• Empty
  • قاطی کردم
  • مهربون
  • موفق
  • متعجب
  • مریض
  • مشغول
  • معترض
  • ناراحت
  • هیچ
  • کنجکاو
  • کسل
  • گیج شدم
  • گریه
  • پکر
  • اخمو
  • از خود راضی
  • بی تفاوفت
  • بد جنس
  • بد حال
  • خونسرد
  • خواب آلود
  • خوشحال
  • خجالتی
  • خسته
  • دلواپس
  • رنجور
  • ریلکس
  • سپاسگزار
  • سر به زیر
  • شوکه
  • شاد و سر حال
  • عاشق
  • عصبانی
  • غمگین
  • غافلگیر
  • User Tag List

    نمایش پیکها: از 1 به 10 از 238

    جُستار: رهایی از اسارت (یک)

    Hybrid View

    1. #1
      مدیر تالار
      Points: 220,665, Level: 100
      Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
      Overall activity: 5.0%
      دستاوردها:
      First 1000 Experience PointsGot three Friends
      سر گیجه !!
       
      مهربون
       
      Anarchy آواتار ها
      تاریخ هموندی
      Oct 2010
      ماندگاه
      نا کجا آباد
      نوشته ها
      5,234
      جُستارها
      57
      امتیازها
      220,665
      رنک
      100
      Post Thanks / Like
      سپاس
      32,457
      از ایشان 11,792 بار در 4,917 پست سپاسگزاری شده است .
      یافتن همه‌یِ سپاسهای گرفته شده
      یافتن همه‌یِ سپاسهای داده شده
      Mentioned
      86 Post(s)
      Tagged
      0 Thread(s)
      گفت‌آورد نوشته اصلی از سوی کوشا نمایش پست ها
      جان کلام در درک درست و دریافت چگونگی این بازه است
      کیفیت این بازه هر چه باشد از جنس زمان نیست چرا که اصلا واقعیتی در هستی به نام زمان و مکان قابل فرض نیست
      فاصله زمانی بین خالق و مخلوق نیست.
      اتفاقا منظور من این نیست که باید از جنس زمان باشه ، از جنس هر چی که باشه بالاخره یا خلقتی رخ داده یا نداده و هستی همیشه بوده !! اگر رخ داده یعنی تغییر و تصمیم تازه برای خدای خالق و این یعنی پشت این تغییر وضعیتی و تصمیم ، هدفی جدیدی هم بوده و نمیشه گفت هدف جداگانه ای براش قابل فرض نیست و خلق کردن در ذات خدا هست... تازه همینجا هم حتی میشه پرسید چرا خلق کردن ، در ذات خدا هست ؟ دلیل منطقی داره ؟

      قیاسی هم که با آتش و گرما کردید مع الفارق بود چون در هیچ حالتی بین آتش و گرما جدایی نیست و البته اون یک پروسه فیزیکی قابل آزمودن هست اما خالق بودن خدا یک ادعای شکمی...

    2. 2 کاربر برای این پست سودمند از Anarchy گرامی سپاسگزاری کرده اند:

      folaani (01-05-2014),sonixax (01-05-2014)

    3. #2
      سخنور یکم
      Points: 5,769, Level: 49
      Level completed: 10%, Points required for next Level: 181
      Overall activity: 0%
      دستاوردها:
      First 1000 Experience Points
      آغازگر جُستار
      بدون وضعیت
       
      خالی
       
      کوشا آواتار ها
      تاریخ هموندی
      Oct 2013
      نوشته ها
      742
      جُستارها
      7
      امتیازها
      5,769
      رنک
      49
      Post Thanks / Like
      سپاس
      10
      از ایشان 202 بار در 171 پست سپاسگزاری شده است .
      یافتن همه‌یِ سپاسهای گرفته شده
      یافتن همه‌یِ سپاسهای داده شده
      Mentioned
      8 Post(s)
      Tagged
      0 Thread(s)
      گفت‌آورد نوشته اصلی از سوی Anarchy نمایش پست ها
      اتفاقا منظور من این نیست که باید از جنس زمان باشه ، از جنس هر چی که باشه بالاخره یا خلقتی رخ داده یا نداده و هستی همیشه بوده !! اگر رخ داده یعنی تغییر و تصمیم تازه برای خدای خالق و این یعنی پشت این تغییر وضعیتی و تصمیم ، هدفی جدیدی هم بوده و نمیشه گفت هدف جداگانه ای براش قابل فرض نیست و خلق کردن در ذات خدا هست...
      وقتی از جنس زمان نباشد آن وقت باید دید که از چه جنسی است
      اگر این جنس به درستی درک شود مشکل حل خواهد شد و
      این نیاز به کمی درس خواندن دارد.

