
نوشته اصلی از سوی
Mehrbod
یکبار دیگر به زبان ساده:
١. سرایداشت[1] همبستگی یکسویه با فرهنگ دارد (ولی فرهنگ هیچ همبستگیای نداشته, یا همبستگیِ ناچیزی با سرایداشت دارد): از سرایداشت به فرهنگ میشود رسید, ولی از فرهنگ بسختی میتوان به سرایداشت رسید.
٢. در ایران دشواریهایِ فرهنگی پُرشماری هست, ولی پرداختن به آنها هیچ گرهی از کار هیچکس نمیگشاید (بجز عقدهگشایی و کینهجویی[2] برخی, از نژادپرستی پنهان؟ در ایرانیگری).
در عربستان هم شیخهایِ پولدار داریم, ولی همه عربها که پولدار یا بی نیاز نیستند.
سپس اگر همگی بی نیاز هم بودند, بایستی اسلام را ریشهکن کنند (اسلام هومن[3] و فرهنگستیز), پس از آن
زبان عربی ناکارآمد را هم با یک چیز درخور جایگزین کنند (یا از بیخ بدگرانند[4]), آنگاه نیز میتوانیم بینندهیِ شکوفایی فرهنگ آنها باشیم.
این راهکاریست درست و آروینسته[5] (با نگرش به روندی که همهیِ کشورهای اروپایی گذراندهاند),
ولی بجای آن ما میبینیم که برخی مانند شما یا امیر از نام "ایرانی" بد اشان میاید و به
"بیوطنی" میبالند و اینجا به نگر میاید بیشتر بدنبال سرکوب ایراندوستان میباشند تا چیز دیگر,
هنگامیکه هر کشوری در کنار نکوهش و سرزنش رفتارهای[6] نادرست خود (negative reinforcement), نیاز (بسیار بیشتری) به نازش و بالش به دستآوردهای خود (=positive reinforcement) هم دارد, کسانیکه
تنها به یکی از ایندو میپردازند بروشنی آماج[7] دیگری را دنبال میکنند; در دیدگاه درست ما باید جاییکه سزاوار نازش هستیم به خود امان نازیده و خودستاییم (کوروش بزرگ, مزدک بامدادان, بابک خرمدین, ...) و
گه گاه, تنها به چیزهاییکه براستی آزارنده هستند و شایستهیِ[8] نکوهش نیز بپردازیم (زیرا نکوهش همیشه چندین برابر دردناکتر از ستایش است), که در اینجا دشواری مهادین[9] ایران همان سرایداشت[1] (خود وابسته به اسلام, سپس در تراز[10] کمتری وابسته به زبان پارسیک[11]) است و بس.