دو سه مشکل اینجا پدید میآید. نخست روش ما برای تعیین ارزش کار است، دیگری روش ما برای تعیین ارزش کالاست، و مورد دیگر هم چگونگی دلیل ما برای اعتماد به دولت اما نه به کارگر است. از کجا پیدا که دولت همهی سود را به جیب نزند و باقی مردم را از محصول یا سود آن محروم نکند؟ خاصه آنکه ابزار لازم برای آنرا نیز برخلاف آن کارگر در اختیار دارد. دربارهی تعیین ارزش کار و کالا هم چیزهایی همچون «هزینهی زندگی» و «هزینهی تولید» مفاهیمی هستند که در بطن خود کنش اقتصادی معنا پیدا میکنند و از پیش قابل تشخیص نیستند.
مسئله سرمایهدار شدن یا نشدن نیست که جامعهی طبقاتی را پدید میآورد، مسئله تقسیم نابرابر منابع = ثروت است و بخشی از انگیزهی ما برای مخالفت با آن نیز همین ناعادلانه بودن انباشت انحصاری ثروت است. معیار بهتر و بدتر را هم مصرفکننده مشخص میکند که باز میشود نابرابری.
من گمان نمیکنم ما دلیلی عینی برای این ادعا داشته باشیم. ما حتی پیش از «انقلاب» هم میتوانیم مدلهای بسیار موفق کارخانهجات و کارگاههای خودفرما را که در کارگران صاحب ابزار تولید و شریک در سود هستند داشته باشیم که حتی قادر به رقابت درون سیستم سرمایهداری بودهاند و به موفقیت هم رسیدهاند. این به خودی خود نیاز به هیچگونه مقدمات یا گذار از مرحلهای به مرحلهی دیگر را ندارد و ما میتوانیم از هم اکنون به سمت آن حرکت بکنیم. لطفا با ذکر دقیق جزئیات بفرمایید چه عناصری از موفقیت مدلی که من پیشنهاد میکنم جلوگیری میکنند، و علاوه بر آن بگویید که دولت چگونه از درافتادن به آن دشواریها جلوگیری میکند.
تکلیفتان را با تاریخ نمود عینی ایدئولوژی که آنرا تبلیغ میکنید مشخص بکنید و بگویید چه راهکاری برای جلوگیری از تکرار فاجعه دارید.
خیر ما داشتیم پیرامون دلیل وجودی دولت و اینکه چگونه از اعمال سلطه ارتجاع به ابزار تولید و دزدی و .. جلوگیری میکند صحبت میکردیم، و من گمان کردم مقصود شما از دزدی همان مالکیت خصوصی بر ابزار تولید است. اگرنه برای «به دولت نیاز داریم مبادا جیبمان را بزنند» پاسخهای دیگری دارم.