• Empty
  • قاطی کردم
  • مهربون
  • موفق
  • متعجب
  • مریض
  • مشغول
  • معترض
  • ناراحت
  • هیچ
  • کنجکاو
  • کسل
  • گیج شدم
  • گریه
  • پکر
  • اخمو
  • از خود راضی
  • بی تفاوفت
  • بد جنس
  • بد حال
  • خونسرد
  • خواب آلود
  • خوشحال
  • خجالتی
  • خسته
  • دلواپس
  • رنجور
  • ریلکس
  • سپاسگزار
  • سر به زیر
  • شوکه
  • شاد و سر حال
  • عاشق
  • عصبانی
  • غمگین
  • غافلگیر
  • User Tag List

    نمایش پیکها: از 1 به 10 از 238

    جُستار: رهایی از اسارت (یک)

    Threaded View

    1. #11
      سخنور یکم
      Points: 5,769, Level: 49
      Level completed: 10%, Points required for next Level: 181
      Overall activity: 0%
      دستاوردها:
      First 1000 Experience Points
      آغازگر جُستار
      بدون وضعیت
       
      خالی
       
      کوشا آواتار ها
      تاریخ هموندی
      Oct 2013
      نوشته ها
      742
      جُستارها
      7
      امتیازها
      5,769
      رنک
      49
      Post Thanks / Like
      سپاس
      10
      از ایشان 202 بار در 171 پست سپاسگزاری شده است .
      یافتن همه‌یِ سپاسهای گرفته شده
      یافتن همه‌یِ سپاسهای داده شده
      Mentioned
      8 Post(s)
      Tagged
      0 Thread(s)
      گفت‌آورد نوشته اصلی از سوی Anarchy نمایش پست ها
      یک مغلطه اشتراک لفظی اینجا هست... اینکه میگیم خدا باستی از عدم ، هستی رو خلق کرده به این معنی نیست که وجودی به نام "عدم" تبدیل به هستی میشه ، منظور تغییر وضعیت از عدم به هستی هست
      میشه این جمله رو یک مقدار بیشتر توضیح بدید؟

      جون غیر از این باشه دیگه خلقت نیست !!
      خلقت دقیقا یعنی چه؟
      ایجاد هم همان خلقت هست و این بازی با کلماته...
      وقتی ما با آهن و آجر و سنگ خانه می سازیم، خانه را ایجاد کرده ایم یا آن را خلق کرده ایم؟
      اشاره به "قبل" هم اشاره به زمان هست و میبینید امکان نداره اشاره ای به تصمیم خدا بشه اما حرفی از زمان زده نشه...
      اشاره به کلماتی که در عرف ما برای زمان به کار می روند از تنگی تعبیر است مثل مقدم بودن جزء بر کل در حالیکه هر دو همزمان موجودند.
      اصلا زمان وجود خارجی نداشته و تنها یک وجود اعتباری است شهید مطهری مثال جالبی برای درک این مطلب می زنند:
      فرض کنید انسانی درون بشکه ای قرار گرفته و تنها بتواند بالای سر خود را ببیند و در بالای سر او
      رشته زنجیری در حال حرکت باشد که او در هر آن تنها توانایی دیدن یک حلقه از زنجیر را داشته باشد، حلقه ای که می بیند زمان حال و امروز، حلقه ای که رد شده دیروز و حلقه ای که نیامده فرداست.
      اما همین حلقه های زنجیر برای کسی که بالای بشکه ایستاده و تمام حلقه های زنجیر از ابتدا تا انتها می بیند دیگر
      قبل و بعد و دیروز و امروز و آینده معنایی ندارد و او همه آنچه برای فرد داخل بشکه مفهومی جدی دارند را یکجا دیده و گذر زمان برای او معنا و مفهومی ندارد.
      پس باز حرف ما ثابت شد که خدا باید برای خلقت و ایجاد ، یک انگیزه جداگانه داشته باشه و همچین چیزی نیست که بگیم هدف در فعل است... یعنی ما سه زمان قبل از خلقت ، خلقت ، بعد از خلقت داریم و متن شما هم به همین معترف شده !! لحظه ای که خدا تصمیم به خلقت میگیره یعنی یک تغییر و تصمیم جدید که باید هدف تازه ای هم داشته باشه... این تفکر و تدبر و در خلسه فرو رفتن و ترسیم ذهنی توسط خدا هم با صفاتش جور در نمیاد و بیشتر نشون میده نیاز به هدف جداگانه ای هست...
      درس خواندن به درد اینطور جاها می خوره
      نه اینکه از قبل فرض رو بر نبود خدا گرفته و به آب و آتش زده و بخواهیم به زور همه چیز رو بر این پیش فرض ذهنی که هیچ دلیلی هم بر آن نداریم، منطبق کنیم.
      حالا بفرمایید هدف خدا از خلقت چیه ؟؟
      خداوند غنی بالذات است و اگر حتی هدف هم داشته باشد این هدف نقصی در ذات او ایجاد نمی کند و از جنس هدف موجودات ناقص نیست.
      جواب همچنان همان است که گفته شد؛ هدف در فعل است نه در فاعل
      وقتی به ذاتی یک شیئ می رسیم سوال و چرایی دیگر معنا ندارد
      وجود ذاتی خداست همانطور که حرارت ذاتی آتش، رطوبت ذاتی آب و شوری ذاتی نمک است
      نمی توان نمک را به غذا اضافه کرد بعد پرسید که چرا غذا شور شده است؟
      خدا وجود است و کار او ایجاد لذا دیگر ایجاد کردن چرایی ندارد.

