نوشته اصلی از سوی
iranbanoo
اما من توجه به جنبه ی فرهنگی آن را می ستایم:
تا چندی پیش در انتهای هر نوشته-نامه-فکس- و...در ادارت مینوشتند:---و من الله توفیق---!!
اما حالا با یک تحول فرهنگی گویا متحول شده و هر آن نامه یا فکسی که در یافت کنیم و چنین عبارت مزخرفی را در انتهایش ببینیم کلی به نویسنده میخندیم و شاید طعنه ای چیزی هم به او بزنیم:))
بنا براین ملیت نظرم نبود.شاید چیزی در راستار نوشتار شما در باره ی کارکرد اندیشه و زبان که در هم میهن خواندم.
اینکه استفاده بردن از یکسری واژگان بی انکه خود بدانیم چه قدر در نوع نگرش و اندیشه ی ما تاثیر میگذارد.
نوشته اصلی از سوی
iranbanoo
خوب جدای از این مسائل اما فکر میکنم دستور زبان عرب هم چندان خالی از نکات مثبت نیست:
همان واژه ی شکر:
تشکر=سپاس
شاکر=سپاسگزار
مشکور=سپاسیده(؟)
من مشکور تاکنون نشنیده بودم, ولی مشکور از دهخدا میشود: پسندیده, ستوده: مشکور | لغت نامه دهخدا
سپاسیده نیز پس درست است; هتا درستتر از دهخدا (:
نوشته اصلی از سوی
iranbanoo
این قالب ها میانبر هاییست برای قابل فهم کردن واژگان.
نه زیان بیشتری میرسانند تا سود. کالبدها[1] کارایی چندانی ندارند و میانبری هم نیستند و مایهیِ رخداد همپوشانی میان واژگان میشوند.
ما هماکنون نیز این دشواری را تا اندازهای در خود پارسیک با برخی کارواژگانِ[2], بنمونه:
زیستن —> زی
که بُنِ کنون آن چنانکه میبینید 'زی' میشود, اکنون اگر بخواهیم چهرهیِ ناگذرای[3] کارواژه را بسازیم:
پرید —> پر —> پراندن
زیستن —> زی —> زیاندن
یک همپوشانی با کارواژهیِ دیگر «زیان» که «زیاندن / زیانیدن» باشد خواهیم داشت که ناخواستنی است.
با این همه شمار این همپوشانی به خودی خود اندک است و پذیرفتنی, بویژه اینکه نیاگان[4] ما در همین نمونه از چهرهیِ دگرستهای[5] نیز برای «زیستن» سود بردهاند:
نوشته اصلی از سوی
iranbanoo
گرچه ایراد هایی هم دارد.مثل :محدود کردن گستره ی واژگان.
و در مقابل ایرادی که هست و بسیاری از خوانندگان نوشتارهای شما بیان میکنند این است که در فهم سریع نوشتارهای شما دچار مشکل می شوند.که البته شاید بخشی از آن به خاطر این است که به گوش ما نا آشنا بیاید اما دایره ی واژگان بزرگتر است و استفاده از بسیاری از میانبر ها و قالب های( آسان کن) مانند همین قالب های عربیک چندان بد نیستند.
کالبدهایِ تازیک[8] را باید دورریخت, اگر برنامهریز ِ رایانه بودید اینجا به شما میگفتم «بمهر ساختار زبان را hack نکنید ((:».
هک[9] در برنامهریزی به کثیف کاریای میگویند که شما گاه انجام میدهید تا کارتان راه بیافتد, ولی هر برنامهریزِ درخوری
میداند که بلند-زمان[10] هر هکی پیامدهایِ ناگوار[11] و ناشناختهای دارد و باید در زودترین زمانیکه شدنی بود آنرا از سر وا کرد.
در هیچیک از دیگر زبانهایِ هندواروپایی نیز ما نمیبینم که با ریشهیِ واژه بازی کنند, تنها به آن
وندهایِ گوناگون میچسبانند, برخی از این وندها زمانیکه پرکاربرد بودند خودبهخود بریخت نیمه-کالبد نیز درمیایند:
پس اگر من هماکنون به شما بگویم یک کارواژهای[2] داریم به نام «اوباشتن[12] —> اوبار», شما فردید[13] من در واژهیِ اوبارپذیر را بخوبی میگیرید, بی اینکه هرگژ این واژه را پیشتر شنیده باشید!