      تازه همینجا هم حتی میشه پرسید چرا خلق کردن ، در ذات خدا هست ؟ دلیل منطقی داره ؟
      نه نمی شه پرسید همانطور که نمی شه پرسید که چرا آب خیس و مرطوب است.
      قیاسی هم که با آتش و گرما کردید مع الفارق بود چون در هیچ حالتی بین آتش و گرما جدایی نیست و البته اون یک پروسه فیزیکی قابل آزمودن هست اما خالق بودن خدا یک ادعای شکمی...
      ظاهر این مثال خیلی ذهن شما را درگیر کرده
      اولا که مثال بیشتر برای تقریب به ذهن است نه اینکه از تمام جهات با اصل مطلب یکی است.
      ثانیا اگر حرارت نیازمند منشاء است چرا خلق نیازمند منشاء نباشد؟
      منشایی که باید حداقل نشانه هایی از مخلوق در او باشد
      نه آنگونه کر و کور که شما می پندارید.

    4. #3
      مدیر تالار
      Points: 220,665, Level: 100
      Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
      Overall activity: 5.0%
      دستاوردها:
      First 1000 Experience PointsGot three Friends
      سر گیجه !!
       
      مهربون
       
      Anarchy آواتار ها
      تاریخ هموندی
      Oct 2010
      ماندگاه
      نا کجا آباد
      نوشته ها
      5,234
      جُستارها
      57
      امتیازها
      220,665
      رنک
      100
      Post Thanks / Like
      سپاس
      32,457
      از ایشان 11,792 بار در 4,917 پست سپاسگزاری شده است .
      یافتن همه‌یِ سپاسهای گرفته شده
      یافتن همه‌یِ سپاسهای داده شده
      Mentioned
      86 Post(s)
      Tagged
      0 Thread(s)
      گفت‌آورد نوشته اصلی از سوی کوشا نمایش پست ها
      وقتی از جنس زمان نباشد آن وقت باید دید که از چه جنسی است
      اگر این جنس به درستی درک شود مشکل حل خواهد شد و
      این نیاز به کمی درس خواندن دارد.
      خب شما که درس خواندید به جای حرف های حاشیه ای بگید از چه جنسی هست ، چون احتمالا جنسش خوبه !! البته پاسخ احتمالی یا این هست که مصلحت خدا بوده یا اینکه هنوز صلاحیت و مراتب وجود ممکنات ، به حدی نرسیده بود که بخوان خلق بشن !!

      ثابت کنید بدون تغییر و هدف مجزا میشه فعل جدیدی رو انجام داد...


      گفت‌آورد نوشته اصلی از سوی کوشا نمایش پست ها
      نه نمی شه پرسید همانطور که نمی شه پرسید که چرا آب خیس و مرطوب است.
      اتفاقا میشه پرسید چرا آب خیس و مرطوب هست... این نپرسیدن ها یا خاص افراد ماله کش هست یا افراد شستشوی مغزی شده !!



      گفت‌آورد نوشته اصلی از سوی کوشا نمایش پست ها
      ظاهر این مثال خیلی ذهن شما را درگیر کرده
      ذهن من رو نه ، اما دست و پای شما رو چرا... چون خواستید یه چیزی بگید اما توش موندید !!



      گفت‌آورد نوشته اصلی از سوی کوشا نمایش پست ها
      اولا که مثال بیشتر برای تقریب به ذهن است نه اینکه از تمام جهات با اصل مطلب یکی است.
      خب همین تقریب به ذهن شما منجر به قیاس مع الفارق میشه...



      گفت‌آورد نوشته اصلی از سوی کوشا نمایش پست ها
      ثانیا اگر حرارت نیازمند منشاء است چرا خلق نیازمند منشاء نباشد؟
      شما ثابت کنید خلقتی رخ داده ، بعد دنبال خالق بگردید نه اینکه با این قیاس مع الفارق در پی مصادره به مطلوب باشید !!



