دوستان شعر سنتی یک سری قوانین نه چندان جالبی دارد که عرصه را برای چامه‌سُرایی تنگ می‌کند.
برای نمونه تفاوت "دوبیتی" و "رباعی" که در اوزان آن‌ها می‌باشد حقیقتا در حین چکامه خوانی به چشم
نمیاید. وزن عروضی به خودی خود بد نیست، ولی اینکه آن را جزء لاینفک هر شعری بدانیم روا نیست.
اینکه این دوستمان @nasimparsi می‌گوید که شعر هزاران سال اینگونه "تعریف" می‌شده چیزی به جز
سفسته‌ی توسل به آتوریته نیست. امروزه شاعران نوین این تعاریف را درهم‌شکسته‌اند و نباید با استناد
به "تعریف" شعر در این باره گفت‌وگو کرد.
شعر نو فقط در وزن و قافیه پیرو قوانین سنتی نیست؛ اگرنه تمام ویژگی‌های سرشار شعری و ادبی بوفور
در آن مشاهده می‌شود.