پ.ن.
هتا واژگان بسیار پیش پا افتادهای مانند آسمان نیز بهمین شیوه برساخته[14] شدهاند: آس+مان = آسمان:
٭٭٭ آسمان
یکی از واژگان زیبای پارسیک «آسمان» است که از دو بخش آس+مان ساخته شده است.
واژهیِ «آس» در پارسیک کهن به چم[15] گرد و سنگ بوده است و همچنان نشانههایی از آنرا در واژههایی همچون "آسیاب" و "خراس" میتوان یافت:
خراس | لغت نامه دهخدا
... آسیای بزرگی را گویند که آنرا با چارپاگردانند نه با آب ...
پسوند مان نیز از «مــانِــسْتـَن» میاید که همان مانند بودن باشد, پس رویهمرفته آسمان میشود سنگْ مانندِ بزرگی که پرگیر[16] ما را فراگرفته:
نگرش نیاگان
[4] ما به آسمان
از پسوند «مان» در واژگان امروز نیز بسیار بهریدهایم[17]:
نوشته اصلی از سوی
iranbanoo
کمااینکه وقتی نوشتار شما و آلیس را خوب نگاه میکنم میبینم شما دچار این محدودیت ها نیستید و از ابزارهای متنوعی برای بیان اندیشه هایتان بهره میبرید.
ایشان هم آتاو[22] هستند!
----
1. ^ Kâlbod || کالبد: قالب Dehxodâ, Ϣiki-En template || کالبد: تن جاندار Dehxodâ body körper
2. ^ آ ب kâr+vâže::Kârvâže || کارواژه: فعل Dehxodâ verb
3. ^ nâ+gozar+â::Nâgozarâ || ناگذرا: لازم; ردنشدنی Ϣiki-En intransitive
4. ^ آ ب Niyâg || نیاگ: جد Dehxodâ, Ϣiki-En ancestor
5. ^ Digarestan <— Degarestan || دیگرستن: تغییر کردن Ϣiki-En to change
6. ^ Zistan <— Zividan
7. ^ Zivânidan <— Zivândan || زیوانیدن: زنده کرده; چهرهیِ گذرایِ «زیستن/زیویدن» Ϣiki-En, Ϣiki-En to resuscitate; to vitalize
8. ^ tâz+ik::Tâzik || تازیک: عربی Ϣiki-En, Dehxodâ, en.wiktionary.org arabic
9. ^ Hakidan || هکیدن: تمیز دادن to distinguish
10. ^ Boland-Zamân || بلند-زمان: مدت طولانی long-term
11. ^ Govâštan || گواشتن: هضم کردن Dehxodâ, Ϣiki-En to digest
12. ^ u+bâštan::Ubâštan || اوباشتن: بلع کردن; بلعیدن; فروبردن Dehxodâ, Ϣiki-En, Ϣiki-En to ingurgitate; to swallow; to devour
13. ^ far+did::Fardid || فردید: منظور Ϣiki-En, Ϣiki-En, Ϣiki-Pâ purpose; intention
14. ^ bar+sâxtan::Barsâxtan || برساختن: جعل کردن Dehxodâ, Ϣiki-En to coin || برساختن: به انجام رسانیدن to develop | || برساختن: آموزش دادن; تعلیم دادن to instruct; to construct
15. ^ Cam || چم: معنی; چرایی Ϣiki-En, MacKenzie meaning
16. ^ par+gir::Pargir || پرگیر: پیرامون, محیط environment
17. ^ Bahridan || بهریدن: بهره جستن; استفاده کردن Ϣiki-En to utilize; to use
18. ^ pors+mân::Porsmân || پرسمان: مساله Dehxodâ, Ϣiki-En problem
19. ^ kahr+mân::Kahrmân <— Kahremân || کهرمان: قهرمان Ϣiki-En hero
20. ^ zâd+mân::Zâdmân || زادمان: نسل Ϣiki-En generation
21. ^ gozid+mân::Gozidmân || گزیدمان: انتخابات Ϣiki-En election
22. ^ â+tâv::Âtâv || آتاو: مستعد Ϣiki-En, Ϣiki-En, Dehxodâ apt; talented