آقای مزدک عزیز
ممکن است پرسش من را بارها پاسخ داده باشید اما متاسفانه من جدیدا با شما آَشنا شدم و باز متاسفانه خیلی از نوشته های شما را ظاهرا یا پاک کرده اند یا فاروم ها برای همیشه بسته شده.
پرسش من اینست که در جوانی و در روزی که با اطمینان باور پیدا کردید خدایی وجود ندارد آیا در همان ابتدا ترس و افسردگی یا چیزهایی شبیه به آن در شما پیدا نشد؟؟
آیا پذیرش این حقیقت برای شما مشکل نبود؟؟؟؟؟(در ماه های اول)
درست است که پس از مرگ دیگر نیستیم که درد نبودن را حس کنیم! اما آیا این که جهان خدایی نداشته دردآور نیست(حداقل در ابتدای راه)؟؟