      گفت‌آورد نوشته اصلی از سوی کوشا نمایش پست ها
      منشایی که باید حداقل نشانه هایی از مخلوق در او باشد
      نه آنگونه کر و کور که شما می پندارید.
      اینها تخیلات و توهمات شماست...

    5. یک کاربر برای این پست سودمند از Anarchy گرامی سپاسگزاری کرده اند:

      sonixax (01-05-2014)

    6. #4
      سخنور یکم
      Points: 5,769, Level: 49
      Level completed: 10%, Points required for next Level: 181
      Overall activity: 0%
      دستاوردها:
      First 1000 Experience Points
      آغازگر جُستار
      بدون وضعیت
       
      خالی
       
      کوشا آواتار ها
      تاریخ هموندی
      Oct 2013
      نوشته ها
      742
      جُستارها
      7
      امتیازها
      5,769
      رنک
      49
      Post Thanks / Like
      سپاس
      10
      از ایشان 202 بار در 171 پست سپاسگزاری شده است .
      یافتن همه‌یِ سپاسهای گرفته شده
      یافتن همه‌یِ سپاسهای داده شده
      Mentioned
      8 Post(s)
      Tagged
      0 Thread(s)
      گفت‌آورد نوشته اصلی از سوی Anarchy نمایش پست ها
      خب شما که درس خواندید به جای حرف های حاشیه ای بگید از چه جنسی هست ، چون احتمالا جنسش خوبه !! البته پاسخ احتمالی یا این هست که مصلحت خدا بوده یا اینکه هنوز صلاحیت و مراتب وجود ممکنات ، به حدی نرسیده بود که بخوان خلق بشن !!

      ثابت کنید بدون تغییر و هدف مجزا میشه فعل جدیدی رو انجام داد...
      خداوند معدومات را موجود نمیکند . چون موجود کردن عدم محال است . اصلا در مساله خلقت سخن از موجود کردن معدوم نیست بلکه سخن از ایجاد اشیاء است. در کلمه ایجاد دقت بفرمایید. قبل از خلقت عالم خداوند با علم ازلی خود ، نقشه جهان هستی را ترسیم میکند که چه چیزی را میخواهد خلق کند.
      به تعبیر بسیار دور و بعید برای مثال عرض کنم که همانگونه که
      یک نقاش قبل از کشیدن نقاشی خود ، در ذهن خود انچه را که میخواهد بکشد ، ترسیم میکند و سپس به انچه در ذهن ترسیم کرده است عینیت
      میبخشد ، خداوند نیز در علم ازلی خود ، به مخلوقات خود علم دارد .

      این
      علم است که منشاء پیدایش عالم میشود . این علم به اشیاء قبل از خلقت در حقیقت همان علم به ماهیت اشیاء است . قبل از اینکه خداوند اراده ایجاد عالم را بکند ، این اشیاء و ماهیاتی که خداوند در علم خود ایجاد میکند ، هیچ گونه تعین و تشخص و شیئیتی ندارند . بعد از ایجاد ماهیت اشیاء در حقیقت اینها متعین و متشخص میشوند و در علم حق تعالی وجود علمی پیدا میکنند . همانگونه که نقاشی نقاش ، ابتدا در ذهن او وجود علمی میابد. میدانید که وجود علمی هم مصالح نمیخواهد و ... .

      انگاه خداوند به این ماهیاتی که در علم او موجودند وجود میدهد و انها را ایجاد میکند و وجود خارجی میدهد. حالا همه حرف در اینجاست که این وجودی که خداوند به اشیاء میدهد چیست ؟؟؟؟ ایا از وجود خود به اشیاء میدهد ( که در اینصورت لازمه اش اینست که همه چیز واجب الوجود بشود و واجب الوجود تجزیه بپذیرد و ... ) یا اینکه از وجود دیگری به اشیاء اعطا میکند ( حال انکه وجودی جز وجود واجب الوجود در عالم نیست تا بخواهد به این اشیاء داده شود. )

      نکته دقیق مطلب اینجاست که خداوند نه از وجود خود به این ماهیات اعطا میکند و نه وجود دیگری به اینها عطا میکند بلکه از وجود خود در انها تجلی مینماید.

