با درود
آ.کا 47
بیجاست. من جایی ندیده ام که امریکا به طالبان جنگ افزار بدهد. لطفن این را اثبات کنید. وانگهی هر کشوری دارای یک سری متحد و هم پیمان است. برای مثال نگاهی به لیست کشورهایی که از تانک T54 استفاده کرده اند بکنید. به جز کشورهای بلوک شرق، چند کشور دیکتاتور که پیداست تنها برای استفاده داخلی اسلحه میخرند در آن میبینید؟
آیا تنها امریکا را نماد کاپیتالیسم می دانیم؟
بعضی هم در بیابان های عربستان به دنیا می آیند و بعضی دیگر در طبیعت حاصلخیز اروپا. آیا این را هم می توانید به روشی دیکتاتور معابانه عادلانه کنید؟ همچنان که گفتم پخش اینچنینی ثروت نمی تواند نشانه ی ناعادلانه بودن آن باشد. چه بسا آنهایی که ثروتمندند لابد لیاقتش را داشته اند. رسانه ها هم کسانی مانند شما هستند که سنگ تنبلی را به سینه می زنند. همچنان که قبلن گفتم، حقوق افراد کم توان و ضعیف باید توسط دولت تامین گردد ولی این مستلزم اینست که آنها هم حقوق افراد دیگر را به رسمیت بشناسند.
سرمایه در دست دولت
بیجاست. عضویت در حزب کمونیست مستلزم تفتیش عقاید نبوده است. به جز این، انسان ها همه هم چوب خشک و دگم نیستند و در طول عمرشان نظراتشان تغییر می کند. برای همینم هست که نظر احمدی نژاد در طول 5 – 6 سال نسبت به خامنه ای تغییر کرد. پس می بینید که سربرآوردن خروشچف مایه ای برای شما ندارد.
ترفندِ افتادن بمب در خاک شوروی
تعبیر شما از "تنها دو بمب اتمی" اشاره به عدم اطلاعتان نسبت به بمب اتم دارد. همین دو بمب به همراه تبعات آن چنان ژاپن را به زانو درآوردند که تا 6 سال پس از تسلیم نیز ژاپن تقریبن دست نخورده و ویرانه بود. شکوفایی اقتصاد ژاپن هم به وارون توهمات احمدی نژادی شما نه به دلیل "برده داری" و "بخور بخور"های عهد تیرکمان شاه بلکه به دلیل در پیش گرفتن سیاست اقتصاد باز و free market بود که سبب شد شرکت های خصوصی و سرمایه گذاران خارجی برای ساختن بزرگراه ها و بناها و زیرساخت های کشور پیش قدم شوند. ژاپن به سبب کوشش و جهد خود (وجه مشترک با شوروی بنا به ادعای شما) یک کشور پیشرفته (وجه افتراق با شوروی) شد که در سایه ی سیاست اقتصادی باز و کاپیتالیستی به رونق رسید. اثبات این ادعا هم اینست که در آغاز تمام تولیدات ژاپنی کپی از تولیدات غربی و تنها نمونه برداری بود تا زمانی که خود ژاپن به فناوری رسید. حتا خودروسازهای ژاپنی تنها کاری را می کردند که کره جنوبی در 20 – 30 سال نخست خودروسازی خود، یعنی تا همین 7-8 سال پیش انجام میداد: کپی کاری. کاتالیزور این پیشرفت هم سیاست تمرکز بر صادرات در ژاپن دهه 50 بود که به بار نشست. امریکا هیچ کمکی به کشور ژاپن نکرد جز آزاد گذاشتن سرمایه گزاران خود برای سرمایه گزاری در ژاپن. این آزادی اگر در هر کشوری باشد آن کشور می تواند به سرعت پیشرفته گردد. این را هم پیاله های چینی شما نیز دریافته اند ولی شما مانده تا هوش کنید.
این هم بیجاست و فهمیدنش کار سختی نیست. چه بگویید همه کارگران و همه کالاها و همه پولها و چه بگویید یک بستنی و یک کارگر و یک پول فرقی نمیکند. من برای راحتی دریافت موضوع، تمام نیاز جهان را یک بستنی فرض کردم و تمام حقوق بگیران را هم مرتبط به همان. در نتیجه باز هم میبینید که همه که نان از آن بستنی سازی نمیخورند تا بخواهند کالاهای تولیدی خود را بخرند. در جامعه مغازه دار و کارمند دولت و بازرگان و خلبان هم وجود دارد. ولی اگر این مدل را در جامعه کمونیستی/سوسیالیستی در نظر بگیریم بسیار به نتیجه ی شما نزدیکتر می نماید: همه از دولت حقوق میگیرند و دولت دارد کالاهای تولیدی خود را می فروشند! تف سربالا شد. مشابه همین اشکال ها در اقتصادهای بسته سوسیالیستی روی داده است.
برای وشن شدن بیشتر در نظر بگیرید که تمام موجودی جامعه که به ارزش 10 واحد پول باشد همه در دست سرمایه گذار است. سرمایه گذار این مبلغ را برای کسب سود صرف می کند و انتظار فروش 11 واحدی دارد تا 10 درصد سود کند. در این حالت عامه ی مردم با داشتن 10 واحد پول در دستشان چگونه می توانند 11 واحد خرید کنند؟ این به این معنی ست که یک سرمایه گذار هرگز نمی تواند به سود خود برسد در حالیکه واقعیت خلاف اینست. تنها راه خلاصی از این گیرِ منطقی اینست که کسی خارج از جامعه وجود داشته باشد که بتواند 1 واحد خرید کند. این همان خطای شبهه شماست. من تصور میکنم این نیز به مانند بسیاری مفاهیم اولیه ی سوسیالیستی ریشه در جامعه ی قرن 19 دارد که در آن اکثریت جامعه کارگر و کارمند بودند.
توضیح:
اتلاق لفظ "حمال" به منظور توصیفِ سختی و دشواری کار فیزیکیِ یک فردِ "حمال" بود. شما بفرمایید به جای واژه ی حمال در لغت نامه سوسیالیستی تان از چه چیزی استفاده می کنید؟ رئیس جمهور؟
از طرفی ممکن است کسی کارگر را هم توهین آمیز بداند. شما واقعن چه فرق و درجه ای از ارزش بین لغات "حمال" و "کارگر" می بینید؟
سایر سخنانتان هم یا بی ارزشند یا در صورت پاسخ گرفتن آغاز کننده یک بحث تکراری و فرسایشی هستند. خوانندگان خود سرنخ را می گیرند.
مناظره فضایی ست که در آن با مشخص بودن یک موضوع و چارچوب توافق شده، به بحث می نشینیم. هدف عمده مناظره، خوانندگان آن هستند نه دو طرف آن. روشن است که نه من و نه شما در پایان این مناظره از موضع خود دست نمیکشیم. لذا باید بدون خرج از موضوع و عدم گمراهی ذهن خواننده تنها منظور خود را اثبات کنیم. برای موضوعات دیگری که شما مطرح میکنید تا از زیر بار استدلال فرار کنید، چندین جستار در جریان است و به حد کافی درباره اش سخن گفته شده. پس قطعن حضور در مناظره ای که موضوع آن در نظر گرفته نشده باشد برای من جالب و زیبا نیست.