بجای وادادن در برابر واقعیت تلخ، بهتر است آدمی بكوشد كه واقعیت را بسود خود دگرگون كند و اگر بتواند حتی یك واژه ی تازی را هم از زبان شیرین مادری خود بیرون بیندازد بهتر از این است كه بگوید چه كنم ! ناراحتم! ولی همچنان در گنداب بماند و دیگران را هم به ماندن در گنداب گول بزند!!
—مزدک بامداد
undead_knight (11-28-2013)
دوستان شعر سنتی یک سری قوانین نه چندان جالبی دارد که عرصه را برای چامهسُرایی تنگ میکند.
برای نمونه تفاوت "دوبیتی" و "رباعی" که در اوزان آنها میباشد حقیقتا در حین چکامه خوانی به چشم
نمیاید. وزن عروضی به خودی خود بد نیست، ولی اینکه آن را جزء لاینفک هر شعری بدانیم روا نیست.
اینکه این دوستمان @nasimparsi میگوید که شعر هزاران سال اینگونه "تعریف" میشده چیزی به جز
سفستهی توسل به آتوریته نیست. امروزه شاعران نوین این تعاریف را درهمشکستهاند و نباید با استناد
به "تعریف" شعر در این باره گفتوگو کرد.
شعر نو فقط در وزن و قافیه پیرو قوانین سنتی نیست؛ اگرنه تمام ویژگیهای سرشار شعری و ادبی بوفور
در آن مشاهده میشود.
بجای وادادن در برابر واقعیت تلخ، بهتر است آدمی بكوشد كه واقعیت را بسود خود دگرگون كند و اگر بتواند حتی یك واژه ی تازی را هم از زبان شیرین مادری خود بیرون بیندازد بهتر از این است كه بگوید چه كنم ! ناراحتم! ولی همچنان در گنداب بماند و دیگران را هم به ماندن در گنداب گول بزند!!
—مزدک بامداد
اوکی, از دیدگاهی دیگر مینگریم
در کشوری, مردم از دیرباز کباب را لای نان گذاشته و خورده و
آنرا در فرهنگ خود اشان به نام خوراک "کباب شامی" میشناسند.
در کشور همسایه, مردم همان کباب را جور دیگری پخته, ولی لای همان نان گذاشته و در کنار
اش یک سس محلی و چند گونه سبزی ویژه و نایاب هم زده و به آن کباب شامی نو یا نوشامی میگویند.
چند دهه دیرتر, از کشور همسایه ناگهان کسانی بیکار شده و میگویند
این کباب شامیِ نوینی که ما میخوریم همان کباب شامی است و نباید به آن "نو" گفت.
کسانی از کشور دیگر برگشته و میپاسخند درسته که هر دوی اینها کباب و نان دارند, ولی
ما از دیرباز به این خوراک میگفتهایم شامی و آنچه شما میخورید همان شامیِِ شامی نیست.
"زنی" در این میان خشمگین شده و بیخودگویان درمیاید «سفستهیِ ارجاع به
آتوریته! همانا کباب کباب است, نان هم نان است, اینها هم دو شامی هستند و لاغیر ...»!
...
داستان ما به سر رسید ... کلاغه به خانه اش نرسید
بجای وادادن در برابر واقعیت تلخ، بهتر است آدمی بكوشد كه واقعیت را بسود خود دگرگون كند و اگر بتواند حتی یك واژه ی تازی را هم از زبان شیرین مادری خود بیرون بیندازد بهتر از این است كه بگوید چه كنم ! ناراحتم! ولی همچنان در گنداب بماند و دیگران را هم به ماندن در گنداب گول بزند!!
—مزدک بامداد
kourosh_bikhoda (11-30-2013)
چامه ی نو ، شاید به گونه ای برگرفته از ادبیات و چامه ی غرب باشد ولی حرکت آغازین و مداوم آن در چند دهه ی اخیر نشان داد
که میتواند برای چامه های پارسیگ نیز جواب گو و برآوردنده ی نیاز ادبیات در این زمینه باشد .
حرکت تارخی از چامه ی هجایی و گونه های متفاوت چامه در قالب های غزل و مثنوی و قصیده و رباعی و .... که دارای برابری مصراع
بوده اند و سیر و مسیر تاریخی ادبیات ، شیوه ای دیگر را همراه با تحولات اجتماعی و ... می طلبید و آنانکه این راه را آغازیدند انحصار
چامه را از قالب هایی با محدودیت وزنی و عروضی ، برابری مصرع ها با یکدیگر و سپس برابری بیت ها با یکدیگر ، برداشتند .
خود چامه ی نو هم چند نوع است ...و برابری وزن عروضی هم تنها یکی از فرنودها برای چامه بودن یک نوشته است .
در بین این گونه چامه ها نیز با دقت بیشتر میتوان بر روی تاکیدها بر روی کلمات در هر بند و هتا در بعضی موارد به رعایت وزن عروضی
( نه به گونه ی چامه ی کلاسیک و سنتی ) دست یافت .
ویرایش از سوی Mehrbod : 11-29-2013 در ساعت 10:58 PM
بجای وادادن در برابر واقعیت تلخ، بهتر است آدمی بكوشد كه واقعیت را بسود خود دگرگون كند و اگر بتواند حتی یك واژه ی تازی را هم از زبان شیرین مادری خود بیرون بیندازد بهتر از این است كه بگوید چه كنم ! ناراحتم! ولی همچنان در گنداب بماند و دیگران را هم به ماندن در گنداب گول بزند!!
—مزدک بامداد
undead_knight (12-22-2013)
Confusion will be my epitaph
As I crawl a cracked and broken path
If we make it we can all sit back
And laugh
But I fear tomorrow I'll be crying,
Yes I fear tomorrow I'll be crying
.Yes I fear tomorrow I'll be crying
Alice(12-01-2013),kourosh_bikhoda (12-01-2013),sonixax (12-01-2013),undead_knight (12-02-2013)
هماکنون 1 کاربر سرگرم دیدن این جُستار است. (0 کاربر و 1 مهمان)