      برای درک دقیق مطلب باید دوکلمه تجلی و تجافی را توضیح بدهم . تجافی به اینصورت است که از یک شیء به شیء دیگر چیزی عطا شود به صورتی که ان چیز عطا شده دیگر در نزد عطا کننده نباشد و در حقیقت با اعطای این عطا ، از ان فرد عطا کننده کم شود. مثلا وقتی از اب یک حوض مقداری اب در یک لیوان بریزید ، به همین اندازه از اب حوض کم میشود و این ابی که از حوض برداشته شده دیگر متعلق به حوض نیست نیست . و در اینصورت به همین مقدار نقص در اب حوض حاصل میشود این را میگویند تجافی اب حوض

      اما تجلی به اینصورتست که از یک شیء به یک شیء دیگر چیزی عطا شود به صورتی که از خود فرد عطا کنند چیزی کم نشود و فرد عطا کننده هم بهره ای بیابد . این مطلب را با مثالی برای شما قابل فهم میکنم. مثلا عالمی را در نظر بگیرید که مشغول تدریس است و دارد به عده ای علم عطا میکند. این فرد عالم در زمان عطای علم به دیگران ، نه از علم خودش چیزی را جدا میکند و به دیگران میدهد و نه معدومی را موجود میکند. بلکه علم او در بقیه نیز تجلی میکند. سایر افراد این علم را ندارند و از تجلی علم ان عالم ، صاحب این علم میشوند . در حالیکه نه چیزی از علم عالم کم شد و نه معدومی در عالم موجود شد ( چون این علم موجود بود و تنها در دیگران تجلی کرد نه اینکه چیزی که موجود نبود و معدوم بود ، موجود شد) .

      خلقت عالم به نحو تجلی است نه به نحو تجافی. چون ذهن ما بیشتر در مادیات و عالم طبیعت سیر میکند و انسی با مفاهیم ملکوتی و ماوراء طبیعت ندارد ،فکر میکند که همه اعطا ها در عالم باید به نحو تجافی باشد . در صورتی که نمیداند اصلا نوعی از اعطا به نام تجلی نیز هست

      مطلب را جمع بندی کنم:

      خدا عالم را نه از لاشیء افریده ونه از شیء . بلکه در ابتدا در علم خود صور و هیات اشیاء را ایجاد فرموده و بعد به نحو تجلی انها را موجود میکند . نه از وجود ش چیزی کم میشود ( چون در تجلی از وجود اعطا کننده چیز ی کم نمیشود ) نه مابقی اشیاء واجب الوجود میشوند ( چون تجلی عین متجلی نیست بلکه معلول متجلی است ) . نه معدوم را موجود میکند ( چون خود موجود است و ماهیت اشیاء نیز به وجود علمی در علم حق تعالی موجودند و در این ماهیات علمی ، تجلی عینی میشود) و بالاخره تمام فروع و اشکالاتی که در مساله هست ، حل میشود.

      منبع


      اتفاقا میشه پرسید چرا آب خیس و مرطوب هست... این نپرسیدن ها یا خاص افراد ماله کش هست یا افراد شستشوی مغزی شده !!
      بفرمایید توضیح دهید که چرا آب خیس است؟
      به عبارت دیگر رطوبت هر چیزی از آب است، رطوبت آب از کجاست؟

      شما ثابت کنید خلقتی رخ داده ، بعد دنبال خالق بگردید نه اینکه با این قیاس مع الفارق در پی مصادره به مطلوب باشید !
      شما اسم موجودات را هر چه می خواهید بگذارید بالاخره از یک جایی آمده اند.
      اینها تخیلات و توهمات شماست...
      شما از واقعیات صحبت کنید تا مستفیض شویم !

    7. #5
      مدیر تالار
      Points: 220,665, Level: 100
      Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
      Overall activity: 5.0%
      دستاوردها:
      First 1000 Experience PointsGot three Friends
      سر گیجه !!
       
