نوشته اصلی از سوی
Mehrbod
خوابیدن خوبی ندارد!! یک نیاز است, تن آدم خسته میشود, نیاز به خواب پیدا میکند! (:
رایانهیِ من نیاز به خواب ندارد, برای همین ٢٤ ساعت روز روشنه و مایهیِ افسوس خوردن من.
اگر روزی ابزاری نوآوری شد که نیاز به خواب را بردارد, نخستین کسیکه به سوی آن میرود من هستم, بهمین سان, اگر روزی
ابزاری نوآوری شد که نیاز به سکس را بردارد, باز هم من به سوی آن میروم. این نیاز به سکس/دختر بخشی از زندگی مرا میگیرد, باید برای
دوست دختر آنجا برنامهریزی کنم, مهارتهایِ دلبری! ام را بروز نگه دارم, زمان گرانبهایم را در فروشگاهها و ... برای خرید لباس
خوب دور بریزم, بیش از آنی که دوست دارم کار کنم تا پول بیشتر در جیب داشته و بتوانم بیشتر بیرون بروم تا شانس دیدن دخترهای بیشتری داشته باشم ...
رویهمرفته زمانیکه مینگرم, این نیاز جنسی برای من (با اینکه در برآوردنش در همسنجی با دیگر
مردان بسیار خوب هستم), بیشتر آزارنده است تا چیز دیگری, ولی خوب ناچار به کنار آمدن باهاش
هستم. یا مانند نمونهیِ خوابیدن, هر شب با نگاهِ دریغآمیز به رایانهیِ همیشه بیدارم, ناچار به خوابیدن میشوم! (:
پس رویهم زمانیکه سکس/بچه (= زن) را در زندگی من بگیرید, عملا دخترها هیچ کارکردی,
سودی, ارزشی برای من نخواهند داشت و من همچنان میمانم که این ارزشمندیهایِ زنان که میگویید چه خواهند بود!