همچنانکه جعفر برمکی و این دسته وزیری کردند به روزگار هارونالرشید، و سرانجام کار ایشان همان بود که از آنِ این وزیر آمد. و چاکران و بندگان را زبان نگاه باید داشت با خداوندان، که نابجا است روباهان را با شیران چخیدن. و بوسهل، با جاه و دارایی و مردمش، در نزد امیر حسنک یک چکه آب بود از رودی ـ فضل جای دیگر نشیندـ اما چون گستاخی ها رفت از وی ـ که پیش از این در تاریخ بیاوردهام، یکی آن بود که عبدوس را گفت:«سرورت را بگوی که من آنچه کنم به فرمان خداوند خود میکنم، اگر هنگامی تخت کشور به تو رسد حسنک را بر دار باید کرد.» ـ ناگزیر چون "سلطان" پادشاه شد، این مرد بر اسب چوبین نشست. و بوسهل و جـُـز بوسهل در این کیسنتد، که حسنک پیامد دلاوری و چالش خواهی خود کشید. و پادشاه به هیچ روی بر سه چیز چشمپوشی نکند: کاستی وکارشکنی در کشورداری و آشکارستن راز و آبروریزی و پناه بر خدا (میبریم) از بدبختی و بی پناهی!.