      مهربون
       
      Anarchy آواتار ها
      تاریخ هموندی
      Oct 2010
      ماندگاه
      نا کجا آباد
      نوشته ها
      5,234
      جُستارها
      57
      امتیازها
      220,665
      رنک
      100
      Post Thanks / Like
      سپاس
      32,457
      از ایشان 11,792 بار در 4,917 پست سپاسگزاری شده است .
      یافتن همه‌یِ سپاسهای گرفته شده
      یافتن همه‌یِ سپاسهای داده شده
      Mentioned
      86 Post(s)
      Tagged
      0 Thread(s)
      گفت‌آورد نوشته اصلی از سوی کوشا نمایش پست ها
      خداوند معدومات را موجود نمیکند . چون موجود کردن عدم محال است . اصلا در مساله خلقت سخن از موجود کردن معدوم نیست بلکه سخن از ایجاد اشیاء است. در کلمه ایجاد دقت بفرمایید. قبل از خلقت عالم خداوند با علم ازلی خود ، نقشه جهان هستی را ترسیم میکند که چه چیزی را میخواهد خلق کند.
      یک مغلطه اشتراک لفظی اینجا هست... اینکه میگیم خدا باستی از عدم ، هستی رو خلق کرده به این معنی نیست که وجودی به نام "عدم" تبدیل به هستی میشه ، منظور تغییر وضعیت از عدم به هستی هست جون غیر از این باشه دیگه خلقت نیست !! ایجاد هم همان خلقت هست و این بازی با کلماته... اشاره به "قبل" هم اشاره به زمان هست و میبینید امکان نداره اشاره ای به تصمیم خدا بشه اما حرفی از زمان زده نشه... پس باز حرف ما ثابت شد که خدا باید برای خلقت و ایجاد ، یک انگیزه جداگانه داشته باشه و همچین چیزی نیست که بگیم هدف در فعل است... یعنی ما سه زمان قبل از خلقت ، خلقت ، بعد از خلقت داریم و متن شما هم به همین معترف شده !! لحظه ای که خدا تصمیم به خلقت میگیره یعنی یک تغییر و تصمیم جدید که باید هدف تازه ای هم داشته باشه... این تفکر و تدبر و در خلسه فرو رفتن و ترسیم ذهنی توسط خدا هم با صفاتش جور در نمیاد و بیشتر نشون میده نیاز به هدف جداگانه ای هست...

      حالا بفرمایید هدف خدا از خلقت چیه ؟؟



      گفت‌آورد نوشته اصلی از سوی کوشا نمایش پست ها
      به تعبیر بسیار دور و بعید برای مثال عرض کنم که همانگونه که یک نقاش قبل از کشیدن نقاشی خود ، در ذهن خود انچه را که میخواهد بکشد ، ترسیم میکند و سپس به انچه در ذهن ترسیم کرده است عینیت میبخشد ، خداوند نیز در علم ازلی خود ، به مخلوقات خود علم دارد .
      نویسنده هم فهمیده قیاس مع الفارق کرده...اما در همین مثال بعید ، آیا نقاش هدفی داشته از نقاشی کشیدن یا نه ؟ یا هدف در فعل او بوده ؟


      گفت‌آورد نوشته اصلی از سوی کوشا نمایش پست ها
      نکته دقیق مطلب اینجاست که خداوند نه از وجود خود به این ماهیات اعطا میکند و نه وجود دیگری به اینها عطا میکند بلکه از وجود خود در انها تجلی مینماید.

      برای درک دقیق مطلب باید دوکلمه تجلی و تجافی را توضیح بدهم . تجافی به اینصورت است که از یک شیء به شیء دیگر چیزی عطا شود به صورتی که ان چیز عطا شده دیگر در نزد عطا کننده نباشد و در حقیقت با اعطای این عطا ، از ان فرد عطا کننده کم شود. مثلا وقتی از اب یک حوض مقداری اب در یک لیوان بریزید ، به همین اندازه از اب حوض کم میشود و این ابی که از حوض برداشته شده دیگر متعلق به حوض نیست نیست . و در اینصورت به همین مقدار نقص در اب حوض حاصل میشود این را میگویند تجافی اب حوض

      اما تجلی به اینصورتست که از یک شیء به یک شیء دیگر چیزی عطا شود به صورتی که از خود فرد عطا کنند چیزی کم نشود و فرد عطا کننده هم بهره ای بیابد . این مطلب را با مثالی برای شما قابل فهم میکنم. مثلا عالمی را در نظر بگیرید که مشغول تدریس است و دارد به عده ای علم عطا میکند. این فرد عالم در زمان عطای علم به دیگران ، نه از علم خودش چیزی را جدا میکند و به دیگران میدهد و نه معدومی را موجود میکند. بلکه علم او در بقیه نیز تجلی میکند. سایر افراد این علم را ندارند و از تجلی علم ان عالم ، صاحب این علم میشوند . در حالیکه نه چیزی از علم عالم کم شد و نه معدومی در عالم موجود شد ( چون این علم موجود بود و تنها در دیگران تجلی کرد نه اینکه چیزی که موجود نبود و معدوم بود ، موجود شد) .
      این هم باز قیاس مع الفارق هست. همون مثال تدریس ، فعل و انفعال مادی هست و انتقالی در بستر فیزیکالیسم !! در یک حالت عدمی ، چطور میشه چیزی رو به قول دوست شما متجلی کرد ؟



