• Empty
  • قاطی کردم
  • مهربون
  • موفق
  • متعجب
  • مریض
  • مشغول
  • معترض
  • ناراحت
  • هیچ
  • کنجکاو
  • کسل
  • گیج شدم
  • گریه
  • پکر
  • اخمو
  • از خود راضی
  • بی تفاوفت
  • بد جنس
  • بد حال
  • خونسرد
  • خواب آلود
  • خوشحال
  • خجالتی
  • خسته
  • دلواپس
  • رنجور
  • ریلکس
  • سپاسگزار
  • سر به زیر
  • شوکه
  • شاد و سر حال
  • عاشق
  • عصبانی
  • غمگین
  • غافلگیر
  • User Tag List

    نمایش پیکها: از 1 به 10 از 39

    جُستار: نگر شما درباره ی شعر کلاسیک و شعر نو

    Threaded View

    1. #30
      دفترچه نویس
      Points: 83,861, Level: 100
      Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
      Overall activity: 99.8%
      دستاوردها:
      First 1000 Experience PointsGot three Friends
      HE
       
      Empty
       
      Dariush آواتار ها
      تاریخ هموندی
      Oct 2012
      ماندگاه
      No man's land
      نوشته ها
      3,040
      جُستارها
      30
      امتیازها
      83,861
      رنک
      100
      Post Thanks / Like
      سپاس
      3,020
      از ایشان 8,977 بار در 2,888 پست سپاسگزاری شده است .
      یافتن همه‌یِ سپاسهای گرفته شده
      یافتن همه‌یِ سپاسهای داده شده
      Mentioned
      60 Post(s)
      Tagged
      0 Thread(s)
      گفت‌آورد نوشته اصلی از سوی Mehrbod نمایش پست ها
      روشنه و من هم گفتم ربطی آنجاست, همه‌یِ نکته ولی اینه که چه‌جور ربطی آنجاست!

      نوکار[١] هم نمیشود کارِ نو, میشود نو در کار و خود اتان هم با پادنمونه‌یِ[٢] من دریافتید
      که چسباندن یک پیشوند نو- آن پیوند گردآیگی (being a superset) که شما میخواستید را همواره نمیدهد.
      ?~!
      با من سخن می‌گویید؟ من کی گفتم نوکار می‌شود کارِ نو؟! گویا هپرا می‌بافید!
      اگر انواعِ سبک شعرگویی را یک مجموعه در نظر آوریم، آنگاه می‌توان آن را به دسته‌ها و زیرمجموعه‌های مختلفی تقسیم کرد. هرکدام از این زیردسته‌ها، یک یا چندویژگی شعر را دارا هستند و تعدادی دیگر را دارا نیستند. ادبیات به دوگونه تقسیم می‌شود : نثر و نظم. اکنون آنچه موجب تمایز بین نثر و شعر نو و شعر سپید می‌شود چیست؟


      گفت‌آورد نوشته اصلی از سوی Mehrbod نمایش پست ها
      بدبختانه فرایند شاخه‌گیری را هم درست نمیدانید, یک نمونه‌یِ آسان:


