بجای وادادن در برابر واقعیت تلخ، بهتر است آدمی بكوشد كه واقعیت را بسود خود دگرگون كند و اگر بتواند حتی یك واژه ی تازی را هم از زبان شیرین مادری خود بیرون بیندازد بهتر از این است كه بگوید چه كنم ! ناراحتم! ولی همچنان در گنداب بماند و دیگران را هم به ماندن در گنداب گول بزند!!
—مزدک بامداد
بجای وادادن در برابر واقعیت تلخ، بهتر است آدمی بكوشد كه واقعیت را بسود خود دگرگون كند و اگر بتواند حتی یك واژه ی تازی را هم از زبان شیرین مادری خود بیرون بیندازد بهتر از این است كه بگوید چه كنم ! ناراحتم! ولی همچنان در گنداب بماند و دیگران را هم به ماندن در گنداب گول بزند!!
—مزدک بامداد
تا زمانیکه سخن نگویید که نمیگیرید کجا لغزش دارید.
من هم بیشتر از ٦٠% نوشتههایِ پیشینم را که میخوانم بیخود و نادرست به چشمم میایند و بیگمان
اینهایی که اکنون مینویسم هم درستِ درست نیستند, ولی با همین نوشتن گرفتن بازخورد دیگران یک چیزهای خوبی
هم دربارهیِ خودمان میاموزیم, هم گفتگویهایِ انجام شده و در گذر زمان لغزشهای کمتر و کمتری خواهید داشت.
آری, چون خود ام انگلیس هستم! (:
بجای وادادن در برابر واقعیت تلخ، بهتر است آدمی بكوشد كه واقعیت را بسود خود دگرگون كند و اگر بتواند حتی یك واژه ی تازی را هم از زبان شیرین مادری خود بیرون بیندازد بهتر از این است كه بگوید چه كنم ! ناراحتم! ولی همچنان در گنداب بماند و دیگران را هم به ماندن در گنداب گول بزند!!
—مزدک بامداد
با تشکر از توضیحاتت ولی منظور من گسترده تر بود، همینکه کلا (خیلی وقت ها هم نه چندان ارادی) به جای اینکه تفاوت ها به رسمیت شناخته بشند اشخاص با استفاده از کلماتی مثل "خوب" یا "واقعی" سعی میکنند آلترناتیوهای دیگه رو از اعتبار بندازند.
نه فقط در مرود نقش های جنسیتی و ن هفقط در اختلافات ایدولوژیک بلکه در زندگی روزمره هم جریان داره.
کلمه خوب بیشتر بار اخلاقی داره وسعی میکنه طرف های مخالف رو تحت فشار اخلاقی بزاره و کلمه واقعی سعی میکنه ژست منطق گرایی بگیره، راستش هرچند هردوشون از دید من منزجرکننده هستند ولی دومی خنده دار هم هست چون اول وجود اون چیز رو به رسمیت میشناسه و بعد وجودش رو تکذیب میکنه:))
To ravage, to slaughter, to usurp under false titles, they call empire; and where they make a desert, they call it peace
Tacitus-
مقصودم چنین بود که به هر حال، هر دوی آنها؛ "خوشی" هستند. من هم در بسیاری از موارد برای خوشی های بیشتر؛ در جهت سلامتی و فرازیست تلاش می نمایم و از آن خوشی هم می برم.
اما برایم بی معناست که بخواهم هدف اساسی زندگی را فرازیست بدانم.
شما همچنان مطالب واپسین خود را تکرار می کنید!
چرا ما باید از دیدگاه روند فرگشت؛ " ارزشمندی" را معنا کنیم؟ چه لزومی به پیروی از آن می باشد؟!
ضمنا؛ فرگشت فرازیست شما را تضمین نمی کند؛ فرازیست ژن هایتان را در تولید مثل تضمین می نماید.
گمان نمی بردم تا این اندازه در گرو دریافتن مقصودم، به خطا رفته باشید!!!
درد چیزی جز سیگنالی عصبی در شرایط خلاف فرگشت(آسیب،خطر و...) برای یک موجود بیولوژیک نیست.
این در حالی است که آگاهی از خطرات؛ به خودی خود سودمند است و در راستای خردگرایی می باشد.
ولی آنچه نارساییست، شکل رنج آور آن است. حال چرا نمی توان این ابزار سودمند(اعلام خطر و آسیب) را به شکل سیگنالی بدون رنج دگرگون نمود؟!
حکم خرد می تواند بسیار متفاوت با حکم ژن ها(غرایز ناخودآگاه) باشد.
در اینجا واضح تر شد که با فرض ارزش اصیل چیزی دیگر بر خرد؛ کارایی خردتان را هم محدود نموده اید. کاری که در شکل ها و تراز هایی دیگر، افراد دیندار با خرد خود انجام می دهند!
...و به این موجودات دوپا بگو: آن ارادهای است مهیب که قدرت آن مهلک است!!
Alice(10-26-2013),iranbanoo (10-26-2013),undead_knight (10-28-2013)
نوشته اصلی از سوی undead_knight
.It's called naïve rationalism: one simply disregards reality, while maintaining a "purely rationalistic attitude" towards it
بجای وادادن در برابر واقعیت تلخ، بهتر است آدمی بكوشد كه واقعیت را بسود خود دگرگون كند و اگر بتواند حتی یك واژه ی تازی را هم از زبان شیرین مادری خود بیرون بیندازد بهتر از این است كه بگوید چه كنم ! ناراحتم! ولی همچنان در گنداب بماند و دیگران را هم به ماندن در گنداب گول بزند!!
—مزدک بامداد
undead_knight (10-28-2013)
هماکنون 3 کاربر سرگرم دیدن این جُستار است. (0 کاربر و 3 مهمان)