      گفت‌آورد نوشته اصلی از سوی کوشا نمایش پست ها
      خلقت عالم به نحو تجلی است نه به نحو تجافی. چون ذهن ما بیشتر در مادیات و عالم طبیعت سیر میکند و انسی با مفاهیم ملکوتی و ماوراء طبیعت ندارد ،فکر میکند که همه اعطا ها در عالم باید به نحو تجافی باشد . در صورتی که نمیداند اصلا نوعی از اعطا به نام تجلی نیز هست
      اینجا خود نویسنده هم فهمیده چیز شعر تلاوت کرده !! از ایشون بپرسید اگر ذهن درک نمیکنه ، ایشون چطور فهمیدن تجلی هم داریم ؟

      البته من هر چی آخوند و شبه آخوند دیدم ، هر زمان میگفتم یه چیز غیر مادی نام ببرید میگفتن علم و دانش... میگفتن اگه علم مادی هست ، علمتو به من نشون بده... یعنی این کند ذهن ها ، تعریفشون از ماده در این حد بود !!

      گفت‌آورد نوشته اصلی از سوی کوشا نمایش پست ها
      خدا عالم را نه از لاشیء افریده ونه از شیء . بلکه در ابتدا در علم خود صور و هیات اشیاء را ایجاد فرموده و بعد به نحو تجلی انها را موجود میکند . نه از وجود ش چیزی کم میشود ( چون در تجلی از وجود اعطا کننده چیز ی کم نمیشود ) نه مابقی اشیاء واجب الوجود میشوند ( چون تجلی عین متجلی نیست بلکه معلول متجلی است ) . نه معدوم را موجود میکند ( چون خود موجود است و ماهیت اشیاء نیز به وجود علمی در علم حق تعالی موجودند و در این ماهیات علمی ، تجلی عینی میشود) و بالاخره تمام فروع و اشکالاتی که در مساله هست ، حل میشود.
      ما نفهمیدیم بالاخره در این قصه و شعری که این برادر تلاوت کرده ، خلقت دقیقا کجا هست چون اینی که اینجا توصیف شده اسمش هر چیزی میتونه باشه جز خلقت !! اگر کسی فهمید به منم خبر بده...



      گفت‌آورد نوشته اصلی از سوی کوشا نمایش پست ها
      بفرمایید توضیح دهید که چرا آب خیس است؟
      به عبارت دیگر رطوبت هر چیزی از آب است، رطوبت آب از کجاست؟
      خب برای اینکه بشه به این سوال جواب داد ، ابتدا شما بگید تعریف رطوبت چیه تا بعد ببینیم به قول شما رطوبت آب از کجا میاد !!!



      گفت‌آورد نوشته اصلی از سوی کوشا نمایش پست ها
      شما اسم موجودات را هر چه می خواهید بگذارید بالاخره از یک جایی آمده اند.
      بله از یک جایی آمده اند ، از درون سیستمی به نام هستی !! نه از قصه گل بازی خدای خیالی شما...


      گفت‌آورد نوشته اصلی از سوی کوشا نمایش پست ها
      شما از واقعیات صحبت کنید تا مستفیض شویم !
      شما فقط پای منبر یا درون حجره حوزه های علمیه مستفیض میشید ، فقط احتیاط کنید زیاده روی نشه که آثار بدی به جا میذاره !!!

    8. یک کاربر برای این پست سودمند از Anarchy گرامی سپاسگزاری کرده اند:

      sonixax (01-09-2014)

    9. #6
      سخنور یکم
      Points: 5,769, Level: 49
      Level completed: 10%, Points required for next Level: 181
      Overall activity: 0%
      دستاوردها:
      First 1000 Experience Points
      آغازگر جُستار
      بدون وضعیت
       
