بجای وادادن در برابر واقعیت تلخ، بهتر است آدمی بكوشد كه واقعیت را بسود خود دگرگون كند و اگر بتواند حتی یك واژه ی تازی را هم از زبان شیرین مادری خود بیرون بیندازد بهتر از این است كه بگوید چه كنم ! ناراحتم! ولی همچنان در گنداب بماند و دیگران را هم به ماندن در گنداب گول بزند!!
—مزدک بامداد
آنچه شما می گویید، دو چیز مختلف در یک زمان، و دو مکان متفاوت است. بحث ما اینجا در مورد هویت در گذر زمان است، یعنی دو چیز در دو زمان متفاوت.
بسیار خوب، بینگاریم شما تصمیم گرفتید قدری مست کنید. در این فرآیند، ما دو "شخص" داریم، شخص P1 در زمان t1، که هوشیار است، و شخص مست P2 در زمان t2. آیا P1 و P2 یک شخص هستند؟ اگر پاسخ منفی باشد، به این معناست که شخص P1 نتوانسته از این کنش جان بدر ببرد/مرده است.
گزاره سرخرنگ هم در صفحه ویکیپدیا هست، مراجعش را آن پایین نوشته.
Studies have found no significant long-term effects on memory, personality, or humor after the procedure,[2] and minimal changes in cognitive function overall.[3]
بجای وادادن در برابر واقعیت تلخ، بهتر است آدمی بكوشد كه واقعیت را بسود خود دگرگون كند و اگر بتواند حتی یك واژه ی تازی را هم از زبان شیرین مادری خود بیرون بیندازد بهتر از این است كه بگوید چه كنم ! ناراحتم! ولی همچنان در گنداب بماند و دیگران را هم به ماندن در گنداب گول بزند!!
—مزدک بامداد
sonixax (09-28-2013),undead_knight (09-28-2013),Unknown (09-28-2013),مزدك بامداد (09-28-2013)
بایستگی یکسانی اینجاست که وقتی x را با یکسری مشخصات و ویژگیها تعریف کنیم، پرسش از اینکه آیا x در زمان t وجود دارد/بقا یافته است، می شود پرسش از اینکه آیا چیزی در زمان t هست که با آن ویژگی و مشخصات تطابق/یکسانی داشته باشد یا خیر.
مفهوم هویت همیشه پارادوکسیکال بوده، نمونه هایش را هم اینجا می بینید: Relative Identity (Stanford Encyclopedia of Philosophy)
این پاردوکسها بیشتر میخورد که گرفتاری زبانی باشند، اما وقتی همین پارادوکسها در مورد هویت شخصی، بیان شوند، می شود بحث مرگ و زندگی.
یک دشواری اینجاست که مرگ/زندگی یک مفهوم 0 و 1 است، نمی توانیم بگوییم فلان شخص 30 درصد زنده و 70 درصد مرده است. اما می دانیم که هیچ چیز ثابت و یکسان نمی ماند، و تنها میتوان از درصد تطابق سخن گفت. حال پرسش اینست که یک شخص تا چقدر (چند درصد، و در چه جاهایی) می تواند تغییر کند، بدون اینکه شخص دیگری شود/بمیرد؟ آیا نقطه ای هست که اگر شخص 0.001 درصد آنطرف تر رفت، می میرد؟ آیا نباید مفهوم گسسته مرگ را کنار بگذاریم؟
من در این جستار تنها میخواهم یکسری پیشفرضهای به گستردگی پذیرفته شده در مورد بقا و مرگ را به چالش بکشم، و بپرسم از کجا می دانیم که اشخاص باقی می مانند؟ چرا که می تواند خلاف آن باشد، اما دقیقا همانطور به نظر بیاید.
