خرد، زنـده ی جــاودانی شنـــاس
خرد، مايــه ی زنــدگانی شنـــاس
چنان دان، هر آنكـس كه دارد خرد
بــه دانــش روان را هــمی پــرورد
خرد، زنـده ی جــاودانی شنـــاس
خرد، مايــه ی زنــدگانی شنـــاس
چنان دان، هر آنكـس كه دارد خرد
بــه دانــش روان را هــمی پــرورد
بجای وادادن در برابر واقعیت تلخ، بهتر است آدمی بكوشد كه واقعیت را بسود خود دگرگون كند و اگر بتواند حتی یك واژه ی تازی را هم از زبان شیرین مادری خود بیرون بیندازد بهتر از این است كه بگوید چه كنم ! ناراحتم! ولی همچنان در گنداب بماند و دیگران را هم به ماندن در گنداب گول بزند!!
—مزدک بامداد
sonixax (11-08-2013),مزدك بامداد (11-08-2013)
اگر پروانه بدهید من هم چند پرسش داشته باشم.
1- شما آئین و بزرگداشت مردمان کدام کشور را نسبت به درگذشته گان می پسندید ؟
2-از آنجا که هیچ اعتقادی به روح و زندگی پس از مرگ ندارید ، به هنگام رفتن به گورستان و خاک یکی از وابستگان خود ، چه احساسی پیدا می کنید ؟
3-بیانگارید که من یک کودک خردسال هستم و به تازگی پدر و مادرم را از دست داده ام.بی پرداختن به بهشت و... چگونه به من دل داری می دهید ؟
4-از دید خودم ، انسان های خداناباور و ماده گرا ، اندکی خُشک! هستند ، برای نمونه در پرداخت شما در پرسش های آغازین به "عشق" دگرسانی آشکار میان باور شما و انگار بیشینه مردم ، آشکار است و موید گفته ماست.اکنون بفرمایید که چگونه می توان نگرش دانشیک و رمانتیک را یکجا گرد آورد ؟!
5-باور برخی انسانها به یک نیروی برترِ انگارین (در جایگاه خدا) را چگونه تفسیر می کنید ؟ خدای آنها هیچ نماینده و خواسته ای ندارد.آیا تاکنون حسرت داشتن آرامشِ افیونیِ بی زیان این دست از انسانها را داشته اید ؟ (به ویژه به هنگام پیری )
سپاس مزدک گرامی . من دانشمند و یا مزدائیگر نیستم.
بسان شما"فمن یعمل" از آن آگاهی دارم وتنها یک دوستار مزدائیک هستم
چرا که بر پایه ی فرنود است و در آن بیشتر می توان به دل استواری رسید.
چند نوشته ای هم که در وبگاه هوپا و "گاهنامه ی شمار" درباره ی مزدائیک
داشتم، نتیجه ی فضای پرشور و دانشیکی بود که کاربرانی مانند هرمزپگاه بزرگ،
با دلسوزی و پشتکار در هوپا فراهم آورده بودند. یاد باد آن روزگاران یاد باد!
دریغ که با سانسور، کاربران با سوادی چون شما را دلسرد کردند و درِ میخانه ی هوپا را بستند.
(در هوپا دلمان برای "بیخود است بیسواد!" گفتنتان تنگ شده.)
همیشه از شما آموخته ام و همیشه الهام بخش بودید.
هرچند که با برخی از دیدگاههایتان همسو نیستم ولی بسیار دوستتان دارم.
کاش روزی شما را به شام دعوت می کردم و مادرم از این خوراکیهایی که اینجا گذاشتید،
برایتان می پخت. بعد از شام و پذیرایی، شترنگ بازی می کردیم و همزمان با هم گفتگو
می کردیم،از حافظ، سعدی، مولانا و فردوسی می گفتیم، ازچامه هایی که سروده اید،
از کتابهایی که نوشته اید، از نوشته هایتان در همستگان،از دورانی که در تبریز و جلفا بودید،
از دوران کودکیتان در ارومیه، درباره تبار آذریتان (؟) و درباره ی هر آنچه که اینجا نتوانستید بگویید.
پس از پایان بازی (که با وجود بازی هوشمندانه، شه مات شده بودید)
با لبخند و فشردن دست و نگاه در چشم هم و روبوسی، هدیه ای که آماده کرده بودم،
تقدیم می کردم و یک یادگاری از شما می گرفتم. سپس شما را تا خانه اتان همراهی می کردم.
ویرایش از سوی pulsar : 11-08-2013 در ساعت 08:27 PM
گردانندگان گرامی ، من دیروز اینجا پیام گذاشتم و چند پرسش از مزدک بامداد داشتم ، چرا پیک من پاک شده ؟ چرا در زباله دانی هم نیست ؟
خرد، زنـده ی جــاودانی شنـــاس
خرد، مايــه ی زنــدگانی شنـــاس
چنان دان، هر آنكـس كه دارد خرد
بــه دانــش روان را هــمی پــرورد
"Democracy is now currently defined in Europe as a 'country run by Jews,'" —Ezra Pound
sonixax (11-09-2013)
خرد، زنـده ی جــاودانی شنـــاس
خرد، مايــه ی زنــدگانی شنـــاس
چنان دان، هر آنكـس كه دارد خرد
بــه دانــش روان را هــمی پــرورد
هماکنون 1 کاربر سرگرم دیدن این جُستار است. (0 کاربر و 1 مهمان)