از خودم را بنا به مصلحتی زیرپا میگذارم، به ویژه در معذوریتهای اجتماعی!
یکبار دو روز یکسره بیدار بودم و بعد نزدیک ساعت 5 صبح خوابیدم. ساعتِ تقریبا 9 صبح زنگ خانه را زدند و من گمان کردم که اهلِ خانهاند، به همین خاطر بی اینکه بدانم کیست که پشت در است، آن را گشودم؛ وقتی که به فاجعهی خلق شده پی بردم خیلی دیر شده بود و من در حال روبوسی با مهمانانی بودم که سالها بود همدیگر را ندیده بودیم. یکی از سختترین کارهایی که در عمرم کردم همین بود که کل روز را به پذیرایی و همراهی با آنها همراه با چرت زدن و بیحالی و سردرد و سنگینی شدید سر و ... بعد از دو روز کامل نخوابیدن گذراندم.
البته این بیشتر جنبهی خاطره تعریف کردن داشت اما خب واقعا کار بسیار سختی بود که کردم. توجه دارید که کار سخت با کار بزرگ یا تاثیرگذار و ماندگار متفاوت است!
خاکستری متمایل به سیاه.
دختری با تراز هوش بالاتر نسبت به دیگر دختران، مهربان، بازیگوش، پوستکلفت!