آن مسئله شکافت هم یک مسئله فکری است، به گمان من خیلی بیراه نیست اگر فرض کنیم شخصیت فرد یکسان می ماند. از نظر مادی به نظر ممکن می آید که مغز (یا یک سامانه مادی دیگر) به گونه ای بود که مسئله شکافت به طور ایده آل روی آن قابل تحقق باشد.
Mehrbod (09-28-2013),Russell (09-28-2013),sonixax (09-28-2013),مزدك بامداد (09-28-2013)
درود. شاید من این قضیه را در نوشته های خویش(بطریقی دیگر البته) گفته ام و شاید سخن من از پایه متفاوت باشد از سخنی ک استارتر محترم گفته اند. ب هر روی چند نکته را ک ب ذهنم رسید عرض میکنم و این احتمال را نادیده نمیگیرم ک شاید سخن نخستین را درست نخانده ام. (1)اگر بخاهید جسم و ذهن را جداگانه بنگرید ممکن نیست. (2) اگر گفته ی شما این باشد «من دیگری است» یا این باشد «"من" وجود ندارد» در هر دو صورت لازم می آید ب نتیجه ای ک من رسیده ام معتقد باشید؛ ب این نتیجه ک هستی و "فکر" از یک جنسند.
بله. هرچند برای گفتنش نیازمند تفصیلاتی هستیم ک من بمحض برخورد با این تاپیک نیازش را حس کردم و برای مطرح کردنش تاپیک "فرد" را گشودم. نمیدانم کار درستی هست ارجاع ب تاپیکی دیگر یا نه. ب هر روی نیاز هست این را بتفصیل اثبات کنیم ک هر دو ذره در تلاقی با یکدیگر ذره ی سومی تشکیل میدهند (میشود؟) ک "روح"ش نامیدم. درکل فلسفه ی من میتواند برای هرسخنی توضیحی ارائه کند چرا ک هر سخنی (ولو یک سرفه ک دال بر وجود سرفه کننده باشد)ب تعریفی میتواند حقیقت داشته باشد.. و صددرصد دارای توضیح است.
ممنون مزدک جان. دو دخمر دیگر ب جمع ما پیوستند. سارا و رز. اگرچه در کمند رذالتهای موذیانه ی حضرات ... اما فعلا ک همه خوبیم. امیدوارم شما و دیگر دوستان خوب باشید. مزدک جان اگرچه هیچوقت آن رفتاری را ک توقعش میرفت از بچه های گفتگو ندیدم (ب هر شکل یادش بخیر.. دورانی بود) اما جمله ای از شما (البته با آیدی دیگری ارسال شد) دگرگونی کلی در من ایجاد کرد. بجرأت میتوانم گفت این تنها موردیست ک میتوانم از آن بعنوان دگرگونی و چرخش یاد کنم. گفتی: برای مبارزه با آخوندها باید چیزی بود. اصل جملات را میدانی ک یادم نمیماند اما معنیش همین بود. و از آن پس (از آن وقتی ک ب معنیش پی بردم ک البته بعد از شش ماه تفکر پیش آمد) سعی کردم آلترناتیوی بیاورم. آلترناتیوش ظرف یکسال و اندی (بعد از آنکه بطریقی دستم ب چند جلد کتاب رسید) فراهم شد. و اینک اگر اجازه دهید میخواهم با سنگ دانش شما محکش بزنم. آخوندهای مارموز ک مثل همیشه از حضور در بحث میگریزند و هم میهن هم همان منجلاب همیشگی درروئی و کثافت است.
sonixax (10-05-2013),مزدك بامداد (10-06-2013)
میخواهم عکسی بفرستم اما نمیشود.
sonixax (10-05-2013)
خرد، زنـده ی جــاودانی شنـــاس
خرد، مايــه ی زنــدگانی شنـــاس
چنان دان، هر آنكـس كه دارد خرد
بــه دانــش روان را هــمی پــرورد
هماکنون 1 کاربر سرگرم دیدن این جُستار است. (0 کاربر و 1 مهمان)