اگر به یک بیماری لاعلاج دچار شوم یا بسیار پیر و بیمار شده باشم، به عبارت سادهتر هیچ چشم اندازی پیش رو نباشد و زندگی فقط درد و رنج باشد شاید "نبودن" را ترجیح دهم.البته اینها همه بعدا معلوم میشوند و قابل پیش بینی نیستند.
ج.ا که نشان داده توان کنترل بالایی دارد و تا پول مفت نفت هست اینها و چماق دارانش هم هستند،به پس از آن هم من چندان خوشبین نیستم دیگر، بدبختی با سیستمهایِ دیکتاتوری مثل پهلوی و ج.ا این است که تمام نهادهای مدنی را از بیخ و بن نابود میکنند، این است که ج.ا خودش هم برود احتمالا قبل از مردم یک قلدر دیگر پیدا میشود نیروی نظامی و پول نفت را در اختیار بگیرد و قدرت را قبضه کند.
در مورد عملی بودن آن هنوز شک دارم ولی آنرا در میان گزنههایی که میشناسم بهترین و جذابترین میدانم.
چندین سال پیش هنگام مرگ عزیزی.
دوست دارم از پول و رئیس و... بی نیاز شوم نه لزوما پولدار، خیلی از پولدارها انتخابی ندارند، من گمان میکنم قدرت واقعی در توان کنترل زندگی خود است.
همه چیز و همه کس رو (برای مدتی حداقل) رها کنم بروم.
با الکل بد نیستم و دوست دارم گاهی، قلیان هم دوست دارم گاهی ولی با مخدرهای دیگر تا حالا که میانهیِ خوبی نداشتهام.
بگمانم نهایت کار همان تن دادن به دروغ باشد، سکس با هیچ دختری ارزش هزینهیِ زیاد را ندارد، چیزی که زیاد است دختر.
سعی میکنم بایستم و با پرس جو و نحلیل بفهمم چه شده، اما اگر منظورت را درست گرفته باشم حاظر نیستم بدون اطلاع در خلاف جهت آنها بروم.با اینکه احتمال اشتباه گله زیاد است ولی هزینهیِ خلاف جهت رفتن هم خیلی زیاد است و بهتر است مطمئن باشی، بهترین راه یافتن شاخهای پناهگاهی چیزیست تا سیل جمعیت تمام شود.
بسیار متفکر جذابیست، دوست دارم روزی او را خوب بفهمم، اما از آن متفکرانیست که نظر دادن و موضعگیری درباره یشان جرات زیادی میخواهد که من فعلا در مورد او ندارم.
بگمانم اسب.
زیاد اگر جمع مناسب باشد، چیزی که در میان جامعهیِ ایرانی سخت پیدا میشود.
6.5 !!
چندان آشنایی ندارم، البته علتش بیشتر نبود منابع و در هم برهمی رسانهها و کتاب و... ایران است، مخصوصا از نظر تاریخی آنطور که باید با متفکران ایرانی آشنایی ندارم.اما با اینحال از قدیمیترها محمد علی فروغی برایم جالب است و صادق هدایت و از امروزها هم اسماعیل نوری علا (نمیدانم بشود اسمش را روشفکر گذاشت یا نه) و داریوش آشوری.
سرنگونی همهیِ تمامیتخواهان.
انتخاب آسانی نیست چرا که نزدیکی نظرات ما در اینجا (آنهم در تقابل با اختلافات شدید با بقیه جامعهیِ ایرانی) بسیار بیشتر ست از تفاوتها.ولی با اینحال:
خودت (داریوش)، امیر (البته بیشتر این نزدیکی ناشی از این است که نظرات من در برخورد با او عوض شده) و شهریار.
احتمالا تمام اگر ریشهیِ همه اینرا اگر پی بگیریم به دشواری تاریخی مردم ایران برسیم از جمله موقعیت جغرافیایی، علت دیگر هم شاید نبود تجربهیِ کافی آزادی در حافظهیِ آنها باشد.
من خیلی دوست دارم همه چیز را بیاموزم ولی محدودیتها نمیگذارد ولی بدلیل متفکران برجستهیِ آنها، میگویم آلمانی و فرانسه.
با مادرم.
لیست که دراز است ولی بیشتر از همه دروغگویی
ویرایش:یکی از سوالات را که جا مانده بود را پاسخ دادم.