توضیحتان ابهام برانگیز و ناقص بوده؛ وگرنه درخواست تعریفی دقیق و کامل را مطرح نمی کردم.
خودم هم قادر به خواندن و خردورزی پیرامون توضیح نقل قول ها بوده ام.
مشکل اینجاست که شما مفهوم واژگانی چون "حقیقت" و "واقعیت" را به وارونه از تعریف من* درنظر گرفته اید!
حقیقت(Reality): آنچه جبرا و ضرورتا فراتر از تجربیات ما به عنوان ادراکی یقینی و همیشگی(شک ناپذیر) می باشد. همچون قوانین بنیادی ریاضیات
واقعیت(Fact): پندارهای شک پذیر ما نسبت به حقیقت که به طور اعتباری ادراک حقیقت را به همراه دارند.
پس در مثالی که بیان نمودید؛ حتی اگر فرض کنیم وجودسیب، حقیقی هم باشد؛ مشاهدات تجربی(واقعیت) نشان داده که بسیاری از موجودات زنده و حتی انسان ها، آن سیب را قرمز نمی بینند؛ پس در مورد رنگ سیب حقیقت معنایی ندارد. و باید چنین بپرسیم که کدام موجود سیب را قرمز می بیند!
لطفا توضیح دهید هنگامی که ما از چرایی وجود یک پدیده پرسش می نماییم؛ چه تفاوتی با پرسش از علت وجود آن پدیده دارد؟
ـــــــــــــــــــــــــ ـــــــــــــــــــــــــ ـــــــــــــــــــــــــ ـــــــــــــــــــــــــ ـــــــــــــــــــــــــ ـــــــــــــــــــــــــ ـــــــــــــــــــــــــ ـــــــــــــــــــــــــ ـــــــــــــــــــــــــ ـــــــــــــــــــــــ
* در تعریف این واژگان میان بن مایه های گوناگون، ممکن است اختلاف هایی وجود داشته باشد؛ اختلافی به وسعت مکاتب فلسفی گوناگون. ترجمه و معنای فارسی آن که جای خود دارد.
ولی تعریفی که من برای این دو واژه برگزیده ام؛ در میان بن مایه هایی که تاکنون بررسیده ام؛ در گرو مکتب فلسفی خودم؛ نیکو ترین بوده اند.