• Empty
  • قاطی کردم
  • مهربون
  • موفق
  • متعجب
  • مریض
  • مشغول
  • معترض
  • ناراحت
  • هیچ
  • کنجکاو
  • کسل
  • گیج شدم
  • گریه
  • پکر
  • اخمو
  • از خود راضی
  • بی تفاوفت
  • بد جنس
  • بد حال
  • خونسرد
  • خواب آلود
  • خوشحال
  • خجالتی
  • خسته
  • دلواپس
  • رنجور
  • ریلکس
  • سپاسگزار
  • سر به زیر
  • شوکه
  • شاد و سر حال
  • عاشق
  • عصبانی
  • غمگین
  • غافلگیر
  • User Tag List

    نمایش پیکها: از 1 به 10 از 46

    جُستار: فرد

    Threaded View

    1. #12
      شناس
      Points: 572, Level: 11
      Level completed: 44%, Points required for next Level: 28
      Overall activity: 5.0%
      آغازگر جُستار
      تعلیق قبل از جهش
       
      دلواپس
       
      r.daramroei آواتار ها
      تاریخ هموندی
      Oct 2013
      نوشته ها
      70
      جُستارها
      2
      امتیازها
      572
      رنک
      11
      Post Thanks / Like
      سپاس
      0
      از ایشان 79 بار در 68 پست سپاسگزاری شده است .
      یافتن همه‌یِ سپاسهای گرفته شده
      یافتن همه‌یِ سپاسهای داده شده
      Mentioned
      1 Post(s)
      Tagged
      0 Thread(s)
      گفت‌آورد نوشته اصلی از سوی کوشا نمایش پست ها
      من ترجیح می دهم نگاه ساده تری به هستی داشته باشم چرا که غور با عمق زیاد به کار عمر کوتاهم نمی آید.
      .
      صدالبته مختارید.. اما در چنین نگاهی چیزی از هستی نخاهید دانست و بیم آن هست ک در امتداد اشتباه گام بردارید و این شایسته ی انسان نیست چرا ک عقل دارد و میتواند از اشتباه پرهیز کند. درثانی مطابق تعریف ما از هستی هیچ چیزی خودش نیست و دیگری است. روایت عیان این قضیه را در حاق واقع میبینید ک انسان نمیتواند از دخالت و تأثیرگذاری در هستی دیگران احتراز کند. بنابراین یکجور لزوم و اجبار هم هست ک از آزادی شما در انتخاب نوع مصرف زندگی میکاهد. در تمام ادیان نیز آمده است ک انسان مکلف ب تعهدپذیری و آن سلسله چیزهائیست ک همه میدانیم. بنابراین سخن من سخن غریبی نیست.
      در سلسله علل علت غایی علت ناپذیر است؛
      ...
      جز وجود در هستی فرض دیگر عقلا محال است
      دقیقا نفهمیدم اما اگر آنچه فهمیدم درست باشد در سلسله علل هر چیزی هم علت است و هم معلول. چیزها (صرفنظر از نوع چیستی آن) برحسب وجود چیزی دیگر هست میشوند و یا دست کم برای ما قضیه اینگونه است. هگل در فلسفه اش از این حقیقت سخن گفته و برای درهم شکستن آن باید از قید انسان بگذریم و خارج از خیش را درنظر آوریم ک نمیدانم ارتباطش با ما چه خاهد بود. بنابراین یک علت اگر خود معلول نباشد اساسا وجود ندارد. برای عبور از این سخن بایستی کل ساختار منطق را نادیده بگیرید. اما پرداختن ب وجود لازمه ی تعریف آنست. هرجور تعریف کنید بدون عدم "وجود" وجود نخاهد داشت. قبلا عرض کردم.
      بود هر چیزی از وجود است اما خود وجود نیاز به علت ندارد
      هر "چیز"ی نیاز ب علت دارد چرا ک "چیز" یعنی معلول بودن و علت داشتن. خارج از این قاعده مغز هیچ چیزی نمیفهمد.
      خدا چیزی جز وجود نیست
      اولا این جمله معنای محصلی ندارد. مگر آن ک وجود را چنان تعریف کنیم ک دارای معنا باشد و قبلا گفتیم ک معنا چیست.
      همانطور که آب محض تری و رطوبت است و برای اثبات تری آن نیازی به علت خارجی نیست وجود آب و تر بودن آن قابل جدایی نیستند، نسبت خدا به وجود نیز برای من اینگونه است
      این مثال ارتباطی با موضوع نمی یابد. موضوع «اثبات صفتی برای چیزی ک قبلا وجودش ثابت شده» نیست. اینجا موضوع در یک پله عقبتر قرار دارد و در مرحله ی اثبات وجود آن هستیم نه اثبات داشتن فلان صفت. ».. «وجود آب و تر بودن» مثل «وجود خدا و خالق بودن» است.. درست. اما آب وجود دارد در حالیکه اگر خدا وجود داشته باشد میتوان گفت خالق است.

    2. 2 کاربر برای این پست سودمند از r.daramroei گرامی سپاسگزاری کرده اند:

      Philo (10-09-2013),sonixax (10-09-2013)

    داده‌های جُستار

    کاربری که سرگرم دیدن این جُستار هستند

    هم‌اکنون 1 کاربر سرگرم دیدن این جُستار است. (0 کاربر و 1 مهمان)

    مجوز های پیک و ویرایش

    • شما نمیتوانید جُستار نوی بفرستید
    • شما نمیتوانید پیکی بفرستید
    • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
    • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
    •