تنافی خلود با عدل الهی
مهمترین و اصلیترین اشکالی که در مورد مساله خلود شده این است که باید
میان جرم و کیفر تناسب وجود داشته باشد و کیفر متناسب با جرم و گناه تعیین
شود، در این صورت چگونه عذاب ابدی قابل توجیه است با اینکه زمان جرم و گناه
محدود بوده است؟ انسانی که حداکثر صد سال در کفر و عناد زندگی کرده چگونه
میتوان او را در برابر یکصد سال گناه، عذای بینهایت کرد؟ آیا این کاری
غیر عادلانه نیست؟
پاسخ
منشا این اشکال توجه نکردن به این نکته است که نوع مجازات در آخرت با نوع
مجازات در دنیا متفاوت است و پاسخ اشکال بیتناسبی جرم و جنایت، بستگی به
فهم این تفاوت دارد. مجازات سه گونه است:
1. مجازات قراردادی (تنبیه و عبرت)
2. مجازاتی که با گناه، رابطه تکوینی و طبیعی دارد. (مکافات دنیوی)
3. مجازاتی که تجسم خود جرم است و چیزی جدا از آن نیست. (عذاب اخروی)
نوع اول مجازات همان کیفرها و مقررات جزائی است که در جوامع بشری به وسیله
مقننین الهی و غیر الهی وضع میگردند. فائده این مجازات یکی جلوگیری از
تکرار جرم بوسیله خود مجرم و دیگری تشفی و تسلی خاطر ستمدیده است در مواردی
که از نوع جنایت و تجاوز به دیگران باشد.در چنین مجازاتهایی قطعا باید
تناسب جرم و جنایت در نظر گرفته شود.ولی باید توجه داشت که این گونه
مجازاتها در جهان آخرت معقول نیست، زیرا نه آخرت جای عمل است تا عقوبت کردن
انسان به این منظور باشد که دوباره مرتکب کردار زشت نشود و نه جای تشفی و
تسلی خاطر.
نوع دوم مجازات، کیفرهایی هستند که رابطه علی و معلولی با جرم دارند،
یعنی معلول جرم و نتیجه طبیعی آن هستند. این کیفرها را «مکافات عمل» یا
«اثر وضعی گناه» میگویند. مثلا شرابخواری موجب اختلال اعصاب و تصلب شرائین
و ناراحتیهای کبدی میشود. یا تخلف از قوانین راهنمایی و رانندگی گاه موجب
تصادفاتی میشود که سبب زمینگیر شدن انسان برای یک عمر میشود.اینگونه
مکافاتها نتیجه و لازمه خود عمل و جرم است و کیفر قانونی و قراردادی نیست
تا گفته شود که باید تناسب جرم و مجازات در آن رعایت شود.
در نوع سوم مجازات که مخصوص مجازات اخروی است رابطه جرم و مجازات، نه
قرارداری است و نه از نوع رابطه تکوینی، بلکه یک رابطه قویتری است که در آن
بین جرم و مجازات، رابطه «عینیت» و «اتحاد» حکمفرماست. یعنی کیفر و مجازات
در آخرت تجسم خود عمل است. عذاب اخروی صورت واقعی اعمال بد است که در آنجا
خود را نشان داده و به صورت عذاب تمثل پیدا میکند. قرآن کریم در این
زمینه میفرماید: «و بدا لهم سیئات ما عملوا» (جاثیه33) «اعمال بدشان در
برابر آنان آشکار میشود.»
ولی باز جای این سئوال است که چرا عملی محدود در دنیا، به صورت عذابی
نامحدود تجسم مییابد؟ در جواب این سئوال، چنانچه قبلا گفته شد هر عمل زشت،
عذاب همیشگی بدنبال ندارد، وقتی انسان یک عمل ناروا را به صورت مداوم
انجام دهد و انجام این عمل برای او عادت گردد در این صورت اثر بد آن در نفس
و جان انسان رسوخ کرده و طبیعت ثانوی او میگردد و حقیقت جدیدی را برای او
شکل میدهد و باعث میشود فطرت انسان مستور و مدفون بماند و به حکم قاعده
معروف «ذاتی الشیء لایختلف و لا یتخلف»؛ «چیزی که ذاتی و حقیقت چیزی به شما
آید، هرگز دستخش تغییر قرار نگرفته و تخلف پذیر نیست.»این حقیقت جدید آثار
دائمی در پی داشته و در نتیجه مایه عقوبت و عذاب ابدی میگردد.
حکیم سبزواری به این مطلب اشاره کرده و میگوید:«تصیر الكیفیة الظلمانیة جوهریة و
العرضیة السیئة ذاتیة مثل مركب القوى فإن الفطرة الإنسانیة ذاتیة لا تزول و
الفطرة الثانیة أیضا ذاتیة إذ صارت ملكة جوهریة إذ العادة طبیعة ثانویة»
«کیفیت ظلمانی گناه، صورت جوهری مییابد و آلودگی عرضی آن ذاتی میگردد؛
زیرا فطرت اولیه انسان، ذاتی او است و زوالپذیر نیست و فطرت ثانوی نیز،
هرگاه به صورت ملکه جوهری مبدل شود، جنبه ذاتی به خود میگیرد زیرا عادت،
طبیعت ثانوی انسان به شمار میرود.»