1-اگر نوچامه زیرمجموعهای از چامه نیست، پس بهتر است بدان نوچامه گفته نشود، مثلا نامش را دستنوشته بگذارید، تا من هم یکجور دیگر پاسختان را بدهم.
2-من چامه را زیرمجموعهای از نوچامه به حساب نیاوردهام، شما نوچامه زیرمجموعهای از چامه به حساب آوردهاید(که من هم آن را قبول دارم) و بدیهیست آنچه که در پست پیشین در مورد کلاغ و پرنده گفتم، در مورد چامه و نوچامه هم برقرار است.
3-اینجا ما در موردِ رابطهی مجموعه و زیرمجموعه سخن نمیگوییم چون سخنِ ما در موردِ مجموعهها نیست (شعر مجموعه نیست). بلکه ما در موردِ رابطه « Is a » سخن میگوییم:«شعر نو، گونهای شعر است». چرا که تمامِ «ویژگیهای کلیدیِ» شعر را دارد غیر از به قولِ شما دستورین بودن که اگر آن را هم میداشت که دیگر فرقی با همان شعر سنتی نداشت.
4- شعر نو و شعر کلاسیک تنها در آهنگین بودن با یکدیگر شباهت ندارند. من هم حوصلهی توضیح دادن در مورد اینکه چرا به جای اینکه بگوییم تنها شباهتِ شعر کلاسیک و شعر نو در این است که شعر نو در بند قافیه و ردیف و... نیست، باید بگوییم که تنها تفاوتشان در همین است را ندارم. خودتان قدری در مورد صنایع ادبی و آرایهها و ایماژ و تخیل و تصویرسازی و اینچیزها جستجو کنید.