      زبان پارسیگ[٣] شاخه‌ای از زبان پهلویگ است. آیا پارسیگ همان پهلویگ است, یا تنها همانندِ[٤] پهلویگ است؟
      اگر تنها همانند است, پس چگونه نوچامه را میگویید همانْ چامه[٥] است؟ یا اینکه نه, میپذیرید نوچامه هم تنها همانند چامه است؟
      باز هم در هپروت سیر می‌کنید. من نه گفتم که شعر نو همان شعر است(اصلا مگر کسی همچین چیزی گفته تاکنون!) و نه گفتم تنها همانند چامه است. بلکه گفتم شعر نو خودش نوعی شعر است! این هم به چند دلیل است و نخستینِ آن این است که شعر نو خود از شر کلاسیک مشتق شده است، یعنی همان شعر کلاسیک را تنها قافیه و چند چیز دیگرش را شُل کرده‌اند، شعر نو بدست آمده. دوم اینکه شعر نو از شاعرانی که خود زمانی شعر کلاسیک می‌گفته‌اند (همچون نیما و بهار)برآمده. بغیر چند ویژگی، شعر نو در تمامِ دیگرِ ویژگی‌هایی که تاکنون چندبار بدانها اشاره کرده‌ام، با شعر کلاسیک مشترک است. پس چه شد؟ شعر نو خودش گونه‌ای از شعر است. گمان کنم در نهایت این جستار به صفحه صدم رسیده باشد و من هنوز در تلاش برای فهماندنِ همین چیز ساده به شما باشم.
      گفت‌آورد نوشته اصلی از سوی Mehrbod نمایش پست ها
      نگرش من این بود,
      چامه در کران‌نمایی[٦] درست در کنار آهنگین بودن, دستورین هم هست. نوچامه شاخه‌ای است [فرگشته[٧]] از چامه, که در بخش دستورین سست شده
      و در گذر زمان آنرا از بیخ انداخته جوریکه امروز این دو تنها مانندِ[٨] همدیگر هستند, همانند در همین چهره که هر دو میکوشند به واژگان آهنگ و زیبایی ببخشند.

      ولی 'همانندی' همان 'خویشاوندی' نیست, چامه زاب[٩] بایسته‌ای[١٠] به نام دستورین هم دارد, در چامه باید واژه‌ها را بشیوه‌یِ ویژه‌‌ای کنار هم چید
      و باید دستور‌هایِ ویژه‌ای را دنبال نمود: نوچامه پس همان چامه‌ای[٥] است که دستورین نباشد و این دستورین نبودن را ما با پیشوند "نو" می‌نمایانیم.

      نگرش شما هم,
      با سخن‌هایِ آورده شده تنها زمانی درست است که هر چیز آهنگینی را چامه بیانگارید, که این هم میتواند
      بگونه‌ای درست باشد, ولی پیشینه‌یِ[١١] ادبسار[١٢] ما آنرا پشتیبانی نمیکند زیرا هر چه چامه[٥] در تاریخ میبینید تا همین
      تازگی (که فرگشت نوچامه شتاب‌گرفته) دستورین و دستورمند بوده است و بیشتر میسَهد[١٣] که این دستورینی زاب بایا[١٤] و ناگسستنی باشد.
      خب نظراتِ من همینجا مکتوب هستند و خواننده‌‌ای با اندکی هوش آنها را درمی‌یابد و همانطور که پیشتر هم گفتم من تعریفی از شعر دارم که شما آنرا نمی‌پذیرید (تعریف اسماعیل خوئی) و نظر دیگری در مورد شعر دارید، چون هیچ معیاری برای سنجش درستی این دو تعریف نداریم، پس ادامه‌ی این بحث بیهوده بنظر می‌رسد و من هم حوصله‌ی این گونه بحث کردن‌ها را ندارم و ادامه نخواهم داد. خوش باشید.
      Confusion will be my epitaph
      As I crawl a cracked and broken path
      If we make it we can all sit back
      And laugh
      But I fear tomorrow I'll be crying,
      Yes I fear tomorrow I'll be crying
      .Yes I fear tomorrow I'll be crying

    2. یک کاربر برای این پست سودمند از Dariush گرامی سپاسگزاری کرده اند:

      Alice (12-03-2013)

    داده‌های جُستار

    کاربری که سرگرم دیدن این جُستار هستند

    هم‌اکنون 1 کاربر سرگرم دیدن این جُستار است. (0 کاربر و 1 مهمان)

    جُستارهای همانند

    مجوز های پیک و ویرایش

    • شما نمیتوانید جُستار نوی بفرستید
    • شما نمیتوانید پیکی بفرستید
    • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
    • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
    •