      خالی
       
      کوشا آواتار ها
      تاریخ هموندی
      Oct 2013
      نوشته ها
      742
      جُستارها
      7
      امتیازها
      5,769
      رنک
      49
      Post Thanks / Like
      سپاس
      10
      از ایشان 202 بار در 171 پست سپاسگزاری شده است .
      یافتن همه‌یِ سپاسهای گرفته شده
      یافتن همه‌یِ سپاسهای داده شده
      Mentioned
      8 Post(s)
      Tagged
      0 Thread(s)
      گفت‌آورد نوشته اصلی از سوی Anarchy نمایش پست ها
      یک مغلطه اشتراک لفظی اینجا هست... اینکه میگیم خدا باستی از عدم ، هستی رو خلق کرده به این معنی نیست که وجودی به نام "عدم" تبدیل به هستی میشه ، منظور تغییر وضعیت از عدم به هستی هست
      میشه این جمله رو یک مقدار بیشتر توضیح بدید؟

      جون غیر از این باشه دیگه خلقت نیست !!
      خلقت دقیقا یعنی چه؟
      ایجاد هم همان خلقت هست و این بازی با کلماته...
      وقتی ما با آهن و آجر و سنگ خانه می سازیم، خانه را ایجاد کرده ایم یا آن را خلق کرده ایم؟
      اشاره به "قبل" هم اشاره به زمان هست و میبینید امکان نداره اشاره ای به تصمیم خدا بشه اما حرفی از زمان زده نشه...
      اشاره به کلماتی که در عرف ما برای زمان به کار می روند از تنگی تعبیر است مثل مقدم بودن جزء بر کل در حالیکه هر دو همزمان موجودند.
      اصلا زمان وجود خارجی نداشته و تنها یک وجود اعتباری است شهید مطهری مثال جالبی برای درک این مطلب می زنند:
      فرض کنید انسانی درون بشکه ای قرار گرفته و تنها بتواند بالای سر خود را ببیند و در بالای سر او
      رشته زنجیری در حال حرکت باشد که او در هر آن تنها توانایی دیدن یک حلقه از زنجیر را داشته باشد، حلقه ای که می بیند زمان حال و امروز، حلقه ای که رد شده دیروز و حلقه ای که نیامده فرداست.
      اما همین حلقه های زنجیر برای کسی که بالای بشکه ایستاده و تمام حلقه های زنجیر از ابتدا تا انتها می بیند دیگر
      قبل و بعد و دیروز و امروز و آینده معنایی ندارد و او همه آنچه برای فرد داخل بشکه مفهومی جدی دارند را یکجا دیده و گذر زمان برای او معنا و مفهومی ندارد.
      پس باز حرف ما ثابت شد که خدا باید برای خلقت و ایجاد ، یک انگیزه جداگانه داشته باشه و همچین چیزی نیست که بگیم هدف در فعل است... یعنی ما سه زمان قبل از خلقت ، خلقت ، بعد از خلقت داریم و متن شما هم به همین معترف شده !! لحظه ای که خدا تصمیم به خلقت میگیره یعنی یک تغییر و تصمیم جدید که باید هدف تازه ای هم داشته باشه... این تفکر و تدبر و در خلسه فرو رفتن و ترسیم ذهنی توسط خدا هم با صفاتش جور در نمیاد و بیشتر نشون میده نیاز به هدف جداگانه ای هست...
      درس خواندن به درد اینطور جاها می خوره
      نه اینکه از قبل فرض رو بر نبود خدا گرفته و به آب و آتش زده و بخواهیم به زور همه چیز رو بر این پیش فرض ذهنی که هیچ دلیلی هم بر آن نداریم، منطبق کنیم.
      حالا بفرمایید هدف خدا از خلقت چیه ؟؟
      خداوند غنی بالذات است و اگر حتی هدف هم داشته باشد این هدف نقصی در ذات او ایجاد نمی کند و از جنس هدف موجودات ناقص نیست.
      جواب همچنان همان است که گفته شد؛ هدف در فعل است نه در فاعل
      وقتی به ذاتی یک شیئ می رسیم سوال و چرایی دیگر معنا ندارد
      وجود ذاتی خداست همانطور که حرارت ذاتی آتش، رطوبت ذاتی آب و شوری ذاتی نمک است
      نمی توان نمک را به غذا اضافه کرد بعد پرسید که چرا غذا شور شده است؟
      خدا وجود است و کار او ایجاد لذا دیگر ایجاد کردن چرایی ندارد.

