
نوشته اصلی از سوی
Mehrbod
بخش دوم سخن پیرامون[١] همین پندار[٢] خدا بود:
بنگاه سفسته یابی
نیک بنگرید, خود همین اندیشه را هم باید آفریدگار آفریده باشد, پس اگر ما بخواهیم جهانی را بیانگاریم که در آن خدا ذهن دارد و میتواند اندیشه اش به برخی چیزها برسد
و به برخی چیزها هم نه, در فرهود[٣] یک گُسترا[٤] به جهان ایزدین افزودهایم و آفریدگار جهان ما, خود در جهانی خواهد بود که ذهن اش میتوانسته به اندیشهیِ محمد هم نرسد.
به دیگر زبان, اگر «اندیشه» را خدا آفریده:
پس چگونه با اندیشهای[٥] که خود اش آفریده میتوانسته به اندیشهیِ محمد نرسد و پس جهان را نیافریند؟
اگر اندیشه را خدا نیافریده:
پس آفریدگار جهان کامگار[٦] نیست و خود در جهانی میباشد که اندیشیدن در آن روا ست (مانند خود ما که میتوانیم با رایانه یک جهان باشنُما[٧] "بیافرینیم").