این گزارهیِ بالا بوضوح تناقض دارد، چراکه وجود و نبود اندیشه همزمان تناقض دارد (مغالطه هم نیست، تناقض واضح منطقی ست) ، آنچیزی که شما آوردید چند طومار فرض دربارهیِ ملزومات اندیشهیِ خدا و متافیزیک و شناخت و تصمیم فرض دارد، نمیشود آنرا تناقض نامید، من گزارهیِ مورد نظر را بشیوهای گویاتر بیان کردم در اصلاح این سخن:
نسخهیِ ویرایش شده و روشن شدهیِ من:
چه ایرادی به این هست؟خدا:اگر بخاطر محمد نبود (میدانستم جهان بدون محمد است)، جهان (و محمد) را نمیآفریدم.
سخن من این است که ابتدا ساختار و بیان درست گزارهیِ شرطی را (معنی و برداشت درست و مورد توافق را) مشخص باید کرد، سپس دربارهیِ ملزومات اندیشیدن خدا و خلقت و اندیشه و متافیزیک و... سخن بگوییم.
اینها نمیدانم چیست، من دربارهیِ این سخن گفتم:
.....
![]()