      نویسنده هم فهمیده قیاس مع الفارق کرده...اما در همین مثال بعید ، آیا نقاش هدفی داشته از نقاشی کشیدن یا نه ؟ یا هدف در فعل او بوده ؟
      این هم باز قیاس مع الفارق هست. همون مثال تدریس ، فعل و انفعال مادی هست و انتقالی در بستر فیزیکالیسم !!
      خدا را با هر چه که قیاس کنی قیاس مع الفارق است چرا که
      لیس کمثله شیئ
      اگر چیزی در هستی باشد که دقیقا مثل خدا باشد دیگر خدا، خدا نیست
      همانطور که قبلا اشاره شد این مثالها تنها
      برای تقریب و نزدیکی به ذهن است.
      در یک حالت عدمی ، چطور میشه چیزی رو به قول دوست شما متجلی کرد ؟
      کدام حالت عدمی؟
      خداوند محض و خالص وجود است و خلق یعنی قسمتی از این وجود را به رنگ و شکل دیگری درآوردن
      معنای واقعی کلمه "خلق" دروغ است یعنی چیزی که از خود اصل و حقیقتی ندارد و تنها نشان دهنده حقیقت دیگری که همان وجود است می باشد.
      اینجا خود نویسنده هم فهمیده چیز شعر تلاوت کرده !! از ایشون بپرسید اگر ذهن درک نمیکنه ، ایشون چطور فهمیدن تجلی هم داریم ؟
      با درس خواندن و عقل را قاضی قرار دادن و رسیدن به این مطلب که همه راهها به جز این راه همگی بسته و بن بست اند.

      ما نفهمیدیم بالاخره در این قصه و شعری که این برادر تلاوت کرده ، خلقت دقیقا کجا هست چون اینی که اینجا توصیف شده اسمش هر چیزی میتونه باشه جز خلقت !! اگر کسی فهمید به منم خبر بده...
      توضیح داده شد.

      خب برای اینکه بشه به این سوال جواب داد ، ابتدا شما بگید تعریف رطوبت چیه تا بعد ببینیم به قول شما رطوبت آب از کجا میاد !!!
      بدیهیات قابل تعریف نیستند اگر درک درستی از رطوبت ندارید به حمام رفته و چند لحظه زیر دوش توقف کنید تا این مجهول معلومتان شود.

      بله از یک جایی آمده اند ، از درون سیستمی به نام هستی !! نه از قصه گل بازی خدای خیالی شما...
      خوب است
      اگر بپذیرید که این هستی زنده است کار تمام است.
      شما فقط پای منبر یا درون حجره حوزه های علمیه مستفیض میشید ، فقط احتیاط کنید زیاده روی نشه که آثار بدی به جا میذاره !!!
      در چنین بحث هایی خندیدن متاسفانه نشان از جهل آن هم جهل عمیق دارد
      فرقی هم نمی کند من باشم یا شما
      انسان هم توانایی خندیدن دارد هم توانایی گریه گردن و سزاوار است انسان به جهل خود گریه کند و محزون باشد تا شاید راهی باز شده و فهمی حاصل شود
      و الا خندیدن و دلقک بازی درآوردن نتیجه ای جز با میمون و عنتر در یک ردیف قرار گرفتن ندارد !
      ویرایش از سوی کوشا : 01-10-2014 در ساعت 05:34 PM
      ما در عالمي زندگي مي‌كنيم كه جلوه‌گاه خداوند متعال است و جاذبه او اعماق وجود هر موجودي را فرا گرفته است و در پرتو همين جاذبه، از بزرگترين پديده‌هاي عالم تا كوچك‌ترين ذره آن، ميل دروني به سوي مبدأ اعلا دارند. بزرگان عرفان و حكيمان هستي‌شناس نام اين ميل را ابتهاج و شوق معشوقي يا عشق نهاده‌اند. يعني خداوند متعال با شوق باطني صبغه عاشقي را همراه صبغه معشوقي دارد. خداست كه اول عاشق ما شده است و عشق او هم خالص است، اما عشقبازي‌هاي ما عموماً با غرض و منافع ما همراه است. دكتر اسماعيل منصوري لاريجاني

    داده‌های جُستار

    کاربری که سرگرم دیدن این جُستار هستند

    هم‌اکنون 1 کاربر سرگرم دیدن این جُستار است. (0 کاربر و 1 مهمان)

    جُستارهای همانند

    1. پاسخ: 38
      واپسین پیک: 07-10-2015, 04:13 PM

    مجوز های پیک و ویرایش

    • شما نمیتوانید جُستار نوی بفرستید
    • شما نمیتوانید پیکی بفرستید
    • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
    • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
    •