«عبادت، به معنای اظهار ذلّت، عالیترین نوع تذلّل و كرنش در برابر خداوند است.
در اهمیت آن، همین بس كه آفرینش هستی و بعثت پیامبران (عالم تكوین و تشریع) برای عبادت است. خداوند میفرماید:
«وَ ما خَلَقْتُ الْجِنَّ وَ الْإِنْسَ إِلاَّ لِیَعْبُدُونِ» (ذاریات، آیه 56) هدف آفرینش هستی و جن و انس، عبادت خداوند است. كارنامة همة انبیا و رسالت آنان نیز، دعوت مردم به پرستش خداوند بوده است:
«وَ لَقَدْ بَعَثْنا فِی كُلِّ أُمَّةٍ رَسُولاً اََنِ اعْبُدُوا اللَّهَ وَ أجْتَنِبُوا الطَّاغُوتَ» (نحل، آیه 36)
پس هدف از خلقت جهان و بعثت پیامبران، عبادت خدا بوده است روشن است كه خدای متعال، نیازی به عبادت ما ندارد (فَإِنَّ اللَّهَ غَنِیٌّ عَنْكُمْ)(زمر، 7) «و سود عبادت، به خود پرستندگان بر میگردد.
[4]»
مرحوم علامه طباطبائی (ره) در تفسیر آیة 56 سوره ذاریات (وَ ما خَلَقْتُ الْجِنَّ وَ الْإِنْسَ...) میفرمایند:
«عبادت غرض از خلقت انسان است، و كافی است كه عاید به انسان میشود، هم عبادت غرض است، و هم توابع آن، كه رحمت و مغفرت و غیره باشد و اگر برای عبادت غرضی از قبیل معرفت در كار باشد، معرفتی كه از راه عبادت و خلوصی در آن حاصل میشود، در حقیقت غرضی اقضی و بالاتر است، و عبادت غرض متوسط است.[5]»
پس «غرض اعلای از خلقت رحمت خاصه الهیه است، كه تنها بوسیلة عبادت حاصل میشود.
[6]»
شهید مطهری (ره) با تعابیری رسا و گویا در بیان چرایی عبادت در كتاب «آزادی معنوی» آوردهاند:
«اگر ما عبادت كنیم، این عبادت ـ كه مكرر هم هست و مخصوصاً در بارة نماز بیشتر صدق میكند ـ برای چیست؟ برای اینكه ما همیشه یادمان باشد كه بنده هستیم و خدایی داریم. گاهی افرادی سؤال میكنند فایدة نماز خواندن ما برای خدا چیست؟ برای خدا چه فایدهای دارد كه من نماز بخوانم؟ دیگری میگوید: شما میگویید من نماز بخوانم، نزد خدا اعلام بندگی كنم؛ مگر خدا نمیداند كه من بندهاش هستم كه مرتب بروم آنجا بایستم اعلام بندگی كنم، تعظیم كنم، چاپلوسی كنم تا خدا یادش نرود كه چنین بندهای دارد. پس عبادت كردن برای چیست؟ خیر، نماز برای این نیست كه خدا یادش نرود چنین بندهای دارد، نماز برای این است كه بنده یادش نرود خدایی دارد؛ نماز برای اینست كه ما همیشه یادمان باشد كه بنده هستیم، یعنی چشم بینایی در بالای سر ما وجود دارد، در قلب ما وجود دارد، در تمام جهان وجود دارد؛ یادمان نرود به موجب اینكه بنده هستیم خلقت ما عبث نیست؛ بنده هستیم پس تكلیف و وظیفه داریم.[7]»