
نوشته اصلی از سوی
r.daramroei
اگر بتواند "خود"ش بود حرف شما درست است. اما گفتم ک باید ساختار منطق را عوض کنید تا بتوانید اینگونه سخن گفت. منطق ما میگوید ک "ماهیت" یعنی کارکرد. یعنی نقش. قدری تعمق کنید و تعریفی ارائه کنید ک اینگونه نباشد. چیزی بیابید ک بدون آن ک بگوئید چه نقش و تأثیری دارد بتوانید آن را تعریف کنید. نیست. نمیشود. هر ذره ای را در نظر بگیرید (بگذریم از این ک خوشبختانه "ذره ی هیگز" ب اثبات رسید و معلوم شد خلاء وجود ندارد و این ذره عامل اولیه ی تشکیل چیدمانهای هستی است. چیزی ک من بطریق منطقی بدان رسیده بودم و تمام فلسفه ام لزوم وجود آنرا درک کرده بود و بر اساس آن میتوانست "بودن" را "توضیح" دهد. ربطش ب اینجای بحث اینست ک نمیتوان گفت هر ذره ای. باید گفت "ذره"... ذره ی هیگز. حتی اگر بلحاظ قامت و اندازه میلیونها بار کوچکترش را پیدا کنند بازهم بلحاظ نقشی ک در هستی ایفا میکند تفاوتی نخاهد کرد. ریشه ی همه ی چیدمانها یک ذره ی واحد است.. و آن ذره ی واحد نیز مرکب از زمان(مکان) و نیستی است. مرکب از هست و نیست. اصلا تمام دیالکتیک هگل براساس همین قضیه شکل گرفته و اثبات «من دیگری است» را بزبان آکادمیک آن میتوانید در دیالکتیک هگل بیابید. تاکنون برای این بخش از سخن او ردیه ای ارائه نشده) آن فقط بلحاظ تأثیری ک از محیط میگیرد و تأثیری ک بر محیط میگذارد معنی میشود. موجود میشود. تکرار میکنم سخن من فقط قدری پیشرفته تر از سخن هگل است اما در بن خیش همان تکرار هگل است.