      نویسنده هم فهمیده قیاس مع الفارق کرده...اما در همین مثال بعید ، آیا نقاش هدفی داشته از نقاشی کشیدن یا نه ؟ یا هدف در فعل او بوده ؟
      این هم باز قیاس مع الفارق هست. همون مثال تدریس ، فعل و انفعال مادی هست و انتقالی در بستر فیزیکالیسم !!
      خدا را با هر چه که قیاس کنی قیاس مع الفارق است چرا که
      لیس کمثله شیئ
      اگر چیزی در هستی باشد که دقیقا مثل خدا باشد دیگر خدا، خدا نیست
      همانطور که قبلا اشاره شد این مثالها تنها
      برای تقریب و نزدیکی به ذهن است.
      در یک حالت عدمی ، چطور میشه چیزی رو به قول دوست شما متجلی کرد ؟
      کدام حالت عدمی؟
      خداوند محض و خالص وجود است و خلق یعنی قسمتی از این وجود را به رنگ و شکل دیگری درآوردن
      معنای واقعی کلمه "خلق" دروغ است یعنی چیزی که از خود اصل و حقیقتی ندارد و تنها نشان دهنده حقیقت دیگری که همان وجود است می باشد.
      اینجا خود نویسنده هم فهمیده چیز شعر تلاوت کرده !! از ایشون بپرسید اگر ذهن درک نمیکنه ، ایشون چطور فهمیدن تجلی هم داریم ؟
      با درس خواندن و عقل را قاضی قرار دادن و رسیدن به این مطلب که همه راهها به جز این راه همگی بسته و بن بست اند.

      ما نفهمیدیم بالاخره در این قصه و شعری که این برادر تلاوت کرده ، خلقت دقیقا کجا هست چون اینی که اینجا توصیف شده اسمش هر چیزی میتونه باشه جز خلقت !! اگر کسی فهمید به منم خبر بده...
      توضیح داده شد.

      خب برای اینکه بشه به این سوال جواب داد ، ابتدا شما بگید تعریف رطوبت چیه تا بعد ببینیم به قول شما رطوبت آب از کجا میاد !!!
      بدیهیات قابل تعریف نیستند اگر درک درستی از رطوبت ندارید به حمام رفته و چند لحظه زیر دوش توقف کنید تا این مجهول معلومتان شود.

      بله از یک جایی آمده اند ، از درون سیستمی به نام هستی !! نه از قصه گل بازی خدای خیالی شما...
      خوب است
      اگر بپذیرید که این هستی زنده است کار تمام است.
      شما فقط پای منبر یا درون حجره حوزه های علمیه مستفیض میشید ، فقط احتیاط کنید زیاده روی نشه که آثار بدی به جا میذاره !!!
      در چنین بحث هایی خندیدن متاسفانه نشان از جهل آن هم جهل عمیق دارد
      فرقی هم نمی کند من باشم یا شما
      انسان هم توانایی خندیدن دارد هم توانایی گریه گردن و سزاوار است انسان به جهل خود گریه کند و محزون باشد تا شاید راهی باز شده و فهمی حاصل شود
      و الا خندیدن و دلقک بازی درآوردن نتیجه ای جز با میمون و عنتر در یک ردیف قرار گرفتن ندارد !
      ویرایش از سوی کوشا : 01-10-2014 در ساعت 05:34 PM
      ما در عالمي زندگي مي‌كنيم كه جلوه‌گاه خداوند متعال است و جاذبه او اعماق وجود هر موجودي را فرا گرفته است و در پرتو همين جاذبه، از بزرگترين پديده‌هاي عالم تا كوچك‌ترين ذره آن، ميل دروني به سوي مبدأ اعلا دارند. بزرگان عرفان و حكيمان هستي‌شناس نام اين ميل را ابتهاج و شوق معشوقي يا عشق نهاده‌اند. يعني خداوند متعال با شوق باطني صبغه عاشقي را همراه صبغه معشوقي دارد. خداست كه اول عاشق ما شده است و عشق او هم خالص است، اما عشقبازي‌هاي ما عموماً با غرض و منافع ما همراه است. دكتر اسماعيل منصوري لاريجاني

    داده‌های جُستار

    کاربری که سرگرم دیدن این جُستار هستند

    هم‌اکنون 1 کاربر سرگرم دیدن این جُستار است. (0 کاربر و 1 مهمان)

    جُستارهای همانند

    1. پاسخ: 38
      واپسین پیک: 07-10-2015, 04:13 PM

    مجوز های پیک و ویرایش

    • شما نمیتوانید جُستار نوی بفرستید
    • شما نمیتوانید پیکی بفرستید
